پرش به محتوا

مجید ادیب‌زاده

از ویکی‌گفتاورد

مجید ادیب‌زاده (زادهٔ ۱۳۵۹) روشنفکر و نویسنده ایرانی است.

گفتاوردها

[ویرایش]

۱۳۹۱

[ویرایش]
  • «دولت مدرن در شرایط خلاءِ وجود نیروهای اجتماعی مدرنِ فعال و انتقادی در ایران، پدیدار گشت و سعی کرد تا این خلاء را با استفاده از کارگزاران نوگرای دستگاه‌های مدرن بوروکراتیک پر کند و به نوسازی در ایران سرعت ببخشد. دولت کارفرما-متولی از درون همین فرایند ظهور کرد و جانشین نیروهای اجتماعی شد. اتفاقی که در فرایند مدرنیته در غرب رخ نداد و باعث حفظ استقلال فکری نهادهای علمی و آموزشی از یک‌طرف و خیزش فکری و رشد جنبش‌های انتقادی از طرف دیگر شد. در مقابل دانشوران ایرانی تبدیل به بوروکرات‌های دانشگاهی دستگاه آموزش علوم شدند و جایگاه تاریخی خود را پیدا نکردند.»
    • مصاحبه با روزنامه فرهیختگان، ۱۳۹۱.[۱]
  • «رخوت و رکود جریان‌های اجتماعی باعث شد تا در نوزایی ایرانی جای جریان‌ها و جنبش‌های فکری و اجتماعی را نهاد دولت بگیرد و اصطلاح دولت کارفرما-متولی را بکار بردم. یعنی یک ابرکارفرما که در نبود کارفرمایان مدرن، خود امور مدرن‌سازی را بدست گرفت و عرصهٔ مدرن را برای ما سلیقه و نیاز کارگزاران و مدیران حاکم بر این ابرکارفرما تعیین کردند.»
    • مصاحبه با روزنامه فرهیختگان، ۱۳۹۱.[۱]
  • «دربارهٔ تولید علم و تفکر نمی‌توان یک نسخه پیچید و گفت بفرما این نسخه دوای دردهای ماست! تولید فکر علمی تولید یک کالای صنعتی و تکنولوژیک نیست که بر اساس محاسبات مکانیکی دقیق و از بالا ترتیب تولید آن را داد! فرایند شکل‌گیری سنت‌های علمی یک فرایند تدریجی است که نیاز به فضای مناسب دارد. برای همین من در کتاب مدرنیته و تفکر عقیم و بعد هم کتاب تبارشناسی تفکر علمی در ایران که هنوز به چاپ نرسیده بر روی شرایط تاریخی و فضای حاکم بر تفکر علمی ایران تمرکز کردم چون تا فضای لازم برای پرسشگری انتقادی و استقلال فکر و فرهنگ و اندیشه فراهم نشود حتی اگر بزرگترین نهادهای آموزشی و علمی و پژوهشی نیز ساخته شود باز تفکر عقیم خواهد ماند.»
    • مصاحبه با روزنامه فرهیختگان، ۱۳۹۱.[۱]
  • «رشد علم چه در اروپا و چه در ایران محصول شرایط بود در آن‌جا شرایط مدرن و در این‌جا شرایط جدیدی که جهان به خود گرفت. در آن‌جا رشد علم دستوری نبود بلکه حاصل فرایند مدرنیته و شکل‌گیری جنبش‌های فکری و فرهنگی در شرایط سیاسی جدید بود اما این‌جا دستوری و حاصل نیاز دستگاه‌های رو به رشد جدید دولتی بود.
    • مصاحبه با روزنامه فرهیختگان، ۱۳۹۱.[۱]
  • «بحثی که دربارهٔ ناامنی تاریخی کردم یا دربارهٔ هزینه‌های پرسشگری انتقادی همه به نبود فضای لازم برای تولید فکر علمی برمی‌گردد. زمانی که پرسشگری انتقادی هزینه‌های غیرقابل جبرانی داشته باشد صرف وجود نهادهای پهن‌دامنهٔ علمی باعث شکل‌گیری سنت‌های فکری نخواهد شد. از طرف دیگر، دانشگاهی که بخشی از بوروکراسی عریض و طویل دولت مدرن شده‌است در طی تاریخ حیات خود نشان داده که فضای مناسبی برای پرورش سنت‌های فکری نیست همان‌طور که می‌بینید در یک قرن گذشته دانشگاه‌های ما پایه‌گذار هیچ سنت فکری بدیعی نبوده‌اند و تنها نقش آموزشی داشتند و حتی در یکی دو دههٔ اخیر روند تولید فکر علمی معکوس شده و بیشتر آثار علوم انسانی ما در بیرون از فضای دانشگاه از طریق ترجمه و به‌وسیلهٔ مترجمان کوشا تولید می‌شود و دانشگاه همچون یک قرن گذشته تحت تسلط علایق و سلیقه و نیاز کارگزاران نهاد دولت است و نقش آموزش در علوم انسانی بر کارکرد تولید علم آن می‌چربد.»
    • مصاحبه با روزنامه فرهیختگان، ۱۳۹۱.[۱]
