منوچهر فرمانفرمائیان
ظاهر
منوچهر فرمانفرمائیان (۱۹۱۷، تهران- ۲۰۰۳، کاراکاس) سیزدهمین فرزند شاهزاده عبدالحسین میرزا فرمانفرما، برادر نصرت الدوله و یکی از چهرههای سرشناس نفت ایران در دوران پهلوی است.
گفتاوردها
[ویرایش]- «مردم خشمگین بودند، اما نه نسبت به مصدق. آنها انگلستان و کارتل بینالمللی نفت را به خاطر امتناع از احترام گذاشتن نسبت به حق کشور در ملی کردن نفت خود، مقصر میدانستند. آنها به طور مبهم و سربسته نسبت به ایالات متحده حامی بزرگ قربانیان بیعدالتی احساس سرخوردگی پیدا کرده و نسبت به انگیزههای آن کشور کمی بدگمان شده بودند. مصدق، طی پیامی که سالها بعد در سخنان آیتالله خمینی نیز بازتاب یافت، این دوران سختی را یک جهاد نامید و قول داد که در صورت استقامت و پایداری پیروزی نصیب ملت خواهد شد.»
- خون و نفت[۱]
- «پوسترهای مصدق که خردمند و عبوس به نظر میرسید، بر دیوارهای نانواییها و داروخانهها نصب و در بالای تختههای سیاه مدارس آویخته شده بود. تصویری از نخستوزیر که لبخند زده باشد، دور از شان او و حتی ضعیف تلقی میشد و به همین خاطر چنین پوستری از او به چشم نمیخورد. پوسترهای او به ویژه در اطراف دانشگاه بیشتر به چشم میخورد، اما اغلب آنها را پاره میکردند.»
- خون و نفت[۱]
- «این اولین کنفرانس در یک کشور تولیدکننده نفت بود که من در آن شرکت میکردم و برایم تجربهای نیروبخش بود. اسکار چپمن، معاون وزیر بازرگانی ایالات متحده، جلسه را افتتاح کرد و پس از آن مذاکرات در پشت درهای بسته ادامه یافت. من در تلاش برای ارائه یک نظر مفید، پیشنهاد کردم که ایالات متحده نظام جدیدی را برای فروش نفت ترتیب دهد که به حفظ آبروی ایران کمک کند- و شاید مصدق را بر آن دارد که قراردادی با شرکتهای نفتی آمریکایی امضاء کند. چه خواب و خیالی! واقعاً که درک من نسبت به اهداف واقعی شرکتهای بزرگ نفتی چقدر سطحی بود.»
- خون و نفت[۱]
- «چپمن مرد شریفی بود و ما هر دو قبول کردیم که در شرایط کنونی مصدق شکست خواهد خورد. پس از آن، من برای مصدق و شاه نامه نوشتم و نظر چپمن را گزارش کردم. چپمن معتقد بود که در شرایط کنونی شرکتهای آمریکایی جز حمایت از شرکت نفت انگلیس و ایران چارهای ندارند؛ و هرگونه امید به اینکه ایران بتواند نفت خود را مستقلانه بفروشد و صادر کند، بیفایده است. نامهها را به نشانی دکتر پیرنیا فرستادم و او بعداً به من اطلاع داد که وقتی مصدق نامه را دید، بیدرنگ زد زیر خنده و داد زد: ببین برای من چی نوشته- که من هیچ وقت موفق نمیشوم. ها!»
- خون و نفت[۱]
منابع
[ویرایش]این یک نوشتار ناتمام است. با گسترش آن به ویکیگفتاورد کمک کنید. |