سیروس غنی

از ویکی‌گفتاورد

سیروس غنی ‏(۲۰ آبان ۱۳۰۸ سبزوار-۱۵ دی ۱۳۹۴ آمریکا) حقوق‌دان و تاریخ‌پژوه ایرانی بود.

گفتاوردها[ویرایش]

ایران برآمدن رضاخان (برافتادن قاجار و نقش انگلیسیها)[ویرایش]

  • «بعضی از علمای برجسته مخالف هر گونه نهاد دمکراتیک بودند و آنها را بیش از اندازه اروپایی و غیر مذهبی می‌پنداشتند و مانند سایر نخبگان از تغییر و برابر خواهی می‌هراسیدند. علما به طور کلی هیچ‌گاه ملی‌گرایی یا حتی ملیت را نپذیرفتند چه آن را نوعیٔ بت‌پرستی می‌شمردند، پادشاهی در نظر آنها ترفیع موجودی فانی به مرتبه خدایی بود.»[۱]
  • «از لحظه‌ای که رضا خان وزیر جنگ شد پیوسته یک حرف زده بود، ایران باید کشوری مستقل شود و اتباعش متکی به کشور دیگری نباشند.»
  • «رضا خان ادعای روشنفکری یا دانشمندی نداشت، ولی از ابتدا هدفش را می‌دانست. رضا خان بسان خارپشت مثالی بود، روباه بسیار چیزها می‌داند اما خار پشت تنها یک چیز ، منتهی آن را خوب می‌داند. آن یک چیز این بود که اول باید قدرت عشایر را از میان برد. تنها در آن صورت می‌توان دولت مستقلی ساخت؛ ولی صفات روباه هم در رضا خان کم نبود. عزم راسخ و اراده فوق‌العاده بود که سرباز ساده‌ای را رهبر کرده داد. رضا خان اعتماد کامل به خود داشت و از خطر نیمی گریخت. از آغاز کار، به قول شکسپیر، فرمان راند حال آنکه به نظر می‌آمد خدمت می‌کند.»
  • «رضا خان صدای محکم و رسا نداشت و سخنران قابلی هم نبود. قدرت از او می‌تراوید ولی فاقد جذبه جادوئی بود. آدم کم حرفی بود و به ندرت نطق طولانی می‌کرد. وقتی ناچار می‌شد سخنرانی کند مختصر می‌گفت و به اصل مطلب می‌پرداخت.»
  • «پیشینه نظامی ش ذره‌ای او را مهیای ورود به دنیای پیچ در پیچ سیاست ایران، نیرنگ‌ها، معامله‌ها، داد و ستدهای بی وقفه، و در نهایت، در بهترین وضع، مصالحه‌های ناخوشایند نساخته بود. وی افسر قزاق بود، یادگرفته بود که فرمان قاطع بدهد و بی چون و چرا، بی درخواست و التماس، ندای اطاعت بشنود.»
  • «رضا خان دو هدف عمده داشت که برای او تفکیک‌ناپذیر و یکی و یکسان بودند. او می‌خواست مقداری از عظمت گذشته ایران را بازآورد و در کشور نوع ساخته برای خود قدرت مطلق برقرار کند. این اهداف را با عزم و بی رحمی دنبال می‌کرد، به هر قدرتی که سر راه اقدماتش می‌ایستاد بی‌امان می‌تاخت و حتی المقدور از میانش می‌برد. بدین ترتیب استقلال عشایر، توان زمیندارن دربار قاجار … همه مورد حمله قرار گرفت. قدرت روحانیون، نیز، ناگزیر می‌باید کاهش میافت.»
  • «مدرس نقطه ضعف عمده ش تکبّر بود، و نتوانست از وسوسه قدرت که از معاشرت با رضا خان فراهم آمده بود چشم بپوشد. مدرس پیوسته می‌خواست مشاور پادشاه هان، شاه زادگان و نخست وزیران باشد.»
  • «رضا خان مشروعیت پادشاهی خود را، نه چون قاجاریه بر اساس قدرت ایلاتی یا چون صفویه بر مبنای، به قول خودشان، سیادت شیعی، بلکه بر پایه فرزند سربازی وطن‌پرست از سواد کوه استوار نمود، که مظهر ناسیونالیسم نوپدید ایران بود.»