  • «اتفاقی که در غرب افتاد این بود که دولت و دانشگاه هر کدام یک خاستگاه مستقل و ویژه داشتند اما در فرایند تکوین دولت مدرن در غرب، دانشگاه در رشد و توسعهٔ دولت مدرن نقش مهمی داشت و دولت نیز به کمک دانشگاه آمد اما دانشگاه توانست استقلال فکری خود را حفظ کند و رابطه‌ای دوسویه بین این دو پدیدهٔ مدرن برقرار گردید. در ایران به دلیل همین رخوت و در خودفرورفتگی جریان‌های اجتماعی، دولت مدرن در مقام کارفرما و متولی نهادهای علمی و آموزشی ظاهر شد و دانشگاه در درون دولت مدرن شکل گرفت و نتوانست استقلال فکری خود از دولت را حفظ کند در نتیجه سلایق و نیازهای کارگزاران و دستگاه‌های دولتی تعریف‌کنندهٔ برنامه‌ها و سیاست‌های علمی و آموزشی شد. بحث این نیست که دولت مدرن گناه‌کار است. اصلاً هدف این نیست که اشتباهات جمعی و تاریخی را بر گردن این و آن انداخت. صحبت از بازاندیشی در رخدادهای تاریخی و آسیب‌شناسی پدیدهٔ دولت مدرن در ایران است. آسیب‌شناسی در رابطه با چرایی شکل نگرفتن سنت‌های فکری!»
    • مصاحبه با روزنامه فرهیختگان، ۱۳۹۱.[۱]
  • «دانشگاه یک ساختار و یک نهاد پهن‌دامنهٔ مدرن است و بدون فرهنگ نقد، بدون سنت انتقادی، بدون آزادی فکر و اندیشه، بدون امنیت فکری و بدون به صفر رساندن هزینهٔ پرسشگری نقادانه، کاری از پیش نخواهد برد. یعنی همان اتفاقی که در ایران افتاد، ساختارهای پهن‌دامنهٔ علمی توسط دولت کارفرما-متولی، رشد و گسترش یافت اما تفکر مدرن که باید از درون جنبش‌های فکری برمی‌خاست عقیم ماند. چرا؟ چون هم‌پای این ساختارهای مدرن، جنبش‌های فکری و فرهنگی مدرن فرصت ظهور و بروز نیافتند. سنت چپ که در نطفه خفه شد و سنت راست نیز در فرایند شکل‌گیری دانشگاه از درون دولت مدرن، به شکلی از کارمندان این دولت کارفرما-متولی تبدیل شدند تا دانشوران فردیت‌یافتهٔ متفکر! من هم امروز چون شما این دانشوران را بزرگ و گرامی می‌دارم که تمام ضرب و زور خود را زدند برای ترویج علوم و ثمرهٔ تلاش‌شان همین شد که ما فرصت فکر کردن و تحقیق و پژوهش و بازاندیشی پیدا کردیم ولی همچنان سنت‌های فکریِ مادر، از درون آن پدید نیامد و سنت‌های انتقادی در فرهنگ علمی و فکری ما امکان شکل‌گیری و بلوغ نیافتند.»
    • مصاحبه با روزنامه فرهیختگان، ۱۳۹۱.[۱]
  • «معتقدم در کنار برنامه‌های فکری علوم انسانی، باید شرایط تاریخی تفکر علمی در ایران و وضعیتی را که در آن دانشوران ما به تحقیق و تفکر پرداخته‌اند، بشناسیم تا مانع از اشتباهات تاریخی مجدد شویم که قرن‌ها مانع از توسعه علوم شد و آینده تفکر علمی را با علم و آگاهی از اشتباهات گذشته بسازیم.»
    • مصاحبه با خبرگزاری کتاب، ۱۳۹۱.[۲]
  • «مهم‌ترین ویژگی، ارتباط مستقیمی است که بین تحولات دوره معاصر با زندگی و وضع اکنون ما وجود دارد. طی این سال‌ها سعی و تلاش من بر این هدف متمرکز بوده‌است که به ریشه‌یابی بعضی مسائل و دغدغه‌های امروز جامعه خودم بپردازم. به بیانی دیگر سعی کردم با چنین تحقیقاتی سراغ اشتباهات تاریخی دوره معاصر بروم تا مسائل را از زاویه دید علمی نگاه کنم و به بازاندیشی در مسائل چالش‌برانگیز جامعه ایران بپردازم. پیش از هر چیز درک ما از غرب، به عنوان موضوعی چالش‌برانگیز در فرهنگ و سیاست ایران معاصر که تأثیرات مستقیم و غیرمستقیمی بر زندگی ما داشته‌است، اهمیت دارد. همچنین علاقه‌ای که به فرهنگ دهه‌های ۱۳۳۰ تا ۱۳۵۰ ایران داشتم در پرداختن به این موضوع بی‌تاثیر نبود. به ویژه ادبیات و نشریه‌های ادبی و روشنفکری دهه ۱۳۴۰ که به نظرم دوره‌ای طلایی در ادبیات مدرن فارسی قلمداد می‌شود. مجلات و جُنگ‌های ادبی معروف و پرمخاطبی از این دوره به‌جای مانده‌اند که چنان‌که باید مورد مطالعه و بررسی قرار نگرفته‌اند. احساس کردم باید این فرهنگ به شکل منسجم و جدی بررسی شود. برای همین تمرکز اصلی را بر نشریات ادبی دهه ۱۳۴۰ گذاشتم و در کنار آن دربارهٔ اندیشه حاکم بر ادبیات داستانی و شعر این دوره کار کردم. نباید تأثیری را که اندیشه آن دوره، بر فرهنگ سیاسی دهه‌های اخیر ایران داشته‌است دست کم گرفت و به نظرم شناخت هر چه بهتر دغدغه‌ها و مسائل آن دوره و نقد واکنش‌های پیدا و پنهان آن، راه‌های بهتری برای بازاندیشی نسبت به اشتباهات تاریخی، پیش روی ما و نسل‌های آینده قرار می‌دهد.»
    • مصاحبه با خبرگزاری کتاب، آبان ۱۳۹۱.[۳]

