پرش به محتوا

مکران

از ویکی‌گفتاورد

مَکْران یا مُکْران یا مِکْران نامیست که در طول تاریخ به مناطق جنوبی بلوچستان که در امتداد ساحل بلوچستان به طول ۶۰۰ مایل (حدودا ۱۰۰۰ کیلومتر) از راس الکوه در غرب جاسک و حد میناب در ایران تا شرق لس بیله و نزدیکی بندر کراچی در پاکستان گسترده است گفته می‌شد.[۱][۲]

در ادبیات

[ویرایش]

فردوسی در شاهنامه در باب رزم کی‌کاووس با شاه هاماوران (شاه مکران) به عدم ستیزه‌جویی و استقبال گرم بزرگان و پهلوانان مکران از کی‌کاووس و به سلامت گذشتن سپاهیانش از مکران اشاره می‌کند:

از آن پس چنین کرد کاووس رای       که در پادشاهی بجنبد ز جای
از ایران بشد تا به توران و چین       گذر کرد از آن پس به مکران زمین
ز مکران شد آراسته تا زره       میانها ندید ایچ رنج از گره
پذیرفت هر مهتری باژ و ساو       نکرد آزمون گاو با شیر تاو
...     
چو آمد بر شهر مکران گذر       سوی کوه قاف آمد و باختر
چو آگاهی آمد بر ایشان ز شاه       نیایش کنان برگرفتند راه
پذیره شدندش همه مهتران       به سر برنهادند باژ گران
چو فرمان گزیدند بگرفت راه       بی‌آزار رفتند شاه و سپاه

فردوسی، شاهنامه[۳]

همچنین در داستان سیاوش نیز در نامه افراسیاب به فرمانده سپاه توران که حاوی دستور او برای گرفتن باج و خراج از سرزمین‌های مختلف است بار دیگر از مکران نام برده شده است:

ببودند یک هفته زین گونه شاد       ز شاهان گیتی گرفتند یاد
به هشتم یکی نامه آمد ز شاه       به نزدیک سالار توران سپاه
کز آنجا برو تا به دریای چین       از آن پس گذر کن به مکران زمین
همی رو چنین تا سر مرز هند       وز آنجا گذر کن به دریای سند
همه باژ کشور سراسر بخواه       بگستر به مرز خزر در سپاه

فردوسی، شاهنامه[۴]

فردوسی در جایی دیگر در باب ستایش سلطان محمود غزنوی و در شرح جنگ بزرگ کیخسرو سومین پادشاه کیانی با افراسیاب، پادشاه توران، به خونخواهی پدرش ،سیاوش، به درگیری و جنگ میان کی‌خسرو و شاه مکران و متعاقباً کشته شدن شاه مکران و قتل و غارت سپاهیان کیخسرو در مکران اشاره می‌کند.

در پی شکست افراسیاب و متواری شدن او کیخسرو در پی او روان شد و نخست پیکی نزد خاقان چین فرستاد که وی سر اطاعت خم کرد و کسی نیز نزد شاه مکران فرستاد. اما شاه مکران از اطاعت از وی سر باز زد و کهتری را نپذیرفت و قاصد را نیز به خواری از دربار خود راند و به کی خسرو پیغام داد اگر بی‌آزار از مکران عبور کند هیچ آسیبی متوجه وی نخواهد شد اما اگر تصمیم به ورود سپاهیانش به مکران داشته باشد باشد در برابر ویرانی مکران سکوت نخواهد کرد و با پاسخ سختی روبرو خواهد شد:

فرستاد کس نزد خاقان چین       به فغفور و سالار مکران زمین
...     
دگر نامور چون به مکران رسید       دل شاه مکران دگرگونه دید
بر تخت او رفت و نامه بداد       بگفت از پیام آنچ بودش بیاد
سبک مر فرستاده را خوار کرد       دل انجمن پر ز تیمار کرد
بدو گفت با شاه ایران بگوی       که نادیده بر ما فزونی مجوی
...     
گر از من همی راه جوید رواست       که هر جانور بر زمین پادشاست
نبندیم اگر بگذری بر تو راه       زیانی مکن برگذر با سپاه
ور ایدونک با لشکر آیی به شهر       برین پادشاهی ترا نیست بهر
نمانم که بر بوم من بگذری       وز این مرز جایی به پی بسپری

فردوسی، شاهنامه[۵]

کیخسرو پس از این شنیدن این سخنان به سوی ختن رفت و سه ماهی در آنجا ماند و پس از آن به سوی مکران بازگشت، مجدداً فرستاده‌ای نزد شاه مکران فرستاد و از او توشه راه سپاه را خواست و تهدید کرد که اگر اطاعت نکند لشکریانش مکران را ویران خواهند نمود.

