خسرو تسلیمی
ظاهر
خسرو تسلیمی (۱۹۲۵–۹ نوامبر ۲۰۰۸) (۱۳۰۴ – ۱۹ آبان ۱۳۸۷) فیلمساز ایرانی بود. زادهٔ رشت، مرکز گیلان، دیپلمگرفتهٔ دبیرستان، همسر منیره سلیمی، پدر سوسن و سیروس تسلیمی بود. از سال ۱۹۴۲م/ ۱۳۲۱ش به فعالیت در تئاتر محلی گیلان مشغول شد و از ۱۹۵۶م/ ۱۳۳۵ش به مدیریت تولید، تهیهکنندگی فیلمهای سینمایی تا سال ۲۰۰۸م/ ۱۳۸۷ش بسیاری پرداخت.[۱] او بر اثر سکتهٔ قلبی به سن ۸۳ سالگی در کرج درگذشت.
دربارهٔ او
[ویرایش]- پدر نازنینم. این یادنوشتهٔ کوتاه اگر چه برای شماست ولی به خوبی میدانم که توان وامکان خواندن آن را هرگز نخواهید داشت. یکشنبه نوزدهم آبان ماه ۱۳۸۷ شما وجود گرامی مسافر راهی شدید که ازآن بازگشتی نیست. پدر جان شاید خودتان نمیدانید که نوزدهم آبان ماه امسال درست مصادف با آخرین روز دیدارمان در تهران بود. بیست و یکسال پیش در چنین روز من با شما و سرزمین مادریام وداع گفته و به قصد سرنوشتی نامعلوم به سوی دیگر دنیا سفر کردم. سالهای دوری از شما بسیار بود. دلتنگیتان را داشتم ولی فرصت دیدار هرگز حاصل نشد در عوض قرار همیشگی مان عصر روزهای یکشنبه بود. ساعتی را روی خط تلفن با هم حرف میزدیم و از اینجا و آنجا میگفتیم. صدایتان مثل همیشه گرم، مهربان و پراز مهر پدری بود.
- از لحظه به لحظهٔ زندگیم میپرسیدید و از تک تک کارهایم. نگران یخبندان زمستانهای بلند سوئد بودید، سفارش میکردید که لباس گرم بپوشم و مراقب سرما باشم. درخیالتان من هنوز همان دختر کوچکتان بودم که نیاز به مراقبت پدر را داشت. همان دختر کوچکی که اغلب همراهتان به تماشاخانه میبردید. بازیهای شما و مادر گرامیام و دنیای شگفتانگیزتان کودکی مرا با جهان اسرارآمیز نمایش پیوندی داد که تا به امروز با وجود همهٔ پستیها و بلندیها گسسته نشد.
- بعدها در نوجوانی وقتی که راه بازیگری را پیشهٔ خود کردم هر چند که از آیندهٔ این حرفه نگران بودید و نظرتان این بود که عاقبتی در این کار نیست ولی در دل رضایت داشتید. انتخاب مرا ادامهٔ راه مادرم زندهیاد بانو منیره تسلیمی میدانستید که در جوانی و در اوج شکوفایی هنریاش با مرگی نابهنگام از جهان ما رفته بود.
- پدر جان قدردانی مرا بپذیرید برای حمایت بیدریغتان. بپذیرید که در طی همهٔ سالهای زندگیم هرگز سخن درشتی یا کلام زشت یا تندی از شما نشنیدم. ممنونتان هستم به خاطر آزاداندیشیتان، فروتنی و تواضعتان، خودساختگیتان و اینکه به ما فرزندانتان سختکوشی وروی پای خود ایستادن را آموختید. ممنونتان هستم که بنا به عهدی که با مادر گرامیام به هنگام مرگش بستید مسئولیت ومهر پدریتان را آزما سه فرزند خردسالتان دریغ نکردید با تنگدستی و مشقت و با هر چه بود ما را به بزرگی و سرانجام رساندید و جای خالی آن عزیز از دست رفته را با عذر یا با بهانهای (درخانه) به جانشینی دیگر نبخشیدید.
- پدرجانم سالهای سال هفتهای یک بار عصر روزهای یکشنبه قرار صحبتهای ما بود روی خط تلفن.
- روز نوزدهم آبان ۱۳۸۷ آخرین یکشنبهٔ زندگیتان منتظر شنیدن صدای مهربانتان بودم نمیدانستم که در بیمارستان درحال دیگری هستید وملاقات دیگری را درانتظار دارید. نمیدانستم که خط ارتباط ما برای همیشه گسسته شدهاست. مرا ببخشید که در لحظات رفتنتان در کنارتان نبودم. آرزوی دیدارتان راداشتم. حاصل نشد. شاید روزی ببینمتان. تا فرا رسیدن آن روز خدانگهدارتان. دست بوس شما. دخترتان سوسن.
- از سوگنامهٔ سوسن تسلیمی، استکهلم یکشنبه ۱۶ نوامبر ۲۰۰۸[۲]
منابع
[ویرایش]- ↑ امید، جمال. فرهنگ سینمای ایران. تهران: نگاه، ۱۳۷۷ش-۱۹۹۸م. ۱۱۸. شابک ۹۶۴۶۱۷۴۸۹۲.
- ↑ «در پی درگذشت خسرو تسلیمی، «سوسن تسلیمی» از استکهلم به پدر نامه نوشت». ایسنا، ۱ آذر ۱۳۸۷.