۱۳۹۲

[ویرایش]
  • «از دوره صفویه و جنگ چالدران، ایران با هیچ کشوری رویارویی جدی که منجر به شکست در برابر قدرتی دیگر شود را تجربه نکرده بود و این روند تا دوره قاجار و جنگ ایران و روس ادامه پیدا کرد. در این دوره که عباس‌میرزا سردار جنگ‌های ایران و روس بود، با چشیدن طعم شکست از یک ارتش مدرن و منظم، با تحولات جدید دنیای غرب به‌طور جدی روبرو شد و این آگاهی، منشأ تحولات جدیدی در ایران شد و تحول در میان نخبگان دربار در همین دوره شکل گرفت.»
    • مصاحبه با خبرگزاری کتاب، ۱۳۹۲.[۴]
  • «رویکرد به فوکو، همانند رویکرد به دیگر متفکران تأثیرگذار در فضای فکری ایران، فارغ از کژفهمی‌ها و خطاها و برداشت‌های نارسا نبوده‌است. برداشت‌های سفت و سخت از اندیشه‌های فوکو به عنوان یکی از عوارض در حوزهٔ تفکرات فلسفی است که ما با آن مواجه‌ایم. نگارندهٔ این سطور خود شاهد بود که چگونه یکی از مترجمان شناخته شدهٔ آثار فوکو در یکی از میزگردهای فلسفی، اندیشه‌های فوکو را چنان مسلمات یقینی شک‌ناپذیر و خدشه‌ناپذیر معرفی می‌کرد که همواره اصول کلی و علمی ثابتی هستند و عجیب‌تر این‌که در آن میزگرد شلوغ و پر استقبال از بین جمعیت حاضر نیز نه کسی نقدی به این نوع نگاه به تفکرات فوکو توسط آن مترجم وارد نمود و نه سئوال و پرسش و ابهامی برای کسی دربارهٔ ناکارایی‌های اندیشه‌های فوکویی پیش‌آمد. جالب اینجاست که زمانی دور در دسامبر ۱۹۶۶ خود فوکو که مدتی را به تدریس فلسفه برای دانشجویان در تونس گذرانده بود دربارهٔ نگاه به تفکرات فلسفی در یک جامعهٔ غیرغربی چون تونس می‌نویسد: «جای شگفتی است که آنچه برای ما گفتمان نظری صرف است، در این‌جا ناگهان به صورت حکم قطعی درمی‌آید.» (نک: نیچه، فروید، مارکس، نشر هرمس، ۱۳۸۱، ص ۱۴۱) حکم قطعی درآمدن تفکرات فلسفی و نگاه به علم به عنوان حقیقتی قطعی و ثابت، همان معضلی است که همواره سطوح مختلفی از اهل فکر و فرهنگ ما را از بالا تا پایین دچار خویش کرده‌است.»
    • «میشل فوکو و فکر و اندیشه در ایران»، ۱۳۹۲.[۵]
  • «زمانی که محمدعلی فروغی مدرس مدرسهٔ علوم سیاسی تهران قصد کرد کتابی دربارهٔ حکمت و فلسفهٔ اروپایی به زبان فارسی و آن‌طور که خود تأکید دارد با شیوهٔ بیان کاملاً ایرانی به نگارش درآورد هدف خود را شناخت روش فکری حکمای اروپایی که بسیار متفاوت از روش فکری دانشمندان سابق ما بود و آشنایی دانش‌پژوهان ایرانی با روش فکر اروپایی اعلام کرد. در واقع یکی از جدی‌ترین اهداف نخستین فعالیت‌های فکری جدید در ایران از احساس تفاوت بین روش‌های فکری قدمای ما و متأخران اروپایی ریشه گرفت و «روش فکر کردن» جدید و قدیم موضوع آغاز فلسفهٔ جدید در ایران گشت. به مرور که از قدم‌های نخستین در فلسفهٔ جدید فاصله گرفتیم جریان فلسفی در ایران دچار دگرگونی ماهیت شد. یعنی هدف فلسفه که با شناخت «روش فکری جدید» آغاز گشت جای خود را به رفتارها و رویکردهای درجه دوم و سومی داد که هدف از آن‌ها نه پاسخ به پرسش «چگونه فکر کردن؟» بود، بلکه توسل به فلسفه یکی برای سیاسی کردن آن به مثابه یک ایدئولوژی عمل و دیگری رویکردی رفتاری به فرهنگ برای نشان دادن خویش و فخرفروشی به دیگران و در جایگاه دانای کل قرار گرفتن بود. در واقع این رویکردهای فرعی به فلسفه جدید رفته‌رفته جای رویکرد نخستین یعنی «فلسفه به مثابه شناخت روش فکری» را گرفت و این رویکرد خود تبدیل به رویکردی فرعی شد و در حاشیهٔ فعالیت‌های فلسفی جدید در ایران قرار گرفت.»
    • «تفکر برای ما و تفکر برای هایدگر»، ۱۳۹۲.[۶]
  • «معمولاً در ایران صحبت دربارهٔ زندگی خصوصی متفکران، گاه جذاب‌تر و رایج‌تر بوده تا بحث دربارهٔ ظرایف و پیچیدگی‌های فکری و نظری مطرح شده توسط آنان.»
    • «آیا ماکس وبر مردی با زندگی چند همسری بود؟»، ۱۳۹۲.[۷]
