یدالله بهزاد
ظاهر
یدالله بهزاد (۴ فوریه ۱۹۲۶، کرمانشاه - ۲۵ مارس ۲۰۰۷، کرمانشاه) آموزگار، پژوهشگر ادبی، خوشنویس، مؤلف و شاعر فارسی-کردی ایرانی بود.[۱]
گفتاوردها
[ویرایش]- «خوشا رخت بر بستنش سوی گور/ که بر تن نزیبد ز هستیش رخت…»[۱]
- «این ماه مهربان که از او خانه روشن است/ سرمایهٔ سعادت من، مادر من است… شادی ز روی مادر و زن جوی و غم مخور/گر مامروزگار ز شادی سِتَروَن است.»[۱]
تو را میگویم ای فرزانه فرزند | که نعمت خواری از انعام ایران | |
یکی بگشای گوش جان و مشنو | در آفاق وطن پیغام ایران | |
که میخواهد به یاری گاه و بیگاه | به جان پروردگان را مام ایران | |
نگر کز شومی جمعی کژآیین | رود زهر بلا در کام ایران | |
یکی میخواهد از هم بر دردیدن | به تیغ کهنه هفت اندام ایران | |
از این بیگانگان آشنا روی | به ویرانی کشد فرجام ایران | |
تو زهرِ قاتلی در کامِ دشمن | تو صبح روشنی در کام ایران | |
هم از سعی نو میباید رسیدن | به درمان گر رسد آلام ایران | |
وطن را وام داری خیز و بشتاب | که بگزاری به نیکی وام ایران | |
سر دشمن فروکوب و برافراز | درفش سروری بر بام ایران | |
دو عالم گر فراموشِ تو گردد | فراموشت مبادا نام ایران[۱] |
دربارهٔ او
[ویرایش]- «بهزاد از شعرا و سخنوران بسیار قادرسخن و بلیغ و شیوا و سلیمذوق و بلندطبع و لطیفقریحه و نغزاندیشهٔ عصر ماست.»
- «مر به زاد روان بس بهزاد/ که یادی به ز یاد همدمی نیست».
منابع
[ویرایش]- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ ۱٫۴ ۱٫۵ برقعی، محمدباقر. سخنوران نامی معاصر ایران. ج. اول. نشر خرم، چاپ ۱۳۷۳. ص۶۱۳. شابک ۹۷۸۹۶۴۹۹۷۲۴۰۴.