پدرخوانده (فیلم)

از ویکی‌گفتاورد

پدرخوانده فیلمی به کارگردانی فرانسیس فورد کوپولا و محصول سال ۱۹۷۲ است.

دون ویتو کورلئونه: هیچ وقت اجازه ندین کسی بیرون از خانواده بدونه شما به چی فکر می‌کنین.

پدرخوانده -قسمت اول[ویرایش]

گفتاوردها[ویرایش]

مایک : فردو تو برادر بزرگ من هستی و دوست دارم ولی هیچ وقت در مقابل خانوادت طرف کس دیگه‌ای رو نگیر... هیچ وقت.

گفتگوها[ویرایش]

دون ویتو کورلئونه : دون بارزینی می‌خواهم از تشکیل این جلسه از شما تشکر کنم و همین‌طور از سران پنج فامیل نیویورک نیوجرسی کارمارکونیا که از نبراسکا اومدن و بروکلین فلیب تاتالگیا از جزیره استاپتون می‌بینم ویکتور استاکتی و سایر همکاران از کالیفرنیا کانزاسیتی و مناطق دیگر کشور جمع شدند ازتون متشکرم چطور وضع به اینجا کشیده خودمم نمی‌دونم همهٔ بدبختی‌ها تاسف برانگیزه، تاتالگیا پسری از دست داده و منم یه پسرمو باعث تاسفه اگه تاتالگیا موافقت کنه منم موافقم وضع همانطوری باشه که قبلاً بوده

دون بارزینی : همه از دون کورلئونه از تشکیل این جلسه سپاسگذاریم همه ایشون را مردی پا بند به قولش می‌شناسیم مردی متواضع که همیشه منطق را قبول می‌کنه

فیلیب تاتالگیا: درسته دون بارزینی خیلی هم متواضع، تمام سیاستمدار هم تو مشت‌شن ولی حاضر نیست ما ازشون استفاده کنیم.

دون ویتو کورلئونه : کی کی تقاضای کمک کردین من رد کردم همه منو میشناسین کی من مضایقه کردم فقط یک بار میدونید چرا؟ چون مخالف مواد مخدرم روح مردم رو نابود میکنه، منظورم اینکه با قمار شرطبندی دیگه فرق داره البته امروزه بیشتر مردم میخوان ولی از طرق قانون کلیسا غدغن شده حتی پلیس هم حرفی از مواد مخدر بشه دیگه به ما کمک نخواهد کرد اون موقع نظم این بود و حالا هم نظم اینه.

دون بارزینی : زمانه عوض شده دیگه مثل قبل نیست که هر کاری دلمون بخواد انجام بدیم جواب رد دادن یه رفتار دوستانه نیست دون کورلئونه تمام سیاستمدارهای نیویورکو در اختیار دارن باید از وجودشون همه استفاده کنیم باید اجازه بده ما هم از چاه آب بکشیم البته دون کورلئونه برای این خدمات میتوند صورت حساب بفرستند هر چی باشه همه ما از یه قماشیم.

یکی از حاضرین جلسه : منم با مواد مخدر مخالف بودم سال‌ها به افرادم اضافه می‌دادم تا درگیر این مسائل نشن ولی یه نفر میاد سراغشونو میگه هی آقا ۳ یا ۴ هزار دلار پول بذار ظرف مدت کوتاهی می‌کنمش ۵۰ هزار دلار و اینجا وسوسه میشن اصلاً چطوره کنترل شده روش کار کنیم نباید تو مدارس پخش بشه نباید به بچه‌ها فروخته بشه ما نژاد پرست هستیم تو شهر من جنس فقط به سیاها فروخته می‌شه سیاها باید نسل اونارو نابود کنیم

دون کرولئونه : امیدوارم بودم در این جا به منطق گوش بدم چون مردی منطقی هستم هر کاری می‌کنم تا راه‌حلی مصالحت آمیز برای رفع مشکل انتخاب کنم.

دون بارزینی : پس همه موافقیم مواد مخدر مجازه ولی کنترل بشه دون کورلئونه در شرق از ما حمایت می‌کنه و صلح برقرار میشه.

فیلیب تاتالگیا: ولی من باید از دون کورلئونه تضمین بگیرم که با گذشت زمان و قویتر شدن موضعش دست به انتقام جویی شخصی نمیزنه

دون بارزینی : ما همه افرادی منطقی هستیم نیازی نیست مثل وکلا به همدیگه تضمین بدیم.