  • «شروع توجه ایرانیان به علوم انسانی به عنوان علمی جدید به عصر قاجار برمی‌گردد. یعنی دوره‌ای از فکر و فرهنگ ایران که علوم عقلی و تجربی با رکودی طولانی‌مدت درگیر بود و در حاشیه علوم قدیمه قرار گرفته بود. علوم انسانی خود بخشی تمایزنیافته از علوم مدرن اروپایی بود که تحت سیطرهٔ علوم طبیعی و تجربی قرار داشت. در حالی‌که ما برعکس قرن‌های نخستین بعد از اسلام، دیگر با آن دانشمندان برجستهٔ علوم طبیعی و پزشکی که با دانش‌های تجربی و شناخت رازهای طبیعت سروکار داشتند روبرو نیستیم و سال‌ها فاصله افتاده بود از ظهور شخصیت‌های علمی هم‌چون زکریای رازی، ابوعلی سینا، ابوریحان بیرونی و خوارزمی که در دانش پزشکی و علوم طبیعی و ریاضیات، نوآوری فکری و علمی از خود بر جای بگذارند و جای آن، روش‌های تحشیه‌نویسی و خلاصه‌نویسی ما را به سمتی سوق داده بود که در نقطهٔ برخورد و آشنایی ایرانیان با فکر و فلسفه علمی جدید، جریان علوم عقلی و تجربی ما با رکود و توقف روبرو گشته بود.»
    • «پالایش فهم انسانی»، ۱۳۹۲.[۸]
  • «علوم اجتماعی با متون کلاسیک به ایران راه نیافت بلکه با متون درسی و تخصصی وارد شد… موضوعی که ما به آن تا امروز توجهی نکردیم این واقعیت است که متن‌های کلاسیک نظری هیچ‌وقت در ایران مورد خوانش یا حتی بازخوانی نشدند بلکه ما تنها توانستیم با متون تخصصی آموزشی که عصارهٔ این متن‌های کلاسیک بودند جای آن را در فراگیری و آموزش این علوم پر کنیم.»
    • «متن‌های نظری کلاسیک هیچ‌گاه در ایران خوانده نشد»، ۱۳۹۲.[۹]
  • «رفتن به سوی متون نظری در ایران از هیچ نوع نظم و روال و برنامه‌ای برخوردار نبود جز علاقه‌های فردی مترجمان و شارحان و نویسندگان ما به متن‌های خاص مورد نظرشان و بسته به توجه آنان ما شاهد این واقعیت هستیم که تنها در دو سه دهه با سرعت زیاد همزمان هم جدیدترین متون نظری و موردی به فارسی درآمد و هم بعضی از متون کلاسیک مورد توجه قرار گرفت و ترجمه شد؛ ولی باید توجه کنیم که پیشرفت‌های فکری و نظری در غرب از یک سلسله نظم‌های تاریخی برخوردار بود و ما باید منتظر می‌ماندیم تا سلایق فردی گاهی برای ما متون جدید و روز را ترجمه کنند و گاه متون کلاسیک را مورد توجه قرار دهند، بدون این‌که مخاطبان علاقه‌مند بتوانند نظمی فکری در برخورد و فراگیری با این متون دوگانه را تجربه کنند… ما فاقد آن سلسله نظم‌های تاریخی و فکری در شاخه‌های نظری بوده‌ایم و این بی‌نظمی ویژگی اصلی تاریخ علوم انسانی در ایران است.»
    • «متن‌های نظری کلاسیک هیچ‌گاه در ایران خوانده نشد»، ۱۳۹۲.[۹]
  • «از عصر قاجار تا دهه‌های اخیر یکی از مهمترین دغدغهٔ جمعی ما ایرانیان دانستن و باز دانستن و بهتر است گفت بیشتر دانستن از علوم و فرهنگِ فکری و فلسفی جدید دنیا بوده‌است. دانستنی که بیشترین سهم آن بر دوش ترجمه و مترجمان بوده‌است و سهم شرح و تفسیر و خلاقیت فکری خود ما در این میانه اگر نه چندان کم ولی در برابر ترجمه نقش فرعی یافته و ترجمه در کفهٔ ترازوی فرهنگ فکری جدید ما پیوسته سنگین‌تر بوده‌است.»
    • «از بحران زبان تا بحران ترجمه»، ۱۳۹۲.[۱۰]
  • «در تمام این دوره‌های تاریخیِ یکی دو قرن اخیر تا به امروز مهمترین درگیری فکری ما مسألهٔ «کمیت ترجمه» بوده‌است و کمتر درگیر بحث و جدل دربارهٔ «کیفیت ترجمه» بوده‌ایم.»
    • «از بحران زبان تا بحران ترجمه»، ۱۳۹۲.[۱۰]
  • «هیچ‌گاه یک گفتمان فکری انتقادی و منسجم در مقابله با بحران ترجمه و بدفهمی‌های رایجِ حاصل از ترجمه‌های نارسای علمی و فلسفی در ایران شکل نگرفته‌است.»
    • «از بحران زبان تا بحران ترجمه»، ۱۳۹۲.[۱۰]
  • «ما در عرصهٔ فکری ایران هنوز وارد دوران جدیدی از تفکر نشده‌ایم که بحث دربارهٔ ترجمهٔ رسا برای انتقال مفاهیم عمیق فکری و فلسفی خود تبدیل به نهضت و جریان فکری در این عرصه شود.»
    • «از بحران زبان تا بحران ترجمه»، ۱۳۹۲.[۱۰]
  • «ما ایرانیان به عنوان یکی از چندین جامعه در بین جوامع بشری با خرده‌فرهنگ‌های درونی خود، همواره گرایش و توجه جدی به دیگر فرهنگ‌ها داشته‌ایم و میل به دانستن و افکار دیگر فرهنگ‌ها از ایران عصر باستان تا دوران اسلامی و دوران جدید ما را به سوی ترجمهٔ علوم و اندیشه‌های دیگر سوق داده‌است.»
