مُلّا احمد بن محمدمهدی صفایی نراقی (۲۴ سپتامبر ۱۷۷۱، نراق - ۲۲ اکتبر ۱۸۲۹، کاشان؛ دفنشده در نجف) فقیه شیعه، مؤلف و شاعر ایرانی بود.[۱]
آوخ که آخر شد کفن در هجر آن سیمین بدن/ آن جامههایی را که من بهر وصالش بافتم.
تاراج کنی تا کی ای مغبچه ایمانها | |
کافر تو چه میخواهی از جان مسلمانها |
تیری به من افکندی این طرفه که از یک تیر | |
در هر بنِ موی من پنهان شده پیکانها |
ای خضر مبارک پی بنمای به من راهی | |
سرگشته چنین تا کی مانم به بیابانها |
دامن مکش از دستم ای بت که به امیدت | |
یک باره کشیدستم دست از همه دامانها |
پروانه صفت کردم گرد سر هر شمعی | |
از روی تو چون روشن شد شمع شبستانها |
مقصود من محزون از باغ تماشا نه | |
چون بوی تو دارد گل گردم به گلستانها[۱] |
* * *
اندر آن کوی که سرها همه شد خاک آنجا | |
جهد کن زود برس ای دل غمناک آنجا |
در خرابات مغان جای هوسناکان نیست | |
دل پر خون طلبند و تن صد چاک آنجا[۱] |
* * *
ترک سر گفتم نخست آنگه نهادم پایه راه | |
اندرین ره هرچه آید گو بیا بر سر مرا |
طرفه حالی بین که من جویم ز زخم تیغ او | |
عمر جاویدان او ترساند از خنجر مرا[۱] |
* * *
شد تهی دلها ز عشق و بسته شد میخانهها | |
رونقی یارب به آیین مسلمانی بده[۱] |
* * *
گفتم ز دعای من شب زنده حذر کن | |
گفتا برو اظهار ورع جای دگر کن[۱] |
* * *
غافل مباش ای مدعی از آهِ عالمسوز من | |
کاین تیر آتشبار را در کورهٔ دل تافتم |
آوخ که آخر شد کفن در هجر آن سیمین بدن | |
آن جامههایی را که من بهر وصالش بافتم[۱] |