عمرو بن سلم

از ویکی‌گفتاورد

اَبوحَفْصِ حَداد، عمرو سلمه نیشابوری (وفات: دههٔ ۷ سدهٔ ۳ ق)، از مشایخ بزرگ تصوف خراسان.

سخنان[ویرایش]

از کتاب تذکرة الاولیا،عطار نیشابوری[ویرایش]

  • «حسن ادب ظاهر، نشانهٔ ادب باطن است.»


  • «پرسيدند : ولي را خاموش به يا سخن ؟گفت : اگر سخنگوي آفت سخن داند هرچند تواند خاموش باشد ، اگر چه به عمر نوح بود . و خاموش اگر راحت خاموشي بداند از خداي در خواهد تا دو چند عمر دهدش تا سخن نگويد .»


  • « گفتند : چرا دنيا را دشمن داري ؟ گفت : از آنکه سرايي است که هر ساعت بنده را در گناهي ديگر مي اندازد .»


  • « گفتند : اگر دنيا بد است تو به نيک است و توبه هم در دنيا حاصل شود .گفت : چنين است . اما به گناهي که در دنيا کرده مي آيد . يقينم و در يقين تو نه به شک و بر خطريم .»


  • « گفتند : عبوديت چيست ؟ گفت : آنکه ترک هرچه توراست بگويي ، و ملازم باشي چيزي را که تو را بدان فرموده اند .»


  • « گفتند : درويشي چيست ؟ گفت : به حضرت خداي شکستگي عرضه کردن .»


  • « گفتند : نشان دوستان چيست ؟ گفت : آنکه روزي که بميرد دوستان شاد شوند . يعني چنان مجرد از دنيا بيرون رود که از وي چيزي نماند که آن خلاف دعي او بود در تجريد .»
  • « گفتند : ولي کيست ؟ گفت : آنکه او را قوت کرامات داده باشند و او را ازآن غايب گردانيده .»
  • « گفتند : عاقل کيست ؟گفت : آنکه نفس خويش اخلاص طلبد . »
  • « گفتند : بخل چيست ؟ گفت : آنکه ايثار ترک کند د روقت يکه بدان محتاج بود .»