    • «در جهان فکر و اندیشه تا کجا می‌توان به ترجمه اطمینان کرد؟»، ۱۳۹۲.[۱۱]
  • «با این‌که دوره‌های مختلف فکری و فرهنگی ایران شاهد نهضت‌های ترجمه بوده‌است، کمتر شاهدیم که بحث و فکر و اندیشه دربارهٔ خود ترجمه و الزامات و ابزارها و روش‌های شفاف و رسای ترجمه در ایران شکل گرفته باشد.»
    • «در جهان فکر و اندیشه تا کجا می‌توان به ترجمه اطمینان کرد؟»، ۱۳۹۲.[۱۱]
  • «طبعاً هدف تمامی کنش‌گران عرصهٔ فکر و اندیشه که به ترجمهٔ اندیشه‌های فرهنگ‌های دیگر روی آورده‌اند چه در عهد باستان از زبان‌های یونانی و هندی و سریانی و بعد هم زبان عربی و چه در دوران جدید ایران از زبان‌های انگلیسی و لاتین، مقصود این بوده که اندیشه‌های جدید به همان نتایج موردنظر برسد که در جامعهٔ نخستینِ آن فکر و اندیشه رخ داده‌است؛ بنابراین آیا عجیب نیست هیچ جنبش و جریان فکری در بین ما شکل نگرفته تا هدفش پاسخی نظامند و فکری به این پرسش باشد که در جهان فکر و اندیشه تا کجا می‌توان به فعل ترجمه اطمینان کرد؟ یا فعل ترجمه چقدر می‌تواند برآورندهٔ نتایج آن فکر و اندیشه باشد و برعکس چه نتایج ناخواسته‌ای به همراه خواهد داشت؟ در حالی که ما همواره در ایران با نتایج ناخواستهٔ ترجمهٔ فکر و اندیشه روبرو شدیم و مدام از بحران ترجمه و ترجمه‌های پر از اشتباه و برعکس شدن معنای فلسفه‌های مدرن و پست مدرن در ایران سخن گفته‌ایم کمتر جریانی، زمان و نیروی فکری خود را بر سر این پرسش‌های پیش‌نیاز برای ترجمهٔ هدفمند فکر و اندیشه گذاشته‌است. در واقع سهم ما از این اتفاق تنها به گلایه و انتقاد از یکدیگر خلاصه شده و متهم کردن طرف مقابل به این‌که دچار کج‌فهمی و برداشت نادرست از فلان اندیشهٔ فلسفی، جامعه‌شناختی، اقتصادی یا سیاسی شده‌است.»
    • «در جهان فکر و اندیشه تا کجا می‌توان به ترجمه اطمینان کرد؟»، ۱۳۹۲.[۱۱]
  • «در جهان امروز که از فراز و فرودهای نخستینِ جهانی شدن عبور کرده‌ایم و دیگر آن بحث‌های خوشبینانه و بدبینانه نسبت به جهانی شدن و پیامدهای آن تا حدودی فروکاسته و حتی آن ادعاهای پر تب و تاب به دست فراموشی سپرده شده، به خوبی می‌توانیم ببینیم که جهانی شدن نه تنها عصر غروب فرهنگ‌ها و زبان‌های ملی و محلی نیست، بلکه برعکس، در خیزش آن نیز کم بی‌تاثیر نبوده‌است.»
    • «جامعه‌شناسی تاریخی و تاریخ آن»، ۱۳۹۲.[۱۲]
  • «آخرالزمان تنهایی استعاره‌ای از موضوع فصل پایانی کتاب است. این استعاره وامدار یکی از بحث‌های شفاهی فیلسوف برجسته و تأثیرگذار این دوره تاریخی، یعنی احمد فردید، در بین شاگردانش، از جمله آل‌احمد است. فردید برای شاگردانش وضعیتی را ترسیم می‌کند که امکان مکالمه از دوطرف رابطه گرفته شده‌است. هر دو روبروی هم قرار دارند و در حال صحبت اما گوش‌ها فقط به درون باز است و هرکس تنها حرف خودش را می‌شنود. این را خود آل‌احمد در تحلیل یکی از نمایش‌های دوره خود به کار برده و اشاره دارد به سخنانی که فردید گفته‌است. آخرالزمان یکی از اصطلاحات فردید است اما من در معنا و قصدی خاص بکار بردم. حتی قصدم معنای اساطیری آن نبود بیشتر با توجه به موضوع فصل با ترکیب آخرالزمان و تنهایی قصد نشان دادن وضعیتی را داشتم که امکان مکالمه نیست پس تنهایی حاکم است.»
    • مصاحبه با مجله کتاب هفته، فروردین ۱۳۹۲.[۱۳]
  • «فضای فکری علمی در جهان کنونی بعد از پشت سر گذاشتن تفکرات پساساختارگرایانه، ساخت‌شکنانه، پست مدرنیسم و ورود به دنیای تفکراتِ خُردمحورِ اقلیت‌گرا، هنور نتوانسته نظمی دوباره، نسبت به دنیای مدرنِ پیش از این تحولات، پیدا کند. لااقل از این چشم‌انداز که ما در آن جایگاه ایستاده‌ایم، فضای فکری جهان کنونی در موقعیتی خُردمحور و تکه‌تکه شده به سر می‌برد. روز به روز دنیای فکری ما خُردتر و تکه‌تکه‌تر از قبل می‌شود و ما با جهان نظریه‌های گروه‌گرا و اقلیت‌محور تازه‌تری روبرو هستیم، نظریاتی که نه برای تبیین جهان اجتماعی در نظمی منظومه‌ای، بلکه برای پرداختن به جزئیات یا تبیین موقعیت اقلیت یا گروه یا خرده‌فرهنگ‌ها در جهان‌های اجتماعی، خلق و منتشر می‌شوند. بعد از پست مدرنیسم، هر چقدر هم که به آن حمله شد، دیگر به قبل از آن، به جهان نظریات منظومه‌ای نمی‌توان برگشت.»
