فردوسی در شاهنامه در باب رزم کیکاووس با شاه هاماوران (شاه مکران) به عدم ستیزهجویی و استقبال گرم بزرگان و پهلوانان مکران از کیکاووس و به سلامت گذشتن سپاهیانش از مکران اشاره میکند:
همچنین در داستان سیاوش نیز در نامه افراسیاب به فرمانده سپاه توران که حاوی دستور او برای گرفتن باج و خراج از سرزمینهای مختلف است بار دیگر از مکران نام برده شده است:
فردوسی در جایی دیگر در باب ستایش سلطان محمود غزنوی و در شرح جنگ بزرگ کیخسرو سومین پادشاه کیانی با افراسیاب، پادشاه توران، به خونخواهی پدرش ،سیاوش، به درگیری و جنگ میان کیخسرو و شاه مکران و متعاقباً کشته شدن شاه مکران و قتل و غارت سپاهیان کیخسرو در مکران اشاره میکند.
در پی شکست افراسیاب و متواری شدن او کیخسرو در پی او روان شد و نخست پیکی نزد خاقان چین فرستاد که وی سر اطاعت خم کرد و کسی نیز نزد شاه مکران فرستاد. اما شاه مکران از اطاعت از وی سر باز زد و کهتری را نپذیرفت و قاصد را نیز به خواری از دربار خود راند و به کی خسرو پیغام داد اگر بیآزار از مکران عبور کند هیچ آسیبی متوجه وی نخواهد شد اما اگر تصمیم به ورود سپاهیانش به مکران داشته باشد باشد در برابر ویرانی مکران سکوت نخواهد کرد و با پاسخ سختی روبرو خواهد شد:
کیخسرو پس از این شنیدن این سخنان به سوی ختن رفت و سه ماهی در آنجا ماند و پس از آن به سوی مکران بازگشت، مجدداً فرستادهای نزد شاه مکران فرستاد و از او توشه راه سپاه را خواست و تهدید کرد که اگر اطاعت نکند لشکریانش مکران را ویران خواهند نمود.
اما این بار نیز شاه مکران زیر بار اطاعت از کیخسرو نرفت و سپاهی عظیم برای رویارویی با وی گرد آورد اما در اوان جنگ شاه مکران کشته شد. برخی از اطرافیان کیخسرو به وی پیشنهاد دادند که سر از تن شاه مکران جدا کند اما وی با این کار موافقت نکرد و جدا کردن سر شهریاران را خلاف مروت دانست و در کمال احترام وی را به گونه ای که شایسته بود دفن کرد.
پس از چیرگی کیخسرو بر مکران سپاهیان وی روی به تاراج و غارت مکران گذاشتند و هیچ کودک و زن و پیری را از آسیب خود در امان نگذاشتند اما پس از مدتی، با فروکش کردن خشم کیخسرو و با پا درمیانی بزرگان و پارسایان مکران وی به سپاهیانش دستور توقف قتل و غارت را داد و پس از گذشت سالی مکران را ترک کرد.