پرش به محتوا

نفس عمیق

از ویکی‌گفتاورد

نفس عمیق (محصول سال ۱۳۸۰)، فیلمی به فیلمبرداری علی لقمانیان و کارگردانی پرویز شهبازی. نفس عمیق داستان سه جوان است که در نقطه عطفی از زندگیشان به یکدیگر می‌رسند و با هم این راه را می‌پیمایند. داستان در تهران اواخر دهۀ ۱۳۷۰ می‌گذرد.

گفتگوها

[ویرایش]
  • آیدا: ببین من یه سیستمی دارم تو زندگیم به اسم راه پیمایی‌های طولانی مدت. بعد توی این راه پیمایی‌های طولانی مدت من همینجوری شروع می‌کنم، راه میرم، راه میرم، اصلاً حرکتمو قطع نمی‌کنم، ماشینا بوق می‌زنن مردم بهم متلک می‌گن ماشین میاد از روم رد می‌شه، برف میاد بارون میاد، ولی من همچنان به راه رفتن ادامه میدم. الانم اگه سوار شدم به خاطر این بود که خیلی خیس شده بودم. حوصلهٔ راه رفتن دیگه نداشتم، خسته شده بودم. بعد به خاطر اینم هیچی نمی‌شنومُ برای این که تو گوشم موسیقیه. بعد، تمام مدت دارم موسیقی گوش می‌دم. تو چی تو موسیقی گوش می‌دی؟ اون وقت چی گوش می‌دی؟ چون می‌دونی من آدما رو از رو موزیکی که گوش می‌دن طبقه‌بندی می‌کنم. یعنی این که واسم مهمه بدونم کسی بلوز گوش بده، یا جز گوش بده یا موسیقی آلترناتیو گوش بده، یا مثل من فکرش باز باشه، اول باخ گوش بده، بعد موسیقی آلترناتیو گوش بده، بعد همه رو پشت سر هم گوش بده و دچار هیچ مشکلی هم نشه. بعد حالا چی گوش می‌دی؟
منصور: من داریوش گوش می‌دم.
آیدا : ... نکته‌شو گرفتم!
  • منصور: می دونی کامران فکر می‌کنم این دختر می تونه منو خوشبخت کنه!
کامران: به قول شاعر آه! منصور! دوست داشتم خوش بگذرونم! کاش می تونستم عیاشی کنم!
  • آیدا: «من قوی هستم/هر روزی صبح قبل از آنکه خورشید بیرون بیاید و با نورش داد بزند من قوی هستم، از جایم بلند می‌شوم/ اشک‌های دیشبم را پاک می‌کنم. تمام کسانی را که دوستشان دارم برای صرف صبحانه به آشپزخانه دعوت می‌کنم/ در را رویشان قفل می‌کنم/ آنوقت همه آن‌ها می‌فهمند که گول خورده‌اند/ آنجا حمام است، آن هم حمام آب سرد!/ سرم را می‌تراشم، داد می‌زنم: من قوی هستم/ خورشید می‌ترسد و دیگر بیرون نمی‌آید.»
منصور: شعر بود؟
آیدا: مهم نیست!
منصور: از کی بود؟
آیدا: مهم نیست استاد!
  • آیدا: اونجا رو که می‌بینی، خوب اونجا خونه ماس، بعد اون نوری هم که می‌بینی اون بالا اونم اتاق منه، که الان خواهر کوچیکترم اونجاس، بعد الان داره از سکوت قبرستونی اونجا استفاده می کنه که واسه کنکور درس بخونه.
منصور: تو که خونه ت تهرانه واسه چی میری خوابگاه؟
آیدا: واسه اینکه اینجوری راحت ترم، بعدشم چون شناسنامه م مال شهرستانه میتونم خوابگاه بگیرم.
منصور: میخوای شیشه هاشو بشکونم؟
آیدا: احتمالاً خل شدی، چون من هر چند شب یه بار باید بیام اینجا بخوابم! ... الانم برو، چون اگه بازم دیر کنم دیگه خوابگاه رام نمیدن.
  • مأمور پلیس: اینجا اینجلیسه؟
منصور: ها؟
مأمور پلیس: عرض کردم اینجا اینجیلیسه؟
منصور: نه!
مأمور پلیس: پس چرا انحراف به چپ اومدی؟
منصور: نمی دونم، حواسم نبود.
مأمور پلیس: گواهینامه و کارت ماشین...
منصور: همرام نیست
مأمور پلیس: نداشته باشی ماشینو می خوابونیم...
آیدا: اجازه بدید سرکار، من خودم گواهینامه دارم، الانم من پشت ماشین می شینم
مأمور پلیس: اشکال نداره، بی گواهینامه پشت ماشین نشینید، خدای ناکرده تصادف بکنید خونوادتو یک عمر بدبخت می‌کنید، الان چون نامزدت گواهینامه داره این دفعه رو من گذشت می‌کنم.
آیدا: مرسی، ولی ما نامزد نیستیم ها!
مأمور پلیس: می دونم، اینجیلیسه دیگه!
  • منصور: کامران یه سیگاری با این رفیقمون بکش.

کامران: این سیگاری نمیخواد، این همینجوری هیچی حالیش نیس.

  • زن صاحب پراید: ببین، من پدرشوهرم وکیله، یعنی قاضیه، قاضی دادگاس، همه م می شناسنش

منصور: بچه‌های پایینم همه منو می شناسن

  • مأمور پلیس: بیا بیرون ببینم، ... بیا بیرون
منصور:ها
مأمور پلیس: چرا اینجا خوابیدی
منصور: مگه چیه؟
مأمور پلیس: چرا اینجا، دم خوابگاه دخترا؟
منصور: منتظر خواهرمم
مأمور پلیس: دروغ نگو می‌زنم تو گوشتا!
منصور: نه بابا دروغم چیه
آیدا:(در همان لحظه سر می‌رسد) سلام... چی شده سرکار؟
مأمور: این آقا با شما چه نسبتی دارن؟
آیدا: نامزد هستیم
نگهبان خوابگاه:(در همان لحظه سر می‌رسد) جناب سروان، این آقا مشکلی نداره این آقا، این پسرخاله شه، اینم دانشجوی همینجاس
پلیس: پسرخاله شه؟ ... بیا بریم، اینا همه با همن!

پیوند به بیرون

[ویرایش]
ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ
نفس عمیق
دارد.