طلعت بصاری
ظاهر
طلعت بصاری (۱۹۲۳، بابُل - ۱۸ سپتامبر ۲۰۲۰) دکترای زبان و ادبیات فارسی، آموزگار، استاد دانشگاه، شاعر، پژوهشگر ادبی ایرانی-آمریکایی بود.[۱][۲]

گفتاوردها
[ویرایش]سودای تو
| من ز سودای تو ای دوست سر از پا نمیشناسم | غرقهٔ عشقم و زان قطره ز دریا نشناسم | |
| روی دلجوی تو شد جلوهگه ذات خدایی | من جدا از رخت ای یار خدا را نشناسم | |
| مستم از دیدهٔ مخمور تو ای مایهٔ هستی | با نگاه تو دگر ساغر و مینا نشناسم | |
| با وجود تو نباشد خبر از هستی خویشم | مهر از ماه و ثری را ز ثریّا نشناسم | |
| کهنه شد قصّهٔ مجنون و دلارایی شیرین | من ز فرهاد سمر قصّهٔ لیلا نشناسم | |
| نه به استاد مرا هست نیازی نه به دفتر | طلعت دوست شناسم الف از با نشناسم[۱] |
تاوان
| اگر مهر آن جان جانان نبودی | مرا مهر تابنده تابان نبودی | |
| نبودی اگر او طبیب دل و جان | به درد درون هیچ درمان نبودی | |
| به نیروی عشقش ز غم درگذشتم | نبودی اگر او غم به پایان نبودی | |
| اگر ماه الفت درخشنده گشتی | به گیتی یکی چشم گریان نبودی | |
| وگر درگه او نبودی پناهم | مرا زندگانی به سامان نبودی | |
| اگر چشمهٔ عشق تو چوشد ز دلها | به یاد کسی آب حیوان نبودی | |
| مرا زندگانی فنا بود طلعت | اگر مهر آن جان جانان نبودی[۲] |
زیانکار کیست
| ما را درون خانهٔ دل غیر عشق نیست | پس نیشخند و سرزنش مدعی ز چیست | |
| ما نقد جان نثار ره دوست کردهایم | او در حساب سود ده و سیصد و دویست | |
| ما را بهشت و کعبه بود خاک راه یار | واجب به طی مرحله و زاد و توش نیست | |
| ای برنشسته مست بر اسب ریا و کبر | توسن نگاهدار و دمی گوش ده، بایست | |
| تو در پی فریبی و ما محو روی دوست | ای بیخبر به کوی زیانکار کیست به کیست[۲] |
منابع
[ویرایش]- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ برقعی، محمدباقر. سخنوران نامی معاصر ایران. ج. چهارم. نشر خرم، چاپ ۱۳۷۳. ص۲۳۹۸. شابک ۹۷۸۹۶۴۹۹۷۲۴۰۴.
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ نوری کوتنایی، نظامالدین. تاریخ ادبیات مازندران. ساری: نشر زهره، زمستان ۱۳۷۸. ۹۷۵. شابک ۹۶۴۵۷۰۴۱۵۴.