هزار درنا
ظاهر
هزار درنا (به ژاپنی: 千羽鶴) (به انگلیسی: Thousand Cranes) نام رمانی است که توسط نویسنده ژاپنی یاسوناری کاواباتا در سال ۱۹۵۲ میلادی نگاشته شده اشت.
گفتاوردها
[ویرایش]- «بدت نیادها، سعی کن دیگه زهر، بیش از اونی که هست پخش نشه… دردسر این جاست که تو داری زهر رو توی خودت نگه میداری. خودتو جمع و جور کن. بریزش بیرون…»[۱]
- «آخرین اشعهٔ آفتاب در حال غروب روی سنگهای باغ زیر اتاق پذیرایی میتابید. درها باز بودند، و دختر نزدیک ایوان نشسته بود. گویی روشنی وجود او گوشههای تاریک اتاق بزرگ را نورانی کرده بود. در شاه نشین زنبقهای ژاپنی گذاشته بودند. روی شال کمر دختر هم نقش زنبقهای سیبریایی بود.»
- «منظورتون اینه که مادرم با مردنش کار اشتباهی مرتکب شد؟ راستش، من هم تلخی کارش رو حس کردم. به نظر من آدم نمی تونه با کشتن خودش کارهای اشتباه و نادرستی رو که توی زندگی اش مرتکب شده، جبران و رفع و رجوع کنه. این طور مردن فقط سوء تفاهمها رو بیش تر می کنه. هیچکس نمی تونه همچین آدمی رو ببخشه.»
گفتگوها
[ویرایش]- جلویش زانو زد و با تحسین نگاهش کرد؛ آن طوری که بیش تر شایستهٔ تماشای وسایل عالی چای بود. سرخی مبهمی از لعاب سفیدش میتراوید. کیکوجی دستش را دراز کرد تا سطح خنک و دلپذیرش را لمس کند.
- «مثل خواب، لطیفه. حتی آدمی مثل من هم که چیز زیادی در این باره نمی دونه، می تونه خوبی این سفال رو درک کنه.»
- میخواست بگوید " مثل خواب یک زن "، ولی کلمات آخرش را جوید.
- «کار مادرم اشتباه بود. اول پدرتون، بعد خودتون؛ ولی ناچارم فکر کنم تقدیر مادرم این طور بود.»
- با تانی حرف میزد، و گونههایش از شرم سرخ بود. رنگ خون در صورتش گرم تر از قبل بود. برای پرهیز از نگاه کیکوجی، تعظیم کرد و بعد رویش را کمی برگرداند.
- «ولی از روزی که مادر مرد، انگار کمکم قشنگتر شد. نمی دونم خیالاتی شده م یا واقعاً خوبتر و قشنگتر شده؟»
- «برای مرده فرقی نمی کنه؛ قشنگ بودن اهمیتی براش نداره.»
- «شاید چون مادر دیگه نمی تونست زشتی خودش را تحمل کنه مرد.»
- یکشنبهٔ بعد به دختر تلفن کرد.
- «توی خونه تنهایید؟»
- «بله. البته تنهایی یه کم سخته.»
- «نباید تنها بمونید.»
- «گمونم همین طوره که می گید.»
- «آنقدر ساکته که احساس میکنم صدای سکوت رو میشنوم.»
- فومیکو آرام خندید.
جستارهای وابسته
[ویرایش]منابع
[ویرایش]- ↑ یاسوناری کاواباتا، هزار درنا، ترجمهٔ رضا دادویی، انتشارات آمه، ۱۳۹۴.