    • «بازگشت به جامعه‌شناسی زندگی روزمره»، مهرماه ۱۳۹۲.[۱۴]
  • «جامعه‌شناسی یکی از همین حوزه‌های فکری علمی است. دانشی مدرن که از دل تحولات جامعهٔ مدرنِ صنعتی شهری سربرآورده و هنوز در دعوای مدرنیسم و پست مدرنیسم موقعیت کاملاً معلقی در زمینه‌های شناخت‌شناسانه و روش‌شناسانه داشته و با وجود تغییراتی که تجربه کرده همچنان ماهیت و روش مدرن خویش را نیز حفظ کرده‌است. هنوز جامعه‌شناسی به تاریخ علوم انسانی نپیوسته، هنوز زنده است. هنوز می‌توان به جهان اجتماعی اندیشید و دربارهٔ آن نظریه‌پردازی کرد و حتی از مطالعه و کاربرد نظریات منظومه‌ای چون کارکردگرایی ساختاری یا نظریهٔ سیستمی لذت برد، از این جهتی که تصور و تجسمی کلان از جهان اجتماعی به روی دیدگان ما می‌گشایند؛ ولی فضای فکری علمی جهان کنونی، دنیای جهان‌های تکه‌تکه شده و خُردمحور است و ماهیت پنهان نظریات منظومه‌ای که کارکرد هر جزء را با در خدمت گرفتن آن به نفع کل منظومه توجیه می‌کردند با جامعه‌شناسی امروز که محلی‌تر از قبل به دنبال رساندن صدای گروه‌ها و اجزاست، سر سازگاری ندارد. با این‌حال جامعه‌شناسی مدرن هنوز برای این فضای فکری نظری کارآمدی دارد.»
    • «بازگشت به جامعه‌شناسی زندگی روزمره»، مهرماه ۱۳۹۲.[۱۴]
  • «علم سیاست در قرن بیست و یکم همراه با دیگر علوم انسانی و اجتماعی دچار یک عریانی ارزشی شده و ادعای نگرشِ خنثیِ علمیِ موردنظر علوم مدرن، جای خود را به اعتراف آشکار دیدگاه سیاسی و ایدئولوژی خاص پنهان درون محتوای متن علمی داده‌است.»
    • «شناخت سیاست به مثابه یک علم»، تیرماه ۱۳۹۲.[۱۵]
  • «تحلیل سیاسی در دنیای رسانه‌ای امروز دیگر نه یک نیاز آکادمیک صرف که باید پشت حصار دانشگاه آن را در قالب بحث‌های علوم انسانی و اجتماعی یا در قالب چارچوب‌های رشته‌های تخصصی علوم سیاسی یافت، بلکه در جهانی پر آشوب و تحولات سیاسی لحظه به لحظه، دیگر یک نیاز ضروری و روزمره است. در دورانی که رسانه‌های محلی و ملی، و جهانی در حال عریان کردن سیاست از طریق تحلیل‌های سیاسی هستند و مخاطبانِ تشنهٔ آگاهی و اطلاعات، که جویای جدیدترین اخبار سیاسی روز هستند، تنها از طریق تحلیل‌های سیاسی پخته‌است که می‌توانند این تشنگی خود را سیراب کنند و به تکمیل اخبار از طریق تحلیل آن بپردازند و همین واقعیت، اهمیت مسألهٔ تحلیل سیاسی را بیش از گذشته کرده‌است.»
    • «تحلیل سیاسی، مفهومی چالش‌برانگیز در علم سیاست معاصر»، شهریور ۱۳۹۲.[۱۶]
  • «ما در جهانی زندگی می‌کنیم که در عین تأکید بر اخلاق فردی و اخلاق عمومی، اخلاق جایگاهی همچون قوانین عرفی و رسمی به عنوان امری اجباری و تضمین شده از سوی دولت‌ها ندارد. در جهانی که زیرآب زدن اخلاق و به زیر سئوال بردن ارزش‌های اخلاقی در عین حال که حاصل تفکرات فلسفی مدرن بوده، خود بخشی از فرایند اجتماعی در جوامع مدرن شهری برای جایگزین شدن قوانین مدنی به‌جای ارزش‌های اخلاقی بوده‌است. برای همین ارزش‌های اخلاقی در وضعیتی معلق قرار گرفته و دیگر آن جایگاه سفت و سخت خود در جوامع قدیم را ندارد. با این حال، این موقعیتِ معلقِ ارزش‌های اخلاقی باعث نشده تا ما با تجربه‌های اخلاقی در دنیای مدرنِ در حال دگرگونی، بیگانه باشیم. تجربه‌های اخلاقی چنان در تجربیات زیستی و ذهنی ما درهم تنیده و با روابط اجتماعی و فرهنگ عمومی آمیخته گردیده‌است که نمی‌توان در باب اخلاق و تجربه‌های اخلاقی به تفکر نپرداخت.»
    • «تجربه‌های اخلاقی اول شخص در بوتهٔ سنجش فلسفی»، ۱۳۹۲.[۱۷]

