فاطمه اختصاری
ظاهر
گفتاورد
[ویرایش]- برخلاف چیزی که تصوّر میشود، سرودن شعر تنها نیازمند گوشهای خلوت و قلم و کاغذ نیست؛ بلکه باید شاعر در جامعه حضور فعّال داشته باشد، از اتفاقات و اشخاص پیرامون خود ایده بگیرد، مطالعهٔ مستمر و همهجانبهای داشته باشد و حتّی گاهی در کلاسها و کارگاههای آموزشی حضور پیدا کند. مراوده با دیگر شاعران و حضور در جلسات شعر نیز لازمهٔ کار حرفهای ادبیات است تا یک شاعر با فضای شعر معاصر آشنا شود و از نقاط قوّت و ضعف آثار خود آگاه باشد.[۱]
- ترجیح میدهم که نویسندگی را در کنار شغلهایی مثل نجاری و دندانپزشکی و… قرار ندهم. زیرا وقتی حرف از شغل می زنیم درواقع داریم به کسب درآمد اشاره میکنیم. اما در ایران و بسیاری از کشورها، شرایط به گونه ای است که شاعر یا نویسنده مجبور است برای گذران زندگی شغلی جز ادبیات داشته باشد. و متاسفانه اگر هم برای نویسندگی، حقوق دریافت کنی (مانند بعضی شاعران و نویسندگان حکومتی ایران) دیگر نمی توانی قلم آزاد خودت را داشته باشی. البته کسب درآمد از هنر به طور بالقوّه امری مثبت است (چه چیز بهتر از آنکه هنرمند، تمامی وقت و انرژی خود را صرف هنر کند و دغدغهی مالی نداشته باشد)، اما در کشورهای غیرآزاد (نظیر ایران) مناسبات خودش را دارد و معمولا ادبیات را به ابزاری ایدئولوژیک در دست حکومتها بدل میکند که بسیار خطرناک است.[۲]
- من به عنوان یک نویسنده بدون هیچ پیشوند و پسوندی می نویسم و ترجیح می دهم من را فقط به عنوان نویسنده و شاعر بدانند نه همراه با جنس یا جنسیتم.[۳]
- الگو قرار دادن مرد و سعی کردن برای تساوی با او در همهی زمینهها نوعی اندیشهی عقب مانده است که به استثمار بیشتر زن میانجامد.[۴]
- توی این سالها فهمیدهام هیچ چیز مثل شعرگفتن آرامم نمیکند. حتی اگر شعر خوبی نباشد و بیندازمش توی جیب پشتی کیفم. یا همهٔ بیتهایش را بعداً عوض کنم. مهم نیست. مهم شعرگفتن است. وقتی جنون گرفتهام و هیچ جور آرام نمیشوم و خودم را به سکوت راه پلههای پشت بام خوابگاه میرسانم، شعر است که نجاتم میدهد! و میچسبم به همین، مثل حفاظ پله ها!
- من در شعرهایم از اتفاقها و اندیشههای شخصیام الهام میگیرم اما شعر من دفتر خاطرات شخصی من نیست. این تجربیات شخصی با چند بار تغییر و تلفیق و به شکلهای مختلف در شعر حضور مییابند مثلاً از ترکیب یک خاطره، یک تصویر سینمایی به همراه تخیل ممکن است تصویری خلق کنم که در عین حال که تصویر تجربهشدهای توسط من نیست، رد پای «من» در آن احساس میشود. البته در خیلی از جاها که من از راویهایی متفاوت مثل مرد، کودک، دیوانه و… استفاده کردهام به کارگیری تجربیات دیگران و تخیل پررنگتر از دیگر شعرها بوده است. اما انکار نمیکنم که فاطمه اختصاری در شعرهای من وجود دارد و نفس میکشد.[۵]
- من اصراری برای به کارگیری هیچ کلمه و مضمونی در شعرم ندارم. اما اعتقاد دارم باید شعر از جنس زندگی و با زبان و دنیای مردم درآمیخته باشد . من «شعر بی نقاب» می خواهم که واگویه ی دردهای مردم سرزمینم باشد وگرنه «مثل بعضی از دوستان شعر گفتن» هم آسانتر است هم مجوز می گیرد هم خیلی دردسرها را ندارد .اما من به این مردم و قبل از آن، به شعر تعهد دارم…[۶]
- خیلی وقتها مهم نیست شما چه جرمی انجام داده باشید، مهم این است که شما گرفته بشوید. وقتی بازداشت شدید، در زندگیتان سرک میکشند و نهایتا یا چیزی پیدا میکنند، یا دروغی میچسبانند. مثل پرونده من و دیگران که سرشار دروغاند و بدون هیچ ترسی این دروغها را ابراز میکنند. بدون ترس اینکه اگر مردم بفهمند، اگر وکلای حقوق بشر بفهمند که اینها کاملا دروغ است. این کارها بدون ترس انجام میشود و این است که وحشتناک است. وقتی یک نهادی از هیچی نمیترسد، حتی از مرگ زندانی زیر شکنجه هم نمیترسد، این باید هر کسی را نگران بکند.[۷]
- به نظر من وزن اصلاٌ عنصر دست و پاگیری نیست و اتفاقاٌ کارکردهای زیادی نیز میتوان از آن گرفت. کلا ً کلام امروز فارسی به وزن بسیار نزدیک است. وقتی میگوییم «لطفاٌ از آوردن اطفال خودداری کنید» در واقع یک مصرع کامل در بحر «رمل مثمن محذوف» است یا وقتی میگوییم «در مصرف آب صرفه جویی بکنید» دقیقاٌ در وزن رباعی مصرعی سرودهایم. آنها که وزن اینقدر آزارشان میدهد در واقع به علت عدم تسلطشان به وزن و موسیقی کلمات است. [۸]
- تنها خوبی خارج از ایران بودن این است که میدانم اجرای حکم شلاق و یازده سال و نیم زندانم در انتظارم نیست. اما واقعا روزی نیست که یاد خاطرات ایرانم نیافتم. بیرون از ایران همه چیز سختتر است. زبان، ارتباط برقرار کردن با آدمها، شغل و درآمد و مهمتر از همه دلتنگی برای همهی چیزهای خوب و آدمهای همفکری که در ایران داشتم. اینجا با مشکلات زیادی درگیرم و خیلی از وقتم صرف حل کردن آن میشود. که البته فکر میکنم طبیعی است. مهاجرت مثل یک تولّد دوباره است، البته بدون داشتن مادر. و حالا من یک پناهندهام که این مساله شرایط را سختتر و سخت تر میکند.