دون کورلئونه: از انتقام حرف زدین آیا انتقام میتونه پسر منو یا پسر شما را زنده کنه. من از خون پسرم گذشتم این کار هم دلایل زیادی داره (در همین لحظه پدر خوانده از صندلیش بلند میشه) پسر دیگه‌ام مجبور شد کشورو ترک کنه به خاطر ماجرای سولاتسو خوب باید ترتیبی بدم که سالم برگرده ببینید من یک آدم خرافاتی هستم اگر اتفاقی برای پسرم بیافته مثلاً یه مأمور پلیس با تیر بکشدش یا تو سلولش خودشو حلق آویز کنه یا صاعقه اونو بزنه آنوقت یه عده از حاضرین اینجا را مقصر میدونم اون وقته که گذشت نخواهم کرد ولی از نظر خودم اجازه بدین قسم بخورم به جان نوه‌هام قسم صلحی که امروز اینجا بهش رسیدیم من نخواهم شکست.

_________________________________________________

دون کورلئونه : این یه عادت قدیمیه. من تمام زندگی‌ام رو تلاش کردم تا بی‌دقت نباشم. زن‌ها و بچه‌ها این اجازه رو می‌تونند بهت بدهند که بی‌دقت باشی، برخلاف مردها.

_________________________________________________

دون کورلئونه: چرا پیش پلیس رفتی؟ چرا اول پیش خودم نیومدی؟ بناسرا: از من چی می‌خواید؟ یه چیزی بگو، فقط بگو چیکار می‌خوای برات بکنم. دون کورلئونه:حالا اومدی پیش من و میگی دن کرلئونه عدالت را برایم اجرا کن، بدون این که احترامی برای من قائل بشی، با این که همسرم، مادرخوانده بچه‌ته از دوستی با من مضایقه می‌کنی، حتی منو پدرخوانده صدا نمی‌کنی یا منو برای صرف قهوه دعوت نمی‌کنی، روز عروسی دخترم اومدی اینجا و از من میخای برای پول آدم بکشم! بناسرا: ازتون میخام عدالت رو اجرا کنید. دون کورلئونه: اما این عدالت نیست چون دختر تو هنوز زندس.

_________________________________________________

دون کورلئونه: مهم نیست که یه مرد از چه راهی پول در میاره برای من مهمه که اون مرد جلوی خانواده‌اش شرمنده نباشه!

_________________________________________________

کی آدامز در یک مدرسه که دانش آموزان را به بیرون می‌برد.

کی آدامز : یالا دیگه بچه‌ها همه باهم باشین

مایکل منتظر کی بیرون مدرسه ایستاده و کی از دیدن مایکل بعد از چندین مدت تعجب می‌کند.

کی : چند وقته که برگشتی!!!!!!!!!؟

مایکل : یک سال برگشتم! شایدم کمی بیشتر! از دیدنت خوشحالم کی!

مایکل : حالا برای پدرم کار می‌کنم اون مریضه حالش بده

کی : ولی تو مثل اون نیستی مایکل فکر می‌کردم هیچ وقت حاضر نمی‌شی موقعیتی مثل پدرت پیدا کنی خودت اینو گفتی

مایکل : پدرم هیچ فرقی با بقیه قدرتمندها نداره مردمانی که مسئول سایرین هستند مثل رئیس جمهورها سناتورها

کی : میدونی این حرفت چقدر بی ربطه!

مایکل : چرا!!!!!

کی : چون رئیس جمهورها و سناتورها آدم نمی‌کشن.

مایکل : اووه ... کی تو چقدر ساده‌ای!! کی روش کار پدرم دیگه تمومه به آخر خط رسیده خودشم اینو میدونه تا پنج سال آینده تمام تشکیلات خانواده قانونی میشه باور کن کی فقط اینو میتونم راجب کارم بهت بگم. کی ...

کی درحال گریه

کی: مایک چرا اومدی اینجا چرا بعد از اون همه نامه دادن تلفن کردن داشتم فراموشت می‌کردم.

مایک : برای این آمدم کی که بهت احتیاج دارم چون برام ارزش داری

کی : خواهش می‌کنم مایکل نه!!!!

مایکل : میخوای با من ازدواج کنی

کی : دیگه دیر شده دیر شده!!!

مایکل : ببین .. گوش کن کی... هر کاری بگی می‌کنم هر کاری ... که جبران گذشته‌ها رو بکنه برای اینکه این مهم که کی .. چون چیزی که مهمه اینکه همدیگه رو داشته باشیم زندگی مشترک داشته باشیم... بچه داشته باشیم. بچه‌های خوب ... کی بهت احتیاج دارم ... خیلی زیاد ...

_________________________________________________

تسیو : افراد بارزینی به منطقه من تجاوز می‌کنه و ما هیچ اقدامی نمی‌کنیم بزودی یه نفر تو بروکلین نمی‌مونه که حرف ما را بخونه.

مایکل : صبر داشته

تسیو : ازت نمی‌خوام کمکم کنی مایک فقط دستمو باز بذار

مایکل : صبررر داشته باش.

تسیو : باید خودمونو حفظ کنیم. بهم فرصت بده یه عده رو استخدام کنیم

مایکل : نه نمیخوام به بارزینی بهانه‌ای برای برخورد بدم.