  • « ايثار آن است که مقدم داراي نصيبت برادران بر نصيب خود در کارهاي دنيا و آخرت . »
  • «  کرم انداختن دنيا است براي کسي که بدان محتاج است و روي آوردن است بر خداي به سبب نيازي که تو را است به حق .  »
  • « نيکوترين وسيلتي که بنده بدو تقرب کند به خداي دوام فقر است به همه حالها و ملازم گرفتن سنت در همه فعلها و طلب قوت حلال.  »
  • «  هرکه خد را متهم ندارد در همه وقتها و همه حالتها و مخالفت خود نکند مغرور بود و هرکه به عين رضا بخود نگرست هلاک شد .  »
  • «  خوف چراغ دل بود و آنچه در دل بود از خير و شر بدان چراغ توان ديد . »
  • «  کسي را فقر درست نيايد تا دادن دوست تر از گرفتن ندارد .  »
  • «  کسي را نرسد که دعوي فرسات کند ولکن از فراست ديگران ببايد ترسيد .  »
  • «  هرکه بدهد و بستاند او مردي است ، و هرکه بدهد و نستاند او نيم مردي است ؛ و هرکه ندهد و بستاند او مگسي است ، نه کسي است در وي هيچ خير نيست .  »
  • « بوعثمان حيري گفت : معني اين سخن از او پرسيدند . گفت : هرکه از خداي بستاند وبدهد به خداي ، او مردي است ، زيرا که او دراين حال خود را نمي بيند در آنچه کند ؛ و هرکه بدهد و نستاند او نيم مردي است زيرا که خود را مي بيند در آنچه کند که ناستدن فضلي است ؛ و هرکه ندهد و بستاند او هيچ کسي است ، زيرا که گمان او چنان است که دهنده و ستاننده اوست نه خداي .  »
  • « هرکه در همه حال فضل خداي مي بيند بر خويشتن اميد مي دارم که از هالکان نباشد .  »
  • « مبادا که عبادت خداي تو را پشتي بود تا معبود معبود بود .  »
  • « فاضلترين چيزي اهل اعمال را مراقبت خويش است با خداي . »
  • « چه نيکوست استغنا به خداي و چه زشت است استغنا با نام .  »
  • « هرکه جرعه اي از شراب ذوق چشيد بيهوش شد به صفتي که بهوش نتواند آمد مگر در وقت لقا و مشاهده.  »
  • « حال مفارقت نکند از عالم و مفارقت نکند با قبول .  »
  • « خلق خبر مي دهند از وصول و از قرب و از مقامات عالي و مرا همه آرزوي آن است که دلالت کنند مرا به راهي که آن ره حق بود و اگرهمه يک لحظه بود .  »
  • « عبادات در ظاهر سرور است و در حقيقت غرور از آنکه مقدور سبقت گرفته است و اصل آن است که کس به فعل خود شاد نشود مگر مغروري .  »
  • « معاصي بريد کفر است چنانکه زهر بر يد مرگ است .  »
  • « هرکه داند که او را برخواهند انگيخت و حسابش خواهند کرد و از معاصي اجتناب ننمايد و از مخالفات روي نگرداند يقين است که از سر خود خبر مي دهد که من ايمان ندارم به بعث و حساب . »
  • « هرکه دوست دارد که دل او متواضع شود گو در صحبت صالحان باش و خدمت ايشان را ملازم . »
  • « روشني تنها به خدمت او است و روشني جانها به استقامت .  »
  • « تقوي در حلال محض است و بس . »
  • « تصوف همه ادب است . »
  • « بنده در توبه بر هيچ کار نيست زيرا که توبه آن است که بدو آيد نه آنکه از او آيد . »
  • « هر عمل که شايسته بود آن را برند و بر تو فراموش کنند .  »
  • «  نابينا آن است که خداي را به اشياء بيند و نبيند اشياء را به خدا و بينا آن است که از خداي بود نظر او به مکونات . »

درباره او[ویرایش]

  • « آن قدوه رجال ، آن نقطه کمال ، آن عابد صادق ، آن زاهد عاشق ، آن سلطان اوتاد ، قطب عالم : ابوحفص حداد رحمةالله عليه ، پادشاه مشايخ بود علي الاطلاق ، خليفه حق بود به استحقاق ، و از محتشمان اين طايف بود ، و کسي به بزرگي او نبود در وقت وي ، ور در رياضت و کرامت و مروت و فتوت بي نظير بود و در کشف و بيان يگانه و معلم و ملقن او بي واسطه خداي بود ، عزوجل. و پير بوعثمان حيري بود و شاه شجاع از کرمان به زيارت او آمدو در صحبت او به بغداد به زيارت مشياخ .»


منبع[ویرایش]

  • ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، «المنتظم»، حیدر آباد دکن: ۱۳۵۷ق.
  • ابن ندیم، «الفهرست».
  • ابونعیم، احمد ابن عبدالله، «حلیه الاولیا»، قاهره: ۱۳۵۷ق

اعیان الشیعه (۳۴۳/۲)، تاریخ بغداد (۲۲۳ -۲۲۰ /۱۲)، تاریخ نیشابور (۲۲۶ ،۲۲۴)، تذكرة الاولیاء (۳۳۱ -۳۲۲ /۱)، ترجمه‏ى رساله‏ى قشیریه (۴۶ -۴۵)، تعلیقات اسرار التوحید (۶۵۳)، جستجو در تصوف (۳۴۹ -۳۴۲)، حلیة الاولیاء (۲۳۰ -۲۲۹ /۱۰)، خاندان نوبختى (۸۳)، دانشنامه‏ى ایران و اسلام (۱۰۲۵ -۱۰۲۴ /۷)، ریحانه (۶۳/۷)، سیر النبلاء (۵۱۳ -۵۱۰ /۱۲)، طبقات الصوفیه سلمى (۱۱۵)، طبقات الصوفیه هروى (۱۱۳)، الفهرست ابن‏ندیم، ترجمه (۳۱۶)، نفحات الانس (۵۷ -۵۶).