ضربالمثلهای مصری
ظاهر
این نوشتار یا بخش نیازمند ویکیسازی است.
لطفاً با توجه به راهنمای ویرایش و شیوهنامه آن را ویکیسازی کنید و در پایان این الگو را بردارید.
أ - ب - ت - ث - ج - ح - خ - د - ذ - ر - ز - س - ش - ص - ض - ط - ظ - ع - غ - ف - ق - ک - ل - م - ن - و - هـ - ی
أ
[ویرایش]- الغربال الجدید لو علاقه
- «ارزش یک سخن صمیمانه بیش از دو سوگند است»
- مترادف فارسی: «بهگفتار شیرین جهاندیده مرد// کند آنچه نتوان بهشمشیر کرد» اسدی طوسی
- «اگر میخواهی عاقل شوی بنشین و گوش کن»
- مترادف فارسی: «گوش تو دو دادند و زبان تو یکی// یعنی که دو بشنو و یکی بیش مگو» بابا افضل کاشانی
- ان کان لک الحبیب لا تشارکه و لا تناسبه
- مترادف فارسی: شریک اگر خوب بود خدا میگرفت. (دهخدا)
ب
[ویرایش]ت
[ویرایش]- تشرق و احنا فی القصور و تغرب و احنا فی القبور
- تطعمینی جاجة سمینة ولا تبیتینی علیها حزینة
- تعلمنی الصید احسن من انک تعطینی کل یوم سمکه
- «تا از گربه تعریف کردند در خمرهٔ آرد منزل گرفت.»
- مترادف فارسی: «به گربه گفتند فضلهات درمان است، به خاک کرد.»
- مترادف فارسی: «به گربه گفتند گهات درمان است، خاک رویش ریخت.»
- «تا زمانی که از رودخانه بیرون نیامدهای سر به سر تمساح مگذار»
- مترادف فارسی: «تا خرت از پل نگذشته زباندرازی نکن»
ث
[ویرایش]ج
[ویرایش]ح
[ویرایش]خ
[ویرایش]د
[ویرایش]- دیل الکلب عمره ما یتعدل، و لو علقّوا فیه قالب.
- معنی: دیل (ذیل)، مایتعدل (لن یستقسم)، قالب (قالب من الطوب)
- تفسیر: لن یستطع شئ ان یغیر الانسان فی شخصیته او ما اکتسبه فی حیاته
- داری علی شمعتک تقید
- «در کاری که محق هستی از انجامش ترس نداشته باش.»
- مترادف فارسی: «آنرا که حساب پاک است از محاسبه چه باک است.»
- تمثیل: «تو پاک باش و مدار ای برادر از کس باک// زنند جامه ناپاک گازران بر سنگ» سعدی
ذ
[ویرایش]ر
[ویرایش]ز
[ویرایش]- زی القرع یمد لبره
- زی اللی رقصت علی السلم للی فوق شافها ولی اللی تحت شافها
- زی الهم عالقلب
- زی الصراف لما یتعزر یألب فدفاتره الأدیمه
- زی القطط بسبع ترواح
- «زبان و سر را از هم جدا مکن.»
- مترادف فارسی: «اول اندیشه وانگهی گفتار// پای بست آمدهست و پس دیوار» سعدی
- «زمانی که فیل در صحنهاست گاو میش شاخ و شانه نمیکشد.»
- خلاف به فارسی: «مهر فروزنده چو پنهان شود// شبپره بازیگر میدان شود»
س
[ویرایش]ش
[ویرایش]ص
[ویرایش]ض
[ویرایش]ط
[ویرایش]ظ
[ویرایش]ع
[ویرایش]غ
[ویرایش]ف
[ویرایش]ق
[ویرایش]ک
[ویرایش]- کانت القدرة ناقصة بتنجانة صبحت طافحة و ملیانة (یختصر إلی: ما هی کانت ناقصة)
- مرادف: القدرة وعاء کبیر، بتنجانة ثمرة الباذنجان الواحدة، ملیانة أی ملیئة
- معنی: کان الوعاء ینقصه ثمرة واحدة ولما وضعوها امتلئت عن آخرها وسکبت الفائض ایضاً
- تفسیر: یقال عن مشکلة معقدة ولما اضاف لها شخص شیئا هیناً إزدات وکبرت
- قبل ما تدور علی مرة دوّر لابنک علی خال
- قعدة الخزانة ولا جوازة الندامة
- کلام اللیل مدهون بزبدة، یطلع علیه النهار یسیح.
- مرادف: الذبدة مؤنث الذبد
- معنی: الکلام الذی یلتزم به شخص فی اللیل لا یلتزم به فی النهار المقبل
- تفسیر: یقال عن شخص یغیر ما إلتزم به فی لیلة ما دون أسباب وکأنه کالذبد وساحت
- کل برغوت علی قد دمه
- کل فولة مسوسة لها کیال اعور
- کل فولة و لها کیال
- کل قدر لها غطی
- کل واحد متعلق من عرقوبة.
- کلب و مسک عظمة.
- کنت مرتاحة، وجبت لنفسی حاحة (العبءالمُلح)
- کانت خالتی وخالتک وانقطعت الخالات
- کتر الحزن یعلم البکی
- «کسی از مردهگان طلب طول عمر و سلامتی نمیکند.»
- مترادف فارسی: «مرگ جهل است و زندگی دانش// مرده نادان و زنده دانایان» ناصرخسرو
- تمثیل: «به مرد سفله مکن در هوای نان تکریم// به عرق مرده مزن از برای خون نشتر» قاآنی شیرازی
- «کسی را به دوستی انتخاب کن که عادل و درستکار باشد.»
ل
[ویرایش]م
[ویرایش]ن
[ویرایش]هـ
[ویرایش]- هی الکحکه فی إید الیتیم عجبة
- مرادف: الکحکة ای الکعکة، اید أی ید، عجبة أی شئ عجیب
- معنی: الیست الکعکة فی ید الیتیم شئ عجیب!
- تفسیر: یقال عن شخص نال شیئا کبیرا ولم یتوقع احد ان هذا الشخص یقدر ان یناله.
- هبلة ومسکوها طبلة.
- هَمّ یبکِّی وهَمّ یضحِّک.
- «هرکس تمام روز را به جد و جهد میکوشد از زندگی بهرهای نخواهد برد؛ هرکس تمام روز را بهسبکمغزی سپری کند هرگز تشکیل خانواده نخواهد داد.»
- «همه چیز از زمان میترسد؛ زمان از اهرام میترسد.»
و
[ویرایش]ی
[ویرایش]منابع
[ویرایش]این یک نوشتار ناتمام است. با گسترش آن به ویکیگفتاورد کمک کنید. |