نوذر پرنگ (۱۱ مارس ۱۹۳۸، تهران - ۱۳ اوت ۲۰۰۶، تهران) شاعر، ترانهسرا و زبانشناس ایرانی بود. [۱]
مهتاب شراب
به ناز خفته و آشفته زلف زیبایش | |
فتاده پرتو سیمین مه، به سیمایش |
غمی نهاده به زانوی دیدگانش سر | |
که داده رنگ تمنا به چشم زیبایش |
شکسته پای نگاهش درون دیدهٔ ماه | |
فروغ عالم بالا گرفته بالایش |
نوشته بر پر شبرنگ باده گیسویش | |
مکیده شیر ز پستان ماه، لبهایش |
شکسته ساقهٔ مهتاب روی بازویش | |
چو یاس تشنه، کبودی گرفته سیمایش |
گریز نیست مرا ز آفتاب طلعت او | |
چو سایه میکنم از هر دری تماشایش |
اگر مرا چو شراب سحر بنوشد ماه | |
چکم ز دیدهٔ خورشید باز در پایش[۱] |
شب آینهها
شبم، شبی که تو رفتی چه دردآور بود | |
سیاهروی ز من هم سیاهروتر بود |
به چشمهای تو در حال گریه میمانست | |
که از سلالهٔ شبهای دور و دیگر بود |
فضا چو دیدهٔ من سرد و تیره و غمناک | |
ز برگریز هزاران هزار اختر بود |
در آن غروب زمین غریب را دیدم | |
که همچو آب در آواز خود شناور بود |
در آن شب آینهها با ستارگان رفتند | |
که عصر رجعت تصویرهای بیسر بود |
تمام پنجرهها بسته شد در آن شب چون | |
«در» از تظاهر «دیوار»ها مکدر بود |
گیاهها همه آرام گریه میکردند | |
پر ترنم مرغان ز اشک و خون تَر بود |
تو رفته بودی و طرح تنت هنوز به جای | |
به روی گسترهٔ خوابناک بستر بود |
مجال گریه در آن شب نیافتم هر چند | |
که آن جدایی بیگاه گریهآور بود[۱] |