بر این گونه چون شاه پاسخ شنید       از آن جایگه لشکر اندر کشید
بیامد گرازان بسوی ختن       جهاندار با نامدار انجمن
...     
بچین اندرون بود خسرو سه ماه       ابا نامداران ایران سپاه
...     
بیامد چو نزدیک مکران رسید       ز لشکر جهاندیده‌ای برگزید
بر شاه مکران فرستاد و گفت       که با شهریاران خرد باد جفت
خورش ساز راه سپاه مرا       بخوبی بیارای گاه مرا
...     
ور ایدونک گفتار من نشنوی       به خون فراوان کس اندر شوی
همه شهر مکران تو ویران کنی       چو بر کینه آهنگ شیران کنی

فردوسی، شاهنامه

اما این بار نیز شاه مکران زیر بار اطاعت از کی‌خسرو نرفت و سپاهی عظیم برای رویارویی با وی گرد آورد اما در اوان جنگ شاه مکران کشته شد. برخی از اطرافیان کیخسرو به وی پیشنهاد دادند که سر از تن شاه مکران جدا کند اما وی با این کار موافقت نکرد و جدا کردن سر شهریاران را خلاف مروت دانست و در کمال احترام وی را به گونه ای که شایسته بود دفن کرد.

پس از چیرگی کیخسرو بر مکران سپاهیان وی روی به تاراج و غارت مکران گذاشتند و هیچ کودک و زن و پیری را از آسیب خود در امان نگذاشتند اما پس از مدتی، با فروکش کردن خشم کیخسرو و با پا درمیانی بزرگان و پارسایان مکران وی به سپاهیانش دستور توقف قتل و غارت را داد و پس از گذشت سالی مکران را ترک کرد.

فرستاده را گفت بر گرد و رو       بنزدیک آن بدگمان باز شو
بگویش که از گردش تیره‌روز       تو گشتی چنین شاد و گیتی فروز
ببینی چو آیی ز ما دستبرد       بدانی که مردان کدامند و گرد
...     
زمین کوه تا کوه لشکر گرفت       همه تیز و مکران سپه برگرفت
بیاورد پیلان جنگی دویست       تو گفتی که اندر زمین جای نیست
...     
دو لشکر بران گونه صف برکشید       که از گرد شد آسمان ناپدید
...     
هوا پر ز پیکان شد و پر و تیر       جهان شد بکردار دریای قیر
بقلب اندرون شاه مکران بخست       وزآن خستگی جان او هم برست
یکی گفت شاها سرش را بریم       بدو گفت شاه اندرو ننگریم
سر شهریاران نبرد ز تن       مگر نیز از تخمهٔ اهرمن
...     
یکی دخمه سازید مشک و گلاب       چنان چون بود شاه را جای خواب
بپوشید رویش بدیبای چین       که مرگ بزرگان بود همچنین
...     
از آن پس دلیران پرخاشجوی       بتاراج مکران نهادند روی
بدرهای شهر آتش اندر زدند       همی آسمان بر زمین برزدند
بخستند زیشان فراوان بتیر       زن و کودک خرد کردند اسیر
چو کم شد از آن انجمن خشم شاه       بفرمود تا بازگردد سپاه

فردوسی، شاهنامه

فرخی سیستانی از شعرای نامدار پارسی گوی سده پنجم در قصیده ای در ستایش ملک ایاز از مقامات و مقربان دربار سلطان محمود غزنوی می‌سراید:

به جایی برد خواهد خسرو او را       که سالاران بدو گردند سالار
بدو بخشید مال خطهٔ بست       خراج خطهٔ مکران و قزدار
کجا گردد فراموش آنچه او کرد       ز بهر خدمت شاه جهاندار

فرخی سیستانی، دیوان اشعار فرخی سیستانی


منابع

[ویرایش]
  1. "Makran". www.britannica.com. Britannica. Retrieved 18 June 2016. 
  2. دائرةالمعارف فارسی، سرواژه: مکران
  3. فردوسی، ابوالقاسم. شاهنامه براساس چاپ مسکو، به کوشش سعید حمیدیان. نشر قطره، 1375. 
  4. رستگاری فسایی، منصور. فرهنگ نامه‌های شاهنامه مجلد اول.. پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی. 
  5. فردوسی، ابوالقاسم. شاهنامه به کوشش جلال خالقی مطلق. دائرالمعارف بزرگ اسلامی. 
ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ
مکران
دارد.