جان بنویل
ظاهر
ویلیام جان بنویل (به انگلیسی: William John Banville) (زادهٔ ۱۹۴۵) رماننویس ایرلند است. او با نوشتنِ رمان دریا در سال ۲۰۰۵ جایزه ادبی من بوکر را از آن خود کرد.
گفتاوردها
[ویرایش]دریا
[ویرایش]نوشتار اصلی: دریا (رمان)
- «دوست داشت به چاک چاک ماشین تحریر من گوش کند که از اتاق مطالعه میآمد. میگفت صدایی آرامبخش است، مثل گوش دادن به فکرهای من؛ هر چند نمیدانم صدای فکر کردن من چگونه میتواند یکی را آرام کند، کاملاً برعکس.»[۱]
- «زندگی درست و حسابی همهاش تلاش است، کار بیوقفه و پیدرپی، اینکه با کله بروی توی شکم دنیا، یک چیزی توی همین مایهها، اما حالا وقتی به گذشته نگاه میکنم، میبینم بخش اعظم زندگی من و توان و تلاشم برای این بوده که سرپناهی گیر بیاورم و توی گوشهای دنج با خودم خلوت کنم. آدم با خودش تعارف ندارد. از قضا تحقق هم یافت. پیشتر، خودم را سردستهٔ دزدهای دریایی میدیدم که با قهای که توی دهان داشتم ترتیب همه را میدادم، اما حالا میفهمم که همهاش خواب و خیال بودهاست. چیزی که میخواستم از اول تا آخر این بوده که توی گوشهای بخزم و خودم را حفظ کنم و در گرمای امن جنینی پناه بگیرم و در آن از گزند نگاههای سرد و بیاعتنای آسمان در امان باشم و سرمای تند و ویرانگر را حس نکنم. برای همین است که گذشته برای من همواره چنین پناهگاهی دست و پا میکرد. سرمای فعلی و زمهریر بعدی را از خود میراندم و به گذشتهٔ گرم و نرم پناه میبرم. اما راستی، چه وجودی داشت، این گذشته؟ بههر حال همین فعل و حال خودمان بود، یعنی روزگاری و حالی که رفتهاست، همین.»
- «لحظههایی هست که گذشته با چنان نیرویی ظاهر میشود که به نظر میرسد آدم از بین میرود.»
از تمام کتابهای جان بنویل نفرت دارم
[ویرایش]- «مارس ۲۰۰۵ رفتم ایتالیا برای اینکه پیش یکی از دوستانم بمانم. او اتاقی به من داد؛ و صبح یک دوشنبه من نشستم به فکر کردن. نمیدانم باز هم میتوانم این کار را بکنم یا نه، ولی به هر حال تا موقع ناهار من هزار و پانصد کلمه نوشته بودم. چیزی که برای جان بنویل بیسابقه بود. اگر به عنوان جان بنویل هفتهای هزار و پانصد کلمه مینوشتم، خیلی خوب میشد. مهارت این نوع نوشتن را در خودم کشف کردم.»[۲]
- «وقتی من به عنوان جان بنویل مینویسم با خودنویس مینویسم و بعد به کامپیوتر منتقل میکنم. نوشتن «کریستین فالس» را هم همینطور شروع کردم ولی خوب این خیلی کند بود و من دست نگه داشتم. نوشتن به عنوان بنجامین بلک چیزی میان نوشتن برای نیوورک ریویو و نوشتن کتابهای جان بنویل بود. یک کار حرفهای. کاری که کاملاً به آن افتخار میکنم و برایم بسیار مفرح بود؛ خب راستش کمی مفرح و پر از احساس رضایتمندی. من به این کتابها افتخار میکنم. افتخار به عنوان یک هنرمند. در حالی که از تمام کتابهای جان بنویل نفرت و بیزاری دارم. واقعاً از آنها بدم میآید. آنها از کارهای دیگران بهترند ولی برای من به اندازهٔ کافی خوب نیستند.»
- «از وقتی شروع کردم میدانستم میخواهم از اسم مستعار استفاده کنم. یک اسم مستعار آشکار. من نمیخواستم پشت آن پنهان شوم. تنها میخواستم مخاطب بداند این کار از جنس دیگری است. همین است که این کار از جنس شوخیهای ادبی پست مدرن نیست.»
- «اولین کارهای من ـ که شکر خدا هیچکس آنها را نخوانده ـ شخصیتی داشتند به اسم بنجامین وایت. من میخواستم از همین بنجامین وایت استفاده کنم ولی ناشرم گفت ما فکر میکنیم بلک بهتر باشد. بهتر به نظر میرسد. این اسم صدر فهرست خرید کتابخانهها قرار میگیرد، فهرستهایی که بر اساس الفباست. با مزه است، روزی دیگر بستهای از طرف ناشر برایم فرستاده شده بود که آدرس بنجامین بلک رویش درج شده بود و مجبور شدم رسید پستی را به اسم بنجامین بلک امضا کنم. من با بنجامین بلک کلی تفریح کردم و باید هزینههای آن را بپردازم. من یک ایرلندیام و به همین دلیل آنچه انجام میدهم اشتباه است.»