باشگاه مبارزه (فیلم)
این نوشتار یا بخش نیازمند ویکیسازی است.
لطفاً با توجه به راهنمای ویرایش و شیوهنامه آن را ویکیسازی کنید و در پایان این الگو را بردارید.
باشگاه مبارزه فیلمی به کارگردانی دیوید فینچر در سال ۱۹۹۹ میباشد.
شخصیتها
[ویرایش]راوی
[ویرایش]من تنها هستم. پدرم منو دور انداخت. تایلر هم منو دور انداخت.
تایلر داردن
[ویرایش]با چسبوندن پر به پشتت که نمی تونی مرغ بشی.
ما از نسل مردهایی هستیم که زنها بزرگمون کردن نمیدونم زنی وجود داره که بتونه با ما کنار بیاد.
دیالوگها
[ویرایش]اعضای بدن جک
[ویرایش]راوی: من بصل النخاع جک هستم جک بدون من نمیتونه ضربان قلب ، فشار خون و تنفسش رو تنظیم کنه
راوی: من روده جک هستم
تایلر داردن: پس من سرطان میگیرم و جک رو میکشم
راوی: من وازدگی ملتهب جک هستم
راوی: من صفرای خشمگین جک هستم
راوی: من عرق سرد جک هستم
راوی: من دیگه واقعاً جزئی از جک هستم
راوی: من زندگی تباه شده جک هستم
در مقابل برجهای تجاری
[ویرایش]راوی: مردم همیشه ازم می پرسن که آیا تایلر داردن رو میشناسم.
راوی: وقتی یه لوله اسلحه رو روی دندون هات گذاشت فقط میتونی حروف مصوت رو ادا کنی.
راوی: یه ضربالمثل قدیمی میگه همیشه کسی رو که دوست داری آزار میدی.
راوی: ما روی صندلیهای ردیف جلویی نشستیم و داریم به نمایش عظیم تخریب نگاه میکنیم.
مبارزه با افسردگی
[ویرایش]راوی: وقتی بیخوابی میگیری هیچی برات واقعیت نداره.
راوی: وقتی سعی میکنی توی فضای بیکران پیرامون خودت بی تابی کنی اون وقته که میفهمی اسم شرکتها چه قدر اهمیت داره چون ما چیزهای دیگه رو به اسم اونها صدا میزنیم.
راوی: مثلاً آسمان درخشان آی.بی.او.
راوی: یا کهکشان مایکروسافت.
راوی: یا سیاره استار باکس.
راوی: وقتی آدمهای غریبه اینطور با آدم صاف و ساده حرف میزنن من روحیه میگیرم و جرات پیدا میکنم.
راوی: حالا میخوایم در سبز روباز کنیم تا به آرامش روحی برسیم.
راوی: باب خیلی از من خوشش می اومد چون فکر میکرد که بیضههای من هم مثل خودش برداشتند.
راوی: نمیدونم وقتی که مردم فکر میکنن که داری میمری دیگه به حرفات گوش میکنن.
راوی: فلسفه زندگی مارلا که من بعداً فهمیدم این بود که ممکنه هر لحظه بمیره تراژدی زندگیش این بود که هنوز نمرده.
ظهور تایلر داردن
[ویرایش]راوی: هر بار که هواپیما یه طرف کج میشد دعا میکردم که سقوط کنه اگه توی یه سفر تجاری بمیری نرخ بیمه عمرت سه برابر میشه
تایلر داردن: اگه روی صندلیهای خروج اضطراری نشستی و حس کردی که نمیخوای به دستوراتی که توی کارت ایمنی نوشته شده عمل کنی از یه مسئول پرواز بخواه که صندلیت رو عوض کنه.
تایلر داردن: میدونی چرا توی هواپیما ماسک اکسیژن میذارن؟
راوی: برای اینکه بتونیم نفس بکشیم.
تایلر داردن: اکسیژن آدم رو نشئه میکنه. توی یه موقعیت بحرانی آدم نفسهای وحشت زده میکشه بعد یه دفعه راضی و مطیع میشی و تقدریت رو قبول میکنی همه اینها تو این هست (اشاره به دفترچه راهنما)
تایلر داردن: می دونستی اگه به نسبت مساوی بنزین و عصاره یخ زده پرتقال رو با هم ترکیب کنی بمب ناپالم تولید میشه
راوی: نه نمیدونستم. راست میگی؟
تایلر داردن: آره
تایلر داردن: با استفاده از از مواد ساده توی خونه می شه هر جور ماده منفجره ساخت
راوی: واقعاً؟
تایلر داردن: اگه کسی حسابی وارد باشه میتونه
تایلر داردن: تایلر تو جالبترین دوست یه نفرهای هستی که تا حالا داشتم می دونی که توی هواپیما همه چی آره گرفتم چی میگی. تو خیلی باهوشی
راوی: ممنون. چی؟
تایلر داردن: باهوش بودن خیلی به دردت خورده؟
راوی: خب… خیلی
تایلر داردن: پس همینجوری بمون خیلی خوبه
تایلر داردن: مسئله نزاکت میگه وقتی از جلوت رد می شم پشتم رو به طرفت میگیرم یا جلومو؟
راوی: این که چطور شد که با تایلر زندگی کردم.