- مردم فکر میکنند برای فیزیک کوانتوم تا گیتار و نقاشی به کلاس و آموزش نیاز دارند اما «شعر باید خودش بیاید» این بیماری اخیر ایران است که شعر را چنین خودجوش میداند. در حالی که این حرف بیمعنی است. نمیشود بدون مطالعه و آگاهی هرکسی چیزی بگوید و اسم آن را شعر بگذارد. برای همین با انبوهی از آثار مواجهیم که کیفیت حداقلی دارند. اگر اثر خوبی هم تولید شده باشد ممکن است نتوانیم در این انبوه، پیدایش کنیم. این رویکرد باعث پایین آمدن سطح ذائقه مخاطب شده است.[۹]
- در مورد «زناشویی» متاسفانه باید عرض کنم که من هرچه می بینم «شویی» است و «زن» در این ترکیب هیچ جایی ندارد. در جامعهی ما هر دو نوع مرسوم روابط، نیازهای زن را برآورده نمیکند: چه ازدواج چه دوستی… زنی که در حالت معمول نه حق طلاق دارد، نه حق کار، نه حق مسکن، نه… زنی که حتی برای روابط جنسیاش با همسرش هیچ اختیاری از خود ندارد چگونه میتواند به این رابطه، «زناشویی» اطلاق کند؟ بله! اگر هدف غایی آفرینش انسانی که جنسش زن است بچّه زاییدن و ارضای همسر و غذا پختن باشد زندگی زناشویی بسیار کامیاب است!! اما فقط مروری بر وضعیت زنان شاعر پس از ازدواج عمق فاجعه را نشان میدهد.
- من روی قالب خاصّی و حتی هنر خاصّی تعصب ندارم. اصلاٌ ما علیه همین تعصبها و خط کشیها داریم اعتراض میکنیم و شعر میگوییم. آن وقت خندهدار است که خودمان دچارش بشویم.[۱۰]
- مردم فکر میکنند برای فیزیک کوانتوم تا گیتار و نقاشی به کلاس و آموزش نیاز دارند اما «شعر باید خودش بیاید» این بیماری اخیر ایران است که شعر را چنین خودجوش میداند. در حالی که این حرف بیمعنی است. نمیشود بدون مطالعه و آگاهی هرکسی چیزی بگوید و اسم آن را شعر بگذارد. برای همین با انبوهی از آثار مواجهیم که کیفیت حداقلی دارند. اگر اثر خوبی هم تولید شده باشد ممکن است نتوانیم در این انبوه، پیدایش کنیم. این رویکرد باعث پایین آمدن سطح ذائقه مخاطب شده است.[۱۱]
منابع
[ویرایش]- ↑ http://sayeha.org/طرح-هولناک-چند-پرسشِ-همواره،-مقالهای/
- ↑ https://shahrgon.com/فاطمه-اختصاری؛-مهمان-صفحهٔ-قلم%E2%80%8Cزن-این/
- ↑ https://shahrgon.com/فاطمه-اختصاری؛-مهمان-صفحهٔ-قلم%E2%80%8Cزن-این/
- ↑ https://shahrgon.com/پرونده%E2%80%8Cی-ماه-غزل-پست-مدرن-بخش-سه/
- ↑ https://www.radiozamaneh.com/42288
- ↑ http://zeitoons.com/2164
- ↑ http://shahrgon.com/fa/2017/04/13/54575/
- ↑ http://zamaaneh.com/khaak/2010/04/publish_at_21_04_2010.html
- ↑ http://raahak.com/?p=7780
- ↑ http://zamaaneh.com/khaak/2010/04/publish_at_21_04_2010.html
- ↑ https://www.tribunezamaneh.com/archives/93547