۱۳۹۳

[ویرایش]
  • «ما حتی هنوز قادر به درک این حقیقت نشدیم که بومی‌گرایی سخنی در تضاد یا مقابله با بحث‌های جهان‌نگر نیست بلکه فراهم کرد شرایط لازم برای اندیشه‌ورز و متفکر است که بتواند در دل جامعهٔ خویش در امنیت کامل و با کمترین هزینه به طرح پرسش‌های هستی‌شناسانه و روش‌شناسانه بپردازد. بومی یعنی این، یعنی که در جامعه خود باشی و برای تفکر و اندیشه و فلسفه هزینه‌ای بیشتر از وقف خود در راه اندیشیدن و تفکر نپردازی و از تنگ‌نظری‌ها و موانع غیرفکری در امان باشی و این موانع و شرایط تحمیلی، اندیشه‌ورز را از فکر و اندیشه دور نیاندازد و دچار رکود تفکر نکند. یکی از این موانع مهم شرایط انتشار کتاب درون جامعهٔ خود اندیشه‌ورز است.»
    • «کار فکری در حیطهٔ اندیشه و فلسفه سیاسی»، ۱۳۹۳.[۱۸]
  • «فلسفه سیاسی امری در پاسخ به مسائل روز سیاسی نیست بلکه هستی‌شناسی از امر سیاسی است و این فعالیت فکری ممکن است پاسخی باشد برای چندین قرن آینده که امروز خبری از آن در دیدگان و فکر ما نیست. تفاوت متفکر و اندیشه‌ورز سیاسی با روشنفکران در همین است. روشنفکران دائماً به مسائل سیاسی روز واکنش نشان می‌دهند و در پاسخ به همین روزمرگی‌های سیاسی است که به فکر و جواب می‌پردازند اما متفکر سیاسی طرحی برای آینده فلسفه سیاسی دارد. به همین خاطر مسألهٔ کتاب و موانع چاپ و انتشار آن یکی از حیاتی‌ترین مسائل برای اندیشه‌ورز سیاست است. برعکس مجله و روزنامه و سایت‌های مجازی که نیاز روزمرهٔ مخاطبان را تأمین می‌کنند، کتاب تاریخ مصرف ندارد و بسته به محتوای آن گاه هزاران سال مخاطب برای خواندن دارد برای همین مناسب‌ترین ابزار برای انتقال تفکر و فلسفه سیاسی است. کتاب قرار نیست حتماً امروز خوانده شود و معمولاً اغلب آثار فکری و عمیق، دهه‌ها و بلکه سده‌ها زمان نیاز دارند برای خوانده شدن و فهمیده شدن، پس اگر قرار باشد در چاپ کتاب‌های فلسفی ما درگیر تنگ‌نظری‌های روزمره شویم هیچ‌گاه با اندیشه و فکر فلسفی روبرو نخواهیم شد. اتفاقی که در گذشته‌ها بارها و بارها مانع از شکل‌گیری سنت عمیق فکری در ایران شده‌است و جریان‌های فکری ما را درگیر بحث و جدل‌های امروزه کرده‌است و ما همچنان اندر خم یک کوچه‌ایم.»
    • «کار فکری در حیطهٔ اندیشه و فلسفه سیاسی»، ۱۳۹۳.[۱۸]

۱۳۹۴

[ویرایش]
  • «با وجود بیش از یک قرن سابقهٔ برقراری آموزش جدید تاریخ در ایران، فضای آموزشی و تحقیقاتی این رشته دانشگاهی موفق نشده عنصر مدرن «پرسش‌گری تاریخی» را که ویژگی علوم مدرن انسانی است، در روح و کالبد آموزش و تحقیقات خود بدمد. در واقع برعکس علوم انسانی مدرن که دنیای انسانی را به پرسش کشید، در فضای علمی این رشته در ایران، «تاریخ به پرسش کشیده نشد» بلکه تنها «روایت» شد. برای همین مسئله اساسی به این سؤال برمی‌گردد که چرا تاریخ‌نگاری دانشگاهی بعد از یک قرن همچنان به‌طور جدی و نظام‌مند به مرحله کلیدی «پرسش‌گری تاریخی» که اساس علم جدید است وارد نشده و خود را در ظاهری‌ترین و سطحی‌ترین شکل از دانش، یعنی تدوین و ثبت و ضبط و سندنگاری و روایت از تاریخ متوقف کرده؟»
    • «پرسش‌گری تاریخی و دانشکده ایرانی تاریخ»، ۱۳۹۴.[۱۹]
  • «هنوز مدیران اجرایی وزارتخانه‌ها می‌توانند با احکام خود، دگرگونی تأثیرگذاری درون دانشگاه‌ها ایجاد کنند و این نشان می‌دهد که دانشگاهیان بجای «دانشور»، تبدیل به «کارمند» شدند و همین دانشوران ایرانی را نه «پرسشگران انتقادی علم و تاریخ»، بلکه تا امروز آنان را شکلی خاص از «کارمندان بوروکراتیک» یک دستگاه سلسله‌مراتبی عریض و طویل کرده‌است. برای همین، برعکس غرب، در ایران «دانشوران خودبنیاد علم» هیچ‌گاه به ظهور نرسیدند.»
    • «پرسش‌گری تاریخی و دانشکده ایرانی تاریخ»، ۱۳۹۴.[۱۹]
  • «بارها در این چند دهه اخیر شاهد این رخداد بودیم که با آمدن مدیران و کارگزاران جدید، وضعیت دانشگاه‌ها دچار تغییر و تحولات اساسی شده و خصوصاً بسته به «گروه سیاسی پیروز در انتخابات»، چهره‌های حزبی و سیاسی، کادر هیئت علمی دانشگاه‌ها را پر کرده‌اند. نمونه اخیر آن وضعیت دانشگاه‌ها در زمان ریاست جمهوری محمود احمدی‌نژاد بود که اخبار اقدامات برخی روسای دانشگاه‌ها، اخراج و بازنشستگی اساتید و وضعیت بورسیه‌ها و استخدام هیئت علمی دانشگاه‌ها خارج از ضوابط و بر اساس سلیقه‌های خاص سیاسی با انتقادات گسترده در رسانه‌ها انعکاس می‌یافت. این نشان از این واقعیت دارد که دانشگاه در ایران نه نهادی علمی و آموزشی بلکه همچنان دستگاهی اداری و بوروکراتیک است که حتی هیئت علمی آن نیز همچون کارمندان دستگاه‌های اداری با آمدن و رفتن مدیران و روسا دستخوش تغییر و تحولات جدی و تعیین‌کننده می‌شوند.»
    • «پرسش‌گری تاریخی و دانشکده ایرانی تاریخ»، ۱۳۹۴.[۱۹]

