جنگ آخرالزمان
ظاهر
جنگ آخر زمان (به انگلیسی: The War of the End of the World) رمانی نوشته ماریو بارگاس یوسا است.
نقل قول
[ویرایش]- تصور مرگ یک نفر آسانتر است تا مرگ صد نفر، یا هزار نفر. مصیبت وقتی تکثیر بشود انتزاعی میشود. آدم از چیزهای انتزاعی کمتر ناراحت میشود.
- کارهای قهرمانی همیشه دلایل متعالی و شریف ندارد، تعصب و تنگنظری و عقاید احمقانه هم هست.
- آدم جنایتکار نمونهای از توشوتوان زیادی است که به راه نادرست افتاده. جنگ این توشوتوان را به مجرای درست میاندازد.
- مگر غیر از چند اسم، چیز دیگری برای آنها عوضشده بود؟ مگر این چشمانداز با زمین تفته خشک و آسمان سربیاش مثل همیشه نبود؟ مگر بهرغم سالها خشکسالی این منطقه باز در تلاش این نبود که زخمهایش را مرهمی بگذارد، بر مردگانش مویه کند و آنچه ویرانشده بود دوباره به زندگی برگرداند؟ حالا که رئیسجمهور بهجای امپراتور نشسته بود، در کشور مصیبتزده چه چیزی عوضشده بود؟
- منطقهای که در آن بردگی اخلاقی و جسمی زنان به حد افراط کشیده شده است، چون اینها تحت ستم مالک، پدر، برادر و شوهر هستند. اینطرفها مالک برای زیردستانش همسر انتخاب میکند و زن جماعت درست توی خیابان زیر شلاق پدران حیوانصفت و شوهران مستشان میافتند و مردمی هم که شاهد این صحنهها هستند در کمال بیاعتنایی تماشا میکنند. این خوراکی برای تفکر است! ما باید کاری کنیم که انقلاب نه تنها به استثمار انسان از انسان که به استثمار زن بهدست مرد هم پایان بدهد و در کنار برابری طبقات، برابری جنسی را هم برقرار کند.
- پیش از آنکه زمان آغاز شود خداوند همهچیزی را آکنده بود و مکان وجود نداشت. پدر برای آفریدن عالم میبایست به درون خود بازگردد تا خلأئی پدیدآورد و این غیبت خداوند مکان را به وجود آورد و در این مکان در هفت روز ستارگان، روشنایی، آب، گیاهان و جانوران و آدمی سر برکردند، اما چندانکه زمین به سبب بیرون رفت ذات الهی پدیدار شد، زمینه پدید آمد سلطه دشمن خداوند یعنی گناه مساعد بود!
- کور ذهنی این آدم نمیگذاشت تا درک کند که آن برادران با غریزه خطاناپذیرشان تصمیم گرفتند بر دشمن مادرزاد آزادی، یعنی قدرت بشورند!
- با آنان از جنگ سخن گفت، از کشورهایی که چون مرغان لاشخور که بر سر مرداری میجنگند، در طلب غنائم باهم جنگ میکنند، آنگاه با افسوس فراوان افزود که چون کشور ازاینپس جمهوری شده، مثل کشورهای کافر دیگر عمل خواهد کرد. شنیدند که میگفت روز سرور ابلیس فرارسیده!
- سالار آزادی خدا نیست؛ شیطان آن عاصی اولین است!
- در چشم اغلب مریدان این علم چیزی جز اعتقاد به این نبود که عقل، غریزه و احساس، همگی اجزایی جای گرفته در قشر مغز، و لمس کردنی و سنجیدنیاند، اما برای پدرش این رشته از علم به معنای مرگ مذهب، شالوده تجربی ماتریالیسم و دلیلی بر این بود که ذهن آن پرتوپلاهای فلسفی که میگفتند و چیزی نا سنجیدنی و لمس نا کردنی نیست، برعکس مثل حواس، بعدی از جسم است.
- چشمههای روشنایی خاموش میشدند و ستارهها به زمین میریختند، گلههای بیشماری از ساحل دریا به سرزمین مرکزی میگریختند و دریا بدل به صحرا میشد و صحرا بدل به دریا، بیابان را علف میپوشاند، چوپان و رمه باهم درمیآمیختند، کلاهها بزرگتر و سرها کوچکتر میشد و رودها سرخ میشدند و سیارهای جدید در فضا به گردش درمیآمد.
- زمین از اینکه ناچار است یکسر همان چیزها را بر گرده خودش ببیند خسته شده است و یک روز فریادش درمیآید که میخواهد کمی هم آرام بگیرد.
- آدمها بهتدریج به هر چیزی عادت میکنند و راههایی برای زیستن در کنار آن میاندیشند.
- مذهب همیشه برای خواب کردن مردم و بازداشتن آنها از شورش علیه اربابانشان بهکار گرفتهشده.
- این کلمه وطن یک روز از بین میرود. آنوقت مردم به پشت سرشان، با ما نگاه میکنند که خودمان را توی مرزها حبس کرده بودیم و سر چند تا خط روی نقشه همدیگر را میکشتیم، بعد میگویند اینها عجب احمقهایی بودهاند.
- سرهنگ گفت: همه روشنفکران خطرناکند. ضعیف، احساساتی، و قادر به اینکه بدترین کارهایشان را با بهترین فکرها توجیه کنند.
- علم هنوز شمعی است که در غاری ظلمانی کورسو میزند.
- آدمهایی که دارند از گرسنگی میمیرند، غریزهشان اغلب قویتر از عقایدشان میشود. اینجور آدمها ممکن است چیزهای بیمعنی، غیرواقعی و احمقانه را باور کنند. اما این مهم نیست، مهم کاری است که میکنند.
- مبادا در برابر دشمنان دین سر خم کنند، دشمنانی که هدفشان بازفرستادن بردگان به زیر زنجیر، فقیر کردن مردم با گرفتن مالیات، جلوگیری از ازدواج و تدفین با نظر کلیسا و حیران کردنها با کلکهایی مثل نظام متری، نقشه آماری و سرشماری بود، وسایلی که هدف واقعیشان چیزی نبود مگر فریب مردم و کشاندن آنها بهسوی گناه.
جستارهای وابسته
[ویرایش]منابع
[ویرایش]- بارگاس یوسا، ماریو. جنگ آخر زمان. ترجمه عبدالله کوثری. چاپ اول ۱۳۷۷. ISBN 964-416-102-5