عبدالرزّاق، علی بن حسین لاهیجی همچنین شهرتیافته به فَیّاض لاهیجی (؟، لاهیجان - ۱۶۶۱، قم) فیلسوف، متکلّم، محدث، مؤلف و شاعر ایرانی بود.[۱]
گفتهای بیدار باید عاشق دیدار ما | |
پاس این حرف تو دارد دیدهٔ بیدار ما[۱] |
* * *
تو به هر کوچه خرامان و من از رشک هلاک | |
که نبسته است کسی چشم تماشایی را[۱] |
* * *
هرکه بینی لبش از دعوی منصور پر است | |
لیک رندی که کشد سرزنش دار کم است[۱] |
* * *
قسمت ما زین چمن بار تعلق بود و بس | |
سرو را نازم که آزاد آمد و آزاد رفت |
نه غم بیگانگان دارم نه فکر دوستان | |
تا به یادم آمدی عالم مرا از یاد رفت[۱] |
* * *
در و دیوار به محرومی من میخندند | |
من به این خوش که به رویم در گلشن باز است[۱] |
* * *
حیف است که در گردن حور افکندش کس | |
دستی که به یاد تو در آغوش توان کرد[۱] |
* * *
روح در قالب انسان ز پی معرفت است | |
کردهاند این تله در خاک که عنقا گیرند[۱] |
* * *
وقت است که ترک پیر استاد دهیم | |
آموختهها را همه از یاد دهیم |
با جام میِ دو ساله در میکدهها | |
ناموسِ هزار ساله بر باد دهیم[۱] |