عباس ادیب مسعودی

از ویکی‌گفتاورد

غلام‌عباس بن حسین‌قلی گودرزی با شهرت ادیب مسعودی و تخلُّص مسعودی (۵ ژوئن ۱۹۲۱، فخرآباد علیا، بروجرد) فقیه شیعه، کنشگر سیاسی-اجتماعی، پژوهشگر دینی، مبلغ بهائی بازفراگشته و شاعر ایرانی است.[۱]

گفتاوردها[ویرایش]

لالهٔ خونبار
در دل چو فتد از غم ایّام شررها      خاموش کُنیمش به نمِ اشکِ بصرها
رفتند عزیزان و به جا ماند از آنان      در خانه و کوی و در دیوار اثرها
چون در دل این خاک سیه جای نمودند      گویی به سر خاک نکردند گذرها
انباشته شد یکسره میدان شهادت      از پیکر در پیش بلا سینه سپرها
بس لالهٔ خونبار سر از خاک برآورد      جز لالهٔ خونبار نیاید به نظرها
آهسته قدم نه به سر خاک که باشد      زیر قدمت دوش و بر و سینه و سرها
گر اشک نمی‌ریخت بصر روز جدایی      یکباره زمین سوختی از سوز جگرها
طی کردن راه قدم آسان بود ما      در هر قدمش هست بسی خوب و خطرها
کشت غم ما خوشه برآورده فراوان      از دیده فشاندیم بر او بس که مطرها
عمری ز پی جستن اسرار طبیعت      در انفس و آفاق نمودیم گذرها
با دیدهٔ تحقیق چو خواندیم کتب را      دیدم جز افسانه نبودند خبرها
مسعودی از آن بی‌خبران نیست که کردند      بر صفحهٔ اوراق کتب را ز سمرها[۱]
خواب و خیال
غم رخنه کرد در همه ملک وجود من      گویا که رشته‌اند ز غم تار و پود من
دلال چرخ سفله به بازار روزگار      با صد فسون بَدَل به زبان کرد شور من
تاراج کرد لشکر غارتگر زمان      چنگیز وار یکسره بود و نبود من
از بس ز قدر و قیمت من روزگار کاست      کس را خبر نشد ز خروج و ورود من
چون پشه کاو به خُرطُم پیلی نشست و خاست      یکسان نمود قوس نزول و صعود من
در مرگ دوستان و عزیزان اگر گذشت      از گنبد کبود فلک رود، رود من
اما کسی ز اهل زمان رحمتی نکرد      بر سینهٔ پرآتش و آه چو دود من
اکنون که از گذشتهٔ خود یاد می‌کنم      خواب و خیال بود فراز و فرود من
یک جو به مدح و ذم کسان اعتماد نیست      خواهی بگو و مذمت و خواهی دورد من
یک عمر منزوی شدم از اهل روزگار      فرقی نبود میانهٔ غیب و شهود من
هرچند از عبار حوادث در این زمان      تاریک گشته اختر سعد و سعود من
مسعودی ادیبم و در فوق آسمان      خوانند ماه و زهره و پروین سرود من[۱]

منابع[ویرایش]

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ برقعی، محمدباقر. سخنوران نامی معاصر ایران. ج. چهارم. نشر خرم، چاپ ۱۳۷۳. ص۳۲۹۶. شابک ‎۹۷۸۹۶۴۹۹۷۲۴۰۴.