لودویگ ویتگنشتاین
ظاهر
(تغییرمسیر از ویتگنشتاین)
لودویگ ویتگنشتاین، (به آلمانی: Ludwig Josef Johann Wittgenstein) (زادهٔ ۲۶ آوریل ۱۸۸۹ در وین، اتریش – درگذشتهٔ ۲۹ آوریل ۱۹۵۱ در کمبریج، انگلستان) فیلسوف نامدار اتریشی قرن بیستم بود که بابهای زیادی را در فلسفهٔ ریاضی، فلسفهٔ زبان، و فلسفهٔ ذهن گشود.
گفتاوردها
[ویرایش]- «تنها بگذار طبیعت سخن بگوید و فرای طبیعت تنها یک امر برتر برشناس، ولی نه آنی را که دیگران هم میتوانند بیندیشند.»
- «دین میگوید: «این کار را بکن! اینطور فکر کن! و قادر به مستدل ساختن آن نیست و اگر هم در این کار بکوشد، ایجاد دافعه خواهد کرد، زیرا به ازای هر دلیلی که پیش مینهد. ضد دلیلی منطقی و قانع کننده وجود دارد، متقاعد کننده گفتن این است که: اینطور فکر کن! هر چقدر هم عجیب به نظر برسد.» ص ۶۵
- «هیچ چیز به اندازهٔ خود را فریب ندادن دشوار نیست.» ص ۷۴
- «می توان گفت: نبوغ شجاعت موجود در استعداد است.» ص ۸۰
- «در پی آن باش که دوست داشته شوی و نه آن که ستوده شوی.» ص ۸۰
- «نه الگوهای دیگران، بلکه بگذار طبیعت راهبر تو باشد» ص ۸۶
- «نبوغ چیزی است که موجب میشود استعداد استاد را از یاد ببریم.» ص ۹۰
- «نبوغ چیزی است که موجب میشود مهارت را از یاد ببریم.» ص ۹۰
- «تنها جایی که نبوغ ضعیف است میتوان استعداد را دید.» ص ۹۱
- «فیلسوف کسی است که باید در درونش، بسیاری بیماریهای فهم را درمان کند پیش از آنکه بتواند به انگارههای فهم سالم بشری برسد.» ص ۹۱
- «انقلابی کسی خواهد بود که بتواند خودش را منقلب کند.» ص ۹۲
- «آنچه پوسیدهاست باید در همان حال پوسیدگی رها شود.» ص ۹۳
- «آدمها مادامی دینی اند که خود را نه چندان ناکامل بلکه بیمار پندارند.» ص ۹۴
- «باور داشتن یعنی در سیطرهٔ یک اقتدار قرار گرفتن. اگر خود را زیر سیطره اش قرار داده باشی، لاجرم نمیتوانی بی آن که در برابرش شوریده باشی، به پرسش اش بگیری و از نو، باور پذیرش بیآبی.» ص ۹۴
- «بزرگی یا کوچکی یک اثر بسته به جایی است که آفریننده اش ایستادهاست.» ص ۱۰۱
- «وقتی تاب آوردن زندگی دشوارمی شود، آدم به دگرگونی وضع میاندیشد ولی مهمترین و موثرترین دگرگونی، یعنی دگرگونی در دیدگاه خودمان، به ندرت به فکرمان میرسد و به سختی میتوانیم تصمیم به این کار بگیریم.» ص ۱۰۷
- «ذوق تنظیم میکند، زادن کار او نیست. ذوق پذیرفتنی میکند.» ص ۱۱۹
- «شهرت طلبی و بلند پروازی مرگ اندیشه است.» ص ۱۵۰
- «جهان، جهانِ من است: در حقیقت این اعلانیه هست که حدود زبان (شامل زبانی که من به تنهایی میفهمم) یعنی حدود جهان من.»
- از کتاب «تراکتاتوس»
- «سوژه به جهان تعلق ندارد، بلکه یک حد جهان است.»
- از کتاب «تراکتاتوس»
- «در واقع، چیزهایی هست که نمیتوان با واژگان بیانشان کرد. آنها خود را آشکار میسازند. آنها رازورزانهاند.»
- از کتاب «تراکتاتوس»
- «امروزه مردم فکر میکنند که دانشمندان هستند تا آموزششان دهند، و شاعران و موسیقیدانان و … هستند تا شادشان کنند. این ایده که اینها چیزی دارند که به ایشان یاد دهند، به ذهنشان خطور نمیکند.»
- «من نمیدانم چرا ما اینجا هستیم، اما بخوبی مطئنم که در فرمانبرداری از لذتهایمان نیست.»
- «هرچه قدر بیشتر بدانی، دروغ گفتن آسانتر میشود.»
واپسین سخن
[ویرایش]- «به آنها بگو زندگی فوقالعادهای داشتم»
- آخرین کلام در بستر مرگ/ ۲۹ آوریل ۱۹۵۱
دربارهٔ او
[ویرایش]- «او آدمی بود که هنگام اندیشیدن دربارهٔ منطق، بعید بود هرگز متوجه موضوعات ناچیزی مثل خمپارهها شود.»
- از برتراند راسل
منابع
[ویرایش]فرهنگ و ارزش لودویگ ویتگنشتاین ترجمه: امید مهرگان هایکی نیمان (گردآورنده)، گئورگ هنریک فون رایت (گردآورنده)، ناشر: گام نو، ۱۳۸۷