مرتضی کلانتریان
ظاهر
مرتضی کلانتریان (زادهٔ ۱۳۱۱ تنکابن - درگذشتهٔ ۱۲ خرداد ۱۳۹۸ تهران)، قاضی، وکیل و مترجم ایرانی بود که بسیاری از آثار بزرگ ادبی را برای نخستین بار به فارسی ترجمه کردهاست.
گفتاوردها
[ویرایش]- «انسانی بودن کار برای من مسئله اساسی است. یعنی آنچه در یک کتاب برای من مهم است، ارزش انسان و انسانیت است. صرف نظر از هرگونه مذهب و اندیشهای که دارند، هر کجا که زندگی میکنند، مسئله انسانیت برای من اولویت دارد. در نتیجه همین که کتابی جنبه انسانی موضوع را همان گونه که من بپسندم بیان کند، آن کتاب را بدون تردید و تأمل ترجمه میکنم، خواه نویسنده اش ناشناس باشد خواه از نویسندهای مشهور، تمام ترجمههای من در حوزه ادبیات، کتابهایی است که با طرز تفکر نویسندگانش احساس نزدیکی میکنم و در همه آنها انسان و ارزشهای انسانی جایگاه اصلی را دارد.»
- مصاحبه با روزنامه ایران، ۱۳۹۵[۱]
- «پس از ترجمه و انتشار چند عنوان کتاب دیگر خیلی مغرور و از خود راضی شده بودم. دوست نازنینی داشتم به اسم خانم فردوس وزیری – بانوی قصههای کودکان ایران- که بیش از پانصد قصه برای بچهها نوشت اما امروز متأسفانه کسی اسمش را حتی به خاطر ندارد، پس از پایان ترجمه کتاب «رؤیا و تاریخ»، از خانم وزیری خواستم که این کتاب را با هم بخوانیم، چند صفحه که خواندیم دیدم ایرادهایی میگیرد، ایرادهای بنی اسرائیلی به نظرم آمد. به او گفتم تو آنقدر برای بچهها نوشتی که طرز فکر و نحوه نوشتنت هم بچگانه شدهاست، تو اصلاً قدرت درک یک نثر سنگین وتاریخی را نداری، حتی نمیتوانی نثر کلود ژولین را بفهمی. گفت راست میگویی، واقعیت همین است که گفتی. تو دکترای حقوق داری قاضی هستی و کتابهای زیادی ترجمه کردی. عقلم به این چیزها قد نمیدهد. اما این ترجمهها را ببر در خانه چند صفحه را بخوان. اگر باز هم دیدی که نثرت شلاقی پرطنطنه، سنگین و سیاسی نیست، چه بهتر که به همین صورت چاپ کنی. اما اگر دیدی که اینطور نیست چون آدم منصفی هستی و حق با من است جملههایت را بساب و صیقل بزن تا سادهتر و روان تر شود. در خانه وقتی ترجمهام را دوباره مرور کردم دیدم نثر من آن قدر دست انداز دارد که از خودم خجالت کشیدم و از آن پلههای غرور پایین آمدم.»
- مصاحبه با روزنامه ایران، ۱۳۹۵[۱]
- «علاقه من به ادبیات از مطالعه کتابهای چاپ پنگوئن شروع شد و آن موقع اکثر آثار متعلق به آمریکا و انگلیس بودهاست و بعد مترجمانی که ما در اینجا داشتیم از ادبیات انگلیسی ترجمه میکردند مثل نجف دریابندری که در کارش سطح خیلی بالایی دارد. یعنی از نخستین نویسندگانی که برایم مطرح بودند فاکنر، همینگوی، دوس پاسوس و… بود. این ادبیات نخست مرا جذب کرد تا وقتی که وارد فرانسه شده و با ادبیات فرانسه و نویسندگانش آشنا شدم چون خواندن آثار به زبان اصلی یک حالت دیگری به آدم میدهد یک نوع آلودگی خاصی به آن زبان و ادبیات ایجاد میکند و انسان را دچار خودش میکند.»
- مصاحبه با روزنامه ایران، ۱۳۹۵[۱]
منابع
[ویرایش]این یک نوشتار ناتمام است. با گسترش آن به ویکیگفتاورد کمک کنید. |