تسیو : مایک اشتباه می‌کنی

کلمنزو : دون کورلئونه یه وقتی گفتی منو تسیو می‌تونیم خانواده تشکیل بدیم تا حالا اصلاً به فکرش نبودم. حالا اگه شما اجازه بدین ...

پدر خوانده : حالا دیگه مایک رئیس خانواده هست اگه اجازه بده منم دعاتون می‌کنم.

مایکل : بعد از رفتن به نوادا میتونین از خانواده کورلئونه جدا بشین و خودتون خانواده تشکیل بدین. بعد از رفتن به نوادا.

تسیو : یعنی چقدر طول میکشه.

مایکل : ... ۶ ماه

تسیو : میبخشین پدر خوانده ولی با رفتن شما منو کلمنزو دیر یا زود میریم زیر دست بارزینی.

کلمنزو : و من از اون بارزینی لعنتی متنفرم چیزی نمونده ما خانواده تشکیل بدیم.

پدر خوانده : به قضاوت من ایمان دارین؟

تسیو : بله

پدر خوانده : تو چی کلمنزو؟

کلمنزو : بله همیشه داشتم.

پدر خوانده : پس دوست مایکل باشین حرفشو گوش بدین ... بشینید

مایکل : مذاکراتی انجام میشه و مشکلات حل میشه و به سئوالات پاسخ میدم. فعلاً همینو میتونم بهتون بگم. کارلو تو میری به نوادا وقتی حرکتمون شروع شد تو بازوی راستم میشی. تام هیگان دیگه مشاور من نیست وکیل ما در لاس وگاس خواهد بود. نظر خاصی روی تام ندارم. بعلاوه اگه مشاور بخوام چه کسی بهتر از پدرم. بسیار خب ...

تسیو : خداحافظ

کارلو : متشکرم پدر.

تام : مایک چرا منو کنار گذاشتی؟

مایکل : اگه درگیری پیش بیاد تام .. ممکنه راهی که پیش گرفتیم پیچیده باشه.

پدر خوانده : تام بیا بشین اینجا. من به مایک توصیه کردم نه اینکه مشاور بعدی بودی فکر می‌کردم سانی رئیس خوبی میشه روحش شاد ولی به مایکل اعتماد کامل دارم و حتی به خوده تو، ولی به دلایلی قدرت بیشتری از حالا داشته باشیم.

تام : شاید بتونم کمک کنم.

مایک : نه نمی‌تونی تام.

_________________________________________________

مایک: باید جواب گوی مرگ سانتینو باشی کارلو.

کارلو : تو عوضی فهمیدی مایک من بیگناهم

مایک: دعوات با خواهرم ساختگی بود، فکر کردی میتونی به کارلئونه‌ها کلک بزنی.

کارلو : من بیگناهم مایکل (در حال گریه)

مایک : بشین. خب بخور بخور نمیخواد بترسی فکر می‌کنی خواهرمو بیوه می‌کنم من پدر خوانده پسرتم کارلو تو از خانواده اخراجی مجازاتت همینه کارت تمومه میفرستمت لاس وگاس. می‌خوام اونجا بمونی. فقط به من نگو بیگناهی، چون به شعورم توهین می‌کنی و این خیلی عصبانیم می‌کنه. خب کی ازت خواست تاتالگیا یا بارزینی؟

کارلو : بارزینی بود.

مایکل : خوبه یه ماشین بیرون منتظره تا تو رو برسونه به فرودگاه.

پدرخوانده-قسمت دو[ویرایش]

گفتاوردها[ویرایش]


گفتگوها[ویرایش]


مایکل: کی تو از من چی میخوای ؟ انتظار داری بذارم بری؟ انتظار داری بذارم بچه‌هام رو از من بگیری؟ مگه منو نمی‌شناسی؟ میدانی این کار غیر ممکنه و من از تمام قدرتم استفاده می‌کنم تا جلوگیری از این اتفاق تو اینارو نمیدونی. کی بچه‌ها رو ببر اتاقشون.

کی آدامز: مایک تو میگی دوسم داری ولی اجازه نمیدی برم محض رضای خدا؟

پدرخوانده-قسمت سه[ویرایش]

گفتاوردها[ویرایش]


مایکل: اون زن فوق‌العاده زیبا بود، من دوسش داشتم، ولی مُرد. محافظِ موردِ اعتمادم، تو اتوموبیلم بُمب گذاشت، قبل از من، اون سوار شد.

________________________________________________________

مایکل: هرگز از دشمنانت متنفر نباش. رو قضاوتت اثر می ذاره

________________________________________________________

مایکل: پدرم به من یاد داد که به دوستام نزدیک باشم و به دشمنام نزدیک تر ...


گفتگوها[ویرایش]

مایکل: پدرم پیشنهادی بهش داد که نتونست رد کنه.

کی آدامز: چه پیشنهادی؟

مایکل: بهش گفت یا باید امضاش پای ورقه باشه یا مغزش!


منابع[ویرایش]

ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