  • «قانون نظام وظیفه به رغم مخالفت ملاکین و روحانیون از تصویب مجلس گذشت. ضدیت زمیندارن با این قانون در بدو امر بدان علت بود که خدمت نظام از قدرت پدر سالاری آنها می‌کاست و نیروی انسانی حیاتی مزارع کشاورزی را می‌ربود؛ و دلیل مخالفت علما این بود که دو سال الغا و آموزش در سازمانی غیر مذهبی زیر نظر افراد ضّد روحانی، یعنی جماعت صاحب منصب، عقاید دینی مشمولین را سست و فاسد می‌کند. شماری ملاهای میان پایه در فتوای علیحده‌ای گفتند که خدمت نظام وظیفه اصول تشیع و ارکان اسلام را به خطر می‌اندازد.»
  • «مهمترین هدف رضا شاه به وجود آوردن دولتی مدرن بود. این مستلزم وارد کردن علوم و فنون غرب و اصول و موازین اداری و آموزشی و اقتصادی اروپایی بود. اطرافیان رضا شاه همه هم رای بودند که برترین و فوری‌ترین کار تغییر دادن ساختار تمامی نظام قضایی و تدوین قانون‌های امروزی بود، بدین ترتیب اصلاح قوه قضایی و احداث هر چه زودتر راه آهن در سر لوحه برنامه کار دولت قرار گرفت.»
  • «اصلاحات قضایی رضا خان هدف فوری دیگری نیز داشت. علاوه بر نشاندن اهل فنّ بر کرسی قضاوت، در صدد بود به حق برون مرزی اتبأع خارجی در مملکت پایان دهد. اندکی پس از تدوین پیشنویس قانون مدنی، رضا شاه در روز ۲۱ اردیبهشت ۱۳۰۷ اعلام کرد که حقوق کاپیتولاسیونی کلیه کشورهای خارجی در ایران لغو شده است.»
  • «راه آهن سرتاسری ایران پایدارترین یادگار سیاست صنعتی رضا شاه است. در زمان خود یکی از شگفت‌ترین نمونه‌های راه آهن سازی در جهان بود.»
  • «رضا شاه فاقد طبع گرم و شوخ بود و از شهرت بد خلقی و مستبدی خویش تشویشی به دل راه نمی‌داد. اصلاً در فکر علاقه و محبت مردم نبود و اشخاص بیشتر از او می‌ترسیدند تا دوستش داشته باشند. آنچه برای او مهم بود اطاعت دربست و احترام افراد بود. صدایش نرم و ملایم بود و به سختی به گوش می‌رسید، اما عصبانی که می‌شد فریاد می‌کشید و فحشهای رکیک می‌داد.
  • «رضا شاه طرح جامع برنامه‌ریزی شده برای نوسازی ایران نداشت، ولی اصلاحات بسیاری را که به نظرش برای احیای کشور ضروری بود به اجرا گذشت. هنگام حمله روس و انگلیس حکومتی مرکزی و قدرتمند، آزاد از دستکاری قدرت‌های خارجی، آزاد از هر گونه گردن کشی عشیره‌ای و نفوذ ناروای مذهبی، بر ایران فرمان می‌راند، حکومتی که ایران نظیرش را در ۱۴۰ سال گذشته تاریخ خود به چشم ندیده بود. ساختار مالی کشور استوار بود و گامهایی نخست صنعتی شدن برداشته شده بود. سیر قهقرایی ظاهراً عجین در رگ و پی زندگی ایران در ظرف پانزده سال از میان رفته بود و نهادهایی به وجود آمده بود که پنجاه سال فقط حرفش زده بود اما قدمی به سوی آن برداشته نشده بود.»
  • «وجود مراکز متعدد قدرت ویژگی دوران پیش از پهلوی بود. رضا شاه روسا و دار و دسته‌های قدیمی را از بین برد، نهادی نوین به وجود آورد و شالوده فعالیت‌های فزاینده اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و در واقع دولت را ریخت. مکتب و مسلکی جدید خاصه شکل تازه‌ای از ملی گرائی را پی افکند و در واقع دولت ملی امروزی ایران را پایه گذارد. رضا شاه فیلسوف - شاه افلاطونی نبود، و مسلماً نقایص بسیار داشت، ولی بی گمان پدر ایران نوین و معمار تاریخ قرن بیستم کشور ما بود.»

جستارهای وابسته[ویرایش]

منابع[ویرایش]

ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ
  1. سیروس غنی، ایران برآمدن رضاخان (برافتادن قاجار و نقش انگلیسیها)، ترجمهٔ حسن کامشاد، انتشارات نیلوفر، ۱۳۸۹.