مهراب قاسمخانی
مهراب قاسمخانی (۱۶ آذر ۱۳۵۰) فیلمنامه نویس ایرانی است.
گفتاوردها
[ویرایش]- «فکر کنم اوایل سال هشتادوچهار بود که مهران مدیری، محسن چگینی و برادران گلیان پیشنهاد دادن که یک سریال جدید شروع کنیم .پیمان هم طبق معمول به خاطر حساسیت و اهمیت کار موفق شد برامون دو ماه وقت بگیره که بتونیم در زمان کافی، با دقت و وسواس سریال جدیدی را طراحی کنیم .این شد که ما رفتیم خونه و دو ماه تمام خوردیم و خوابیدیم و هیچ کاری نکردیم روز قرارمون برای تحویل طرح،پیمان اومد دنبالم و توی مسیر دفتر گلیان تازه شروع کردیم به پیدا کردن یه طرح و کلی با هم هماهنگ کردیم که اونجا بهشون چیا بگیم وسر جلسه هم با وقاحت تمام نشستیم جلوی مهران و محسن و گلیان ها و قصه ای رو که توی ماشین با هم هماهنگ کرده بودیم با آب و تاب واسه شون تعریف کردیم. وسطش هم بداهه بهش شاخ و برگ میدادیم.
- منم برای این که همهچیز طبیعیتر باشه یه صفحه کاغذ بیربط توی دستم بود و وانمود میکردم که از روی نوشته دارم میخونم.خلاصه که طرح مورد استقبال قرار گرفت و همه کلی خوششون اومد. همه چی به خوبی داشت پیش میرفت تا اینکه یهو پیمان گفت ما به یه طرح دیگه هم فکر کردیم که اونم شاید بد نباشه و شروع کرد به این که ما فکر کردیم میتونیم یه برگشت داشته باشیم به نسل قبلی شخصیت های پاورچین و بریم توی برره و با زندگی و فرهنگشون از نزدیک آشنا بشیم.این وسط من گیح شده بودم که این چرا یهو داره چرت و پرت میگه و قرارمون اصلا این نبود. ولی خوب نمیشد کم آورد.این شد که دوتایی یه ربع هرچی به فکرمون رسید رو همونجا از خودمون در آوردیم گفتیم. نتیجهاش این شد که بچهها خیلی طرح رو پسندیدن و قرار شد، همون رو کار رو بکنیم. از دفتر که بیرون اومدم به پیمان گفتم اینو یهو از کجا در آوردی؟ گفت یه جا که تو داشتی حرف میزدی چشمم افتاد به یه مجله که روی میز بود و روش راجع به فیلم جنگ ستارگان نوشته شده بود و یهو به ذهنم رسید بد نیست ما هم یه همچین کاری بکنیم(توی جنگ ستارگان بعد از اکران فیلم های اولش در فیلم هار بعدی به داستان زندگی نسل قبلی شخصیت های اصلی پرداخت شده است) خلاصه اینجوری شد که سریال شب های برره شکل گرفت. البته چند هفته طول کشید که موفق شدیم یه کمی اون پرت و پلاهایی که تو جلسه گفتیم رو به هم ربط بدیم عوضش کلی بهمون خوش گذشت اون سال.[۱]
- «بابا چرا اینقدر طرفداران کودک همسری رو اذیت میکنید؟ اگه شما اعتقاد دارید فرد باید به بلوغ فکری برسه، اون طفلیا هم همین اعتقاد رو دارن. فقط عضو مورد بلوغ قرار گرفتهای که اونا ازش حرف میزنن، یکم از مغز پایین تره...
پ.ن اول: من توی دبیرستان یه دوستی داشتم که هر دختری رو میدید، همون لحظه عاشقش میشد. با همه شون هم میخواست ازدواج کنه. هر چی هم بهش میگفتیم، منشأ این کششی که حس میکنی جای دیگه است و این حس واسه خودش اسم داره و با عشق فرق میکنه، توی سرش نمیرفت... البته اینا به زبون پسر دبیرستانیا یه جور دیگه گفته میشه... پ.ن دوم: این هورمون خیلی بد کوفتیه. یقه آدمو که میگیره، آدم هی دچار احساس ازدواج میشه. یکی از کارکرد های مغز انسان هم اینه که جلوی هیجانات هورمونی رو بگیره. یکی از کارکرد های بعضی اعضای دیگه هم اینه که جلوی کارکرد مغز رو بگیره پ.ن سوم: وقتی به نظر یکی از این اساتید، مهران مدیری چهره زنانه و نگاه عشوه گر داره و همجنس گرایی رو ترویج میکنه، توقع دارید اعتقاد نداشته باشن آدم توی هفت هشت سالگی آماده ازدواجه؟»[۲]