ساقی قهرمان
ظاهر
ساقی قهرمان (۱۳۳۵ مشهد -) نویسنده، شاعر و روزنامهنگار ایرانی ساکن کانادا است.
گفتاوردها
[ویرایش]- از دروازه جهنم که میآمدند
یکی یک تکه دوزخ ته چمدان شان پنهان کردند[۱] - من صندلیام
کشیدهاندم تا میان اتاق،
ایستادهاند روی من، سر بیرون کردهاند از حلقة طناب،
با تیپا مرا از زیر پا پس زدهاند[۱] - آدم است عشق
گاهی دلش میگیرد
گاهی از ته دل میزند زیر خنده
ما را میرنجاند[۱] - و جنده یعنی جان میبخشد (۱۹۹۹)
- در رگهایم که میدود یا زیر گونهام
جاری که میشود از شیار رانهایم
زیباست خون (قرمز)[۲] - قرمز که میشوم زیبا میشوم (قرمز)[۲]
- تیشرتِ سرمهای افتاده پای تخت
میروم میایم میروم میایم
حالا میخواهم گنجشکی کناره پنجره باشم
پنجرهٔ باز (ارگاسم)[۲] - مادرم زیباست گاهی زیباتر از زن زیباست
چیزی از جنس خوشهٔ انگور سبز یا خوشهٔ انگور سرخ زیر پوستش؟
چیزی از جنس خوشهٔ انگور سبز یا خوشهٔ انگور سرخ پشتِ صدایش (غزل)[۲] - من آدم نمیشوم
نه آدم نمیشوم
همین رفیق شاعرمان را که دار زدند خوب که گریه کردم گفتم
دیدی مُرد و نخوابید با من (اعاده)[۲] - حالا دستهایم شاید آدم باشند/ یا این بافتگی موهایم/ اما من آدم نیستم/ گردی پستانم آدم نیست، این لای پاهایم که اصلاً آدم نیست/ صدا؟ نه، صدایم هم آدم نیست/ لبهایم شاید/ گاهی توی سینهام آن چیزی که میتپد، شاید/ اما من آدم نیستم / همین محمد مختاری که تکهتکه شد که من خودم دیدم آن کبودی خراشیده دور گلویش را گفتم حیف حیف/ گفتم دیدی مرد و نخوابید با من / آدم نمیشوم/ اما شاید این خاصیت من باشد/ بگیرم این آدمها را توی آغوشم بگیرم بگویم بیا گرم میشوی/ و بگویم آه این شاعر عزیز یک بار در من تپیده/ نه آدم نیستم آدم نمیشوم/ حالا بیار کتابهایش را[۳]