پلهای مدیسون کانتی
ظاهر
برای دیدن فیلمی با اقتباس از این اثر، پلهای مدیسون کانتی (فیلم) را ببینید.
پلهای مدیسون کانتی (انگلیسی: The Bridges of Madison County) رمانی از رابرت جیمز والر است که زندگی یک زن خانهدار ایتالیایی تنهایی را روایت میکند که در مدیسون کانتی ساکن است.
گفتاوردها
[ویرایش]- «حالا شکی ندارم که از مدتها پیش، من و تو به سوی هم کشیده میشدیم. گرچه هیچیک از ما پیش از آشنایی، دیگری را ندیده بود، اما ورای بیخبری ما، نوعی ندای درونی به ما اطمینان میداد که هم دیگر را خواهیم دید، مانند دو پرنده تنها که به حکم تقدیری آسمانی بر فراز دشتهای بزرگ پرواز میکنند، ما هم تمام این سالها و در تمام مدت زندگی مان به سوی هم در حرکت بودیم»[۱]
- «تجزیه و تحلیل کُل را نابود میکند. بعضی چیزها، چیزهای اسرارآمیز در کل یک معنا دارند. اگر به جزییات آنها نگاه کنی، از بین میروند.»
- «افراد مدیسون کانتی دربارهٔ مسائلی این گونه صحبت نمیکردند. صحبت آنها بیشتر دربارهٔ آب و هوا، ارزش مزارع، تولد نوزادها، مراسم عزاداری و برنامههای دولت و تیمهای ورزشی بود. آنها دربارهٔ هنر یا رؤیا حرف نمیزدند. آنها دربارهٔ واقعیتهایی که موسیقی را خاموش و رؤیاها را در محفظه نگاه میداشت صحبت میکردند.»
گفتگوها
[ویرایش]- فرانچسکا: به نظر میرسد کار جالبی دارید!
- رابرت: همینطور است. کارم را خیلی دوست دارم. جاده را دوست دارم و هم چنین ساختن عکسها را.
- عبارت ساختن عکسها توجه فرانچسکا را جلب کرد: پس عکسها را میسازید، نمیگیرید؟
- - بله! لااقل خودم این طور فکر میکنم. بین عکاسی غیرحرفهای که آخر هفته عکس میگیرد و کسی که از این راه امرار معاش میکند، فرق است. عکسی که میگیرم دقیقاً آن چیزی که تعیین شده نیست. سعی میکنم آن را طوری از کار درآورم که بازتابی از ضمیر و روحم باشد. میکوشم در تصویر ویژگیهای شعری بیابم. مجله سَبک و خواستههای خود را در نظر دارد و اغلب نظر من با نظر سردبیر مخالف است. با این که در نهایت، آنها تصمیم میگیرند که چه چیزی باید چاپ شود و چه چیزهایی دور ریخته شود این موضوع آنها را میرنجاند. فکر میکنم آنها خوانندگان خود را بهتر میشناسند ولی دلم میخواهد گاه به من شانس بیشتری میدادند. این، مشکل امرار معاش از طریق هنر است. شما همیشه با بازار طرف هستید و بازار، پرهیاهو، طبق سلیقهٔ عمومی شکل میگیرد. بازار بیش از هر چیز ذوق هنری را از بین میبرد.
- رابرت به اجاق اشاره کرد و گفت: غذا چه بوی خوبی دارد! بوی … آرامش.
- فرانچسکا به عبارت او فکر کرد و از خود پرسید: مگر میشود چیزی بوی آرامش بدهد؟
- حق با او بود. بعد از آن همه آشپزی با گوشت خوک و درست کردن استیک و کباب بریان برای خانواده، این غذا بوی آرامش میداد. هیچ خشونتی با مواد غذایی آن همراه نبود، جز بیرون کشیدن سبزیجات از خاک. سبزیجات به آرامی میپخت و بوی آرامش میپراکند. آرامش بر آشپزخانه حاکم بود.
منابع
[ویرایش]- ↑ رابرت جیمز والر، پلهای مدیسون کانتی، ترجمهٔ منصوره وحدتی احمدزاده، انتشارات افراز، ۱۳۸۹.