منابع

[ویرایش]
ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ
  1. ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ ۱٫۴ ۱٫۵ ۱٫۶ فرشاد قربان‌پور، «دنبال پاسخ دادن نبودم»، مجله فرهیختگان ماه، ویژه‌نامه ماه روزنامه فرهیختگان، شماره اول، دوشنبه ۲۱ اسفندماه ۱۳۹۱، ص ۸۲–۸۴.
  2. خبرگزاری کتاب ایران، «در دو کتاب جدید ادیب‌زاده علوم انسانی و نهادهای عقلانی مدرن در ایران را بررسی کرد»، ۲۱ آبان ۱۳۹۱، کد مطلب: ۱۵۳۹۹۲.
  3. خبرگزاری کتاب ایران، «درک ما از غرب وابسته به کهن‌الگوهای فرهنگی و تجربیات عینی است»، ۳ آبان ۱۳۹۱، کد مطلب: ۱۵۲۴۲۴.
  4. الهام عدیمی، «تحولات تاریخی مدرنیته در ایران: گفتگو»، خبرگزاری کتاب ایران، ۱۴ آبان ۱۳۹۲، کد مطلب: ۱۸۴۵۰۹.
  5. «میشل فوکو و فکر و اندیشه در ایران» روزنامه مردم‌سالاری، پنج‌شنبه ۷ آذرماه ۱۳۹۲، شماره ۳۳۵۰، صفحهٔ ۸.
  6. «تفکر برای ما و تفکر برای هایدگر» روزنامه مردم‌سالاری، پنج‌شنبه ۱۴ آذرماه ۱۳۹۲، شماره ۳۳۵۶، صفحهٔ ۸.
  7. «آیا ماکس وبر مردی با زندگی چند همسری بود؟»، روزنامه مردم‌سالاری، چهارشنبه، ۱ آبان‌ماه ۱۳۹۲، شماره، صفحهٔ ۱۰.
  8. «پالایش فهم انسانی: در حاشیه انتشار «به فهم درآوردن جهان انسانی» ویلهلم دیلتای»، روزنامه فرهیختگان، پنج‌شنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۲، شماره ۱۳۳۷، صفحهٔ ۱۲.
  9. ۹٫۰ ۹٫۱ «متن‌های نظری کلاسیک هیچ‌گاه در ایران خوانده نشد» روزنامه مردم‌سالاری، پنج‌شنبه ۹ آبان‌ماه ۱۳۹۲، شماره ۳۳۲۸، صفحهٔ ۸.
  10. ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ ۱۰٫۲ ۱۰٫۳ «از بحران زبان تا بحران ترجمه؛ ویتگنشتاین فیلسوفی علیه بیماری‌های فهم» روزنامه اعتماد، شنبه ۲ آذرماه ۱۳۹۲، شماره ۲۸۳۲، صفحهٔ ۹.
  11. ۱۱٫۰ ۱۱٫۱ ۱۱٫۲ «در جهان فکر و اندیشه تا کجا می‌توان به ترجمه اطمینان کرد؟» روزنامه مردم‌سالاری، ۳۰ آبان ۱۳۹۲، شماره ۳۳۴۴، صفحهٔ ۸.
  12. «جامعه‌شناسی تاریخی و تاریخ آن» روزنامه مردم‌سالاری، ۳۰ آبان ۱۳۹۲، شماره ۳۳۴۴، صفحهٔ ۸.
  13. خدیجه معصومی، «درک غرب با نگاهی اسطوره‌ای: قدرت و سیاست در گفتمان ادبی»، مجله کتاب هفته، شنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۲، شماره ۳۷۷، پیاپی ۱۰۲۸، ص ۱۴.
  14. ۱۴٫۰ ۱۴٫۱ «بازگشت به جامعه‌شناسی زندگی روزمره»، روزنامه مردم‌سالاری، چهارشنبه ۳ مهرماه ۱۳۹۲، شماره ۳۳۰۰، صفحهٔ ۱۰.
  15. «شناخت سیاست به مثابه یک علم»، روزنامه مردمسالاری، چهارشنبه ۲۶ تیرماه ۱۳۹۲، نسخه شماره ۳۲۴۴، ص ۱۰.
  16. «تحلیل سیاسی، مفهومی چالش‌برانگیز در علم سیاست معاصر»، روزنامه مردم‌سالاری، ۲۷ شهریور ۱۳۹۲، شماره ۳۲۹۴، صفحهٔ ۱۰.
  17. «تجربه‌های اخلاقی اول شخص در بوتهٔ سنجش فلسفی»، روزنامه مردم‌سالاری، ۱۶ آبان‌ماه ۱۳۹۲، شماره ۳۳۳۴، صفحهٔ ۸.
  18. ۱۸٫۰ ۱۸٫۱ «کار فکری در حیطهٔ اندیشه و فلسفه سیاسی» روزنامه ایران، ویژه‌نامه هفته کتاب، ۱۳۹۳ دوشنبه ۲۶ آبان، شماره ۵۷۹۴.
  19. ۱۹٫۰ ۱۹٫۱ ۱۹٫۲ «پرسش‌گری تاریخی و دانشکده ایرانی تاریخ»، مجله فرهنگ امروز، ماهنامه فرهنگ و علوم انسانی، فصل سوم: تاریخ، پرونده تعلیق مورخان: چه کسانی تاریخ ما را نمی‌نویسند؟، سال دوم، شماره ۸، آبان ۱۳۹۴، صفحه ۷۰–۷۱.