محمدرضا بن عبدالله اصفهانی متخلص به شکیبی (۱۵۵۷–۱۶۱۴م) شاعر فارسیزبان ایرانی در دربار مغولی هند بود.
| شکستهدل نشویم ار ترا سر جنگست | |
که آبگینهٔ ما همطبیعت سنگست |
| ز دوست هم گله دارد ستم رسیدهٔ هجر | |
ستاره سوخته با آفتاب در جنگست |
| چو آفتاب بویرانهام قدم درنه | |
که گفتهاست که گامی هزار فرسنگست |
| غمت از من غم جان بیش دارد | |
توانگر شرم مهمان بیش دارد |
| بشارتهاست از بخت سیاهم | |
که ابر تیره باران بیش دارد |
| که میداند درین بستان شکیبی | |
گیا یا سرو دوران بیش دارد |
| نردیست جهان که بردنش باختنست | |
نرادی او بنقش کم ساختنست |
| دنیا بمثل چو کعبتین نردست | |
برداشتنش برای انداختنست |
| ای آنکه بزندگانیت دسترس است | |
مغرور مشو که شعله مهمان خس است |
| این مرغ گرفتار که نامش نفس است | |
بیرون رود ار ز آسمانش قفس است[۱] |