رویای تبت
از ویکیگفتاورد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
رویای تبت
رمانی از
فریبا وفی
گفتاوردها
[
ویرایش
]
«
دستت
داغ داغ بود. مثل همیشه نبودی. حالا میفهمم آن شب در اتوبوس احساسم چیزی را به من تلقین میکرد که بنا بود معنی آن را سالها بعد بفهمم.»
پیوند به بیرون
[
ویرایش
]
ویکیپدیا
مقالهای دربارهٔ
رویای تبت
دارد.
این یک نوشتار
ناتمام
است. با
گسترش آن
به ویکیگفتاورد
کمک کنید
.
ردهها
:
آثار ادبی
رمانهای ایرانی
منوی ناوبری
ابزارهای شخصی
به سامانه وارد نشدهاید
بحث
مشارکتها
ایجاد حساب کاربری
ورود
فضاهای نام
گفتار
بحث
گویشها
بازدیدها
خواندن
ویرایش
نمایش تاریخچه
بیشتر
جستجو
ناوبری
صفحهٔ اصلی
ورودی کاربران
قهوهخانه
تغییرات اخیر
صفحهٔ تصادفی
راهنما
اهدا
تماس با ویکیگفتاورد
پیوندهای ویکیگفتاورد
افراد
آثار ادبی
ضربالمثلها
فیلمها
نمایشهای تلویزیونی
موضوعها
ردهها
در دیگر پروژهها
ویکیپدیا
چاپ/برونبری
ایجاد کتاب
دریافت بهصورت PDF
نسخهٔ قابل چاپ
ابزارها
پیوندها به این صفحه
تغییرات مرتبط
بارگذاری پرونده
صفحههای ویژه
پیوند پایدار
اطلاعات صفحه
آیتم ویکیداده
یادکرد پیوند این مقاله
به زبانهای دیگر
افزودن پیوند