ملاقات با تایلر داردن
[ویرایش]تایلر داردن: خب موضوع چیه؟
راوی: خب باورت نمیشه
تایلر داردن: میتونست بدتر از این باشه، مثلاً وقتی خوابی یه زن میتونست کیرت رو ببره و اونو از یه ماشین در حال حرکت بندازه بیرون
راوی: آره. همیشه اینطوریه. نمیدونم. وقتی یه مبل میخری به خودت میگی این آخرین مبلیه که توی زندگی بهش احتیاج داشتم
تایلر داردن: هر چی هم که بشه مهم نیست تو مبلت رو خریدی
راوی: خیلی چیزها داشتم یه ضبط استروی با حال و یه کمد خیلی خوب. دیگه وسایلم داشت تکمیل میشد ولی حالا دیگه همه اش دود شد
راوی: همش دود شد همش دود شد
تایلر داردن: تو میدونی ما چی هستیم؟
راوی: یه تخت راحتی
تایلر داردن: یه روکش
تایلر داردن: فقط یه روکش. چرا آدمهایی مثل من و تو می دونیم که یه رخت خواب پر چیه
تایلر داردن: آیا این برای زندمون حیاتیه اگر شکارچی جنگلی باشیم؟
راوی: نه
تایلر داردن: پس ما چی هستیم
راوی: مطمئن نیستم. مصرفکننده
تایلر داردن: درسته ما مصرفکنندهایم
تایلر داردن: ما پیامد جانبی نگرانی از نحوه زندگی هستیم
تایلر داردن: قتل جنایت و فقر.. البته اینا به من ربطی ندارند
تایلر داردن: اون چیزهایی که به من مربوط میشن مجلههای معروفن یا یه تلویزیون با پونصد تا کانال یا اسم اون یارو که روی لباس زیرم نوشته شده راگین وایگرا. السترا مارتا استوار گور پدر مارتا استوار؛ ولی همه این چیزها از بین میرن
تایلر داردن: پس مرده شور اون مبلت رو ببرن با اون طرح راه راه سبزش
تایلر داردن: می خوام بگم که سعی کن هیچ وقت کامل نشی
تایلر داردن: از تمام و کمال بودن دست بردار. بذار تحول پیدا کنی. به نتایج کار اهمیتی نده. من آدمم و میتونم اشتباه کنم. شاید این تراژدی وحشتناک باشه. این تراژدی نیست ولی تو چند تا از اون وسایل چند کاره رو برای زندگی مدرنت از دست دادی.
راوی: لعنتی.
راوی: آره راست میگی.
راوی: نه سیگار نمیکشم. احتمالاً بیمه خسارت رو میده.
تایلر داردن: چیه؟
تایلر داردن: تو صاحب چیزهایی بودی که حالا دیگه نیست
تایلر داردن: ولی کاری رو بکن که دوست داری
راوی: اوه. دیروقته. هی. به خاطر آبجو ازت ممنونم
تایلر داردن: باشه
راوی: باید یه هتل پیدا کنم
تایلر داردن: چی؟
راوی: چی چی؟
تایلر داردن: هتل
راوی: آره دیگه
تایلر داردن: خب ازم بخواه
راوی: چی داری میگی؟
تایلر داردن: خدای من. تو سه تا لیوان خوردی و هنوز نمیتونی از من بخوای
راوی: چی؟
تایلر داردن: تو به من زنگ زدی چون جایی برای موندن نداشتی
راوی: نه. هی نه نه نه
تایلر داردن: آره درسته. پس ازم بخواه. بازی در نیار. فقط کافیه خواهش کنی
راوی: اشکالی داره؟
تایلر داردن: اشکالی داره خواهش کنی؟
راوی: میتونم بیام پیش تو؟
تایلر داردن: آره
راوی: ممنون
تایلر داردن: می خوام یه لطفی به من بکنی
راوی: باشه حتماً
تایلر داردن: میخوام تا جایی که میتونی منو محکم بزنی
راوی: چی؟
تایلر داردن: میخوام تا جایی که میتونی منو محکم بزنی
راوی: بذارین یه کم دربارهٔ تایلر داردن بهتون بگم
(گذشته نمایی)
فیلم سینمایی هیچ وقت روی یه حلقه بزرگ نیست. بلکه یه فیلم به صورت حلقه حلقه است بنابراین از دو تا آپارات استفاده میشه. یه آپاراتچی باید درست قبل از اینکه آپارات اول