پرش به محتوا

فاطمه مرنیسی

از ویکی‌گفتاورد
«رؤیاها می‌توانند زندگی تو را تغییر دهند آزادی موفعی آغاز می‌شود که رؤیاها در ذهن کوچکت به رقص درآیند سپس با سرعت آن‌ها را به صورت واژه‌ها درمی‌آوری و آن‌ها را به ثبت می‌رسانی.»

فاطمه مرنیسی (به فرانسوی: Fatima Mernissi) (زادهٔ ۱۹۴۰ در فاس، مراکش- درگذشتهٔ ۳۰ نوامبر ۲۰۱۵ در رباط، مراکش) فعال حقوق زنان، نویسنده و جامعه‌شناس مراکشی بود.

گفتاوردها

[ویرایش]

زنان بر بال‌های رؤیا

[ویرایش]
  • «رفتن مهم نیست هرگاه احساس کنی دوست داری پرواز کنی به این فکر باش که در کجا و چگونه فرود خواهی آمد؟»[۱]
  • «رؤیاها می‌توانند زندگی تو را تغییر دهند آزادی موفعی آغاز می‌شود که رؤیاها در ذهن کوچکت به رقص درآیند سپس با سرعت آن‌ها را به صورت واژه‌ها درمی‌آوری و آن‌ها را به ثبت می‌رسانی.»
  • «صبر تنها وسیله ای است که می‌توانی با آن از تضادهای فکری بگذری.»
  • «یاسمن می‌گفت: واژه‌ها مانند پیازی است که با برداشتن هر لایه‌ای از آن به لایه‌ای دیگر برخورد می‌کنیم. سپس ادامه داد: به خاطر شما لایه‌ای اضافی خواهم کند! واژهٔ حریم، مترادف کلمهٔ حرام و ضد حلال می‌باشد. حریم مکانی است که مرد خانواده‌اش را در آن می‌گذارد تا از همسر یا همسران و کودکان و نزدیکان خود در برابر خطر محافظت کند … اگر مرزها و موانع را بشناسیم، حریم را به درونمان می‌بریم و آن را به‌صورت نامریی درمی‌آوریم. … روستا حریم دارد اما بدون دیوار است… چنانچه پدرم می‌گفت مشکلات ما با نصرانی‌ها بالأخص در مورد زنان از اینجا شروع می‌شود که آنان برای حریم احترام قائل نبوده و نیستند و این در حالی است من هم، در عصری متولّد شده‌ام که زنان و نصرانی‌ها نسبت به مرزها اعتراض می‌کردند … زنان همیشه به‌سوی احمدِ دربان حمله‌ور می‌شدند و از سوی دیگر سربازان فرنگی از شمال به سرزمینمان تجاوز می‌کردند! مرزبندی‌ها نشان‌دهندهٔ این است که دو گونه آدمیزاد بر روی زمین وجود دارد؛ قوی و ضعیف.»
  • «... مرز، یک خطّ وهمی است… ساخته‌وپرداختهٔ ذهن کسانی است که قدرت را در دست دارند.»
  • «اعتقاد داشتم و هنوز هم دارم که بدون پشت‌بام نمی‌توان خوشبختی را درک کرد. اولین باری که بر روی آن پشت‌بامِ منع شده، پای نهادم به وحشت افتادم…»
  • «خواب دیدن و رؤیا تنها چیزی است که با نیروی آن می‌توان جهان را تغییر داد و از دیوارها و زندان‌ها بیرون رفت و در همان حال به انسان کمک می‌کند تا اصالتش را حفظ کند. اصالت و کرامت چیزی است که خواب پرقدرتی را باید ببینی تا جهانی را بنمایاند که در آن مقام و منزلت داشته باشی.»

... مینا دربارهٔ سرنوشت توضیحاتی داد و گفت: میان زن و مرد دره عمیقی وجود دارد که هر دو آن را نمی‌فهمند. این جدایی میان کودکان آغاز می‌شود و مرزبندی‌ها نشان دهندهٔ این است که دو گونه آدمیزاد بر روی زمین وجود دارد؛ قوی و ضعیف.
از مینا پرسیدم: چگونه می‌توانم بدانم در کدامین جهت قرار دارم؟ پاسخ او سریع و خلاصه وار و واضح بود: اگر نمی‌توانی مکانی را که در آن به سر می‌بری رها کنی، همیشه ضعیف خواهی بود.

... یاسمن می‌گفت: دیوارها ضروری نیستند.
حق با او بود زیرا حریم روستاها عبارت بود از باغ‌ها و کشتزارها. او به حریم نامریی اعتقاد داشت! اگر مرزها و موانع را بشناسیم حریم را به درون مان می‌بریم و آن را به صورت نامریی درمی‌آوریم. زنان در بند حریم راه را یافته‌اند آن هنگام که به گفتگو می نشینن…

به خودم جرئت دادم و از سمیر پرسیدم: اگر برعکس آن عمل کنیم و برای مردها حریم بسازیم و به زنان آزادی و اختیار مطلق بدهیم؛ در آن موقع چه اتفاقی پیش خواهد آمد؟ ”
“آیا می‌شد وضع به‌گونه‌ای دیگر درآید تا این بار خلیفه مجبور شود هر شب داستان شگفت‌انگیزی را حکایت کند؟ ”
یاسمن می‌گفت: در هر مکانی قوانینی وجود دارد. اگر از این قوانین پیروی کنی هیچ سویی به تو نمی‌رسد. البته از شانس بد اکثر قوانین علیه زنان می‌باشد.
… با ناراحتی پرسیدم: چرا زنان نمی‌توانند قانون وضع کنند؟
گفت: اگر زن اندیشه‌اش را در پخت‌وپز و شستن ظرف‌ها و خانه‌داری محدود نکند و راهی برای تغییر برخی قوانین بیابد، در این صورت جهان را به لرزه درخواهد آورد!

یک روز پدرم به شامه گفت: مرزها هویت فرهنگی ما را حفظ می‌کنند و اگر زنان عرب از زنان فرانسه تقلید کنند و سیگار بکشند و بی‌حجاب باشند فرهنگ اصیلمان را از دست می‌دهیم.
شامه گفت: اگر چنین باشد پس چرا پسرهای جوان ما در تقلید از غربی‌ها آزادند … و هیچ‌کسی نمی‌گوید فرهنگ ما از میان رفت؟
پدرم به این‌گونه سؤالات پاسخی نمی‌داد.

آیا سخن مرا می‌فهمی؟ بزرگ‌ترین مشکل زنان عجز آن‌هاست.
کافی است از درون چاه تاریک، نگاهت را به دایرهٔ آسمانی بالای سرت بدوزی… هرگز سرت را پایین نیاور، بلکه بالای سرت را نگاه کن و پرواز کن زیرا بال داری.
او (شامه) مرا قانع کرد که زنان دارای بال‌های نامریی هستند و …
با شنیدن این سخنان ترسم را فراموش کردم و بارها به درون کوزه‌های زیتون رفتم.
مشهورترین داستان عمه حبیبه سرگذشت زن بال‌دار بود که هرگاه اراده می‌کرد می‌توانست از خانه‌اش به پرواز درآید.

تماشاگران از سرگذشت او (شاهزاده بُدور) شگفت‌زده شدند، زیرا کار غیرممکن را ممکن ساخت” و از آن چنین نتیجه می‌گیرد که ” اگر زن ناامید شود، تنها چیزی که باید انجام دهد تغییر وضع جهان برحسب خواسته‌اش و بازسازی بنای آن است؛ و این همان چیزی بود که شاهزاده بُدور انجام داده بود.
از طرفی عمه حبیبه به او گفت که اگر در آینده تصمیم گرفتی برای آزادی زن تلاش کنی هرگز عشق و مهرورزی را فراموش نکن … زندگی سیاسی و پر از مبارزهٔ آن سه زن (رهبران جنبش زنان) خالی از عشق‌بازی بود.
… قیام زنان باید مردها و زنان را در دریایی از مهرورزی غرق سازد.

پدرم از بوی حنا و بوی تند ماسک‌هایی که مادرم به کار می‌برد بدش می‌آمد … و به او می‌گفت: برای جلب توجّه من به این کارها نیازی نیست. اگرچه اخلاق خوبی نداری، اما من با تو خوشبخت هستم.
عمه حبیبه گفته بود، اگر مردها ماسک زیبایی به‌جای ماسک جنگ بر چهره بزنند سرنوشت جهان بهترمی‌شود.

سرانجام آن روز فرا رسید و سمیر را از حمام بیرون کردند زیرا نگاه‌هایش شبیه نگاه‌های مردها شده بود.
… شامه به او گفت: اما او هنوز زیر نه سال است.
مادرم با عصبانیت گفت: او مانند همسرم به سینه‌هایم نگاه می‌کند.
… او نیز از این بابت ناراحت شد و از حمام مردانه به تلخی یاد کرد و گفت: مردها در حمام چیزی نمی‌خورند و اصلاً با یکدیگر صحبت نمی‌کنند و نمی‌خندند.
به سمیر گفتم: ای‌کاش می‌توانستی با چشمانی بسته وارد حمام زنانه شوی!
او گفت: … اگرچه هنوز کودکم اما دیگر مرد شده‌ام مردها و زن‌ها نباید به یکدیگر نگاه کنند…

... بزرگترها فکر می‌کنند ما کودکان از هیچ چیز آگاه نیستیم. آنها حتی نمی‌دانند که ما به ارزش زیبایی و عشق واقفیم.
ملیکه به من گفت: عشق یک مسئلهٔ آسان نیست. آنچه در عشق دشوارتر است نگهداشتن عاشق یا معشوق نیست بلکه محافظت از عشق است. زیرا طرف مقابل با دو بال به سوی تو می‌آید و همیشه آمادهٔ پرواز است.

منابع

[ویرایش]
ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ
  1. فاطمه مرنیسی، زنان بر بال‌های رؤیا، ترجمهٔ حیدر شجاعی، نشر و پژوهش دادار، ۱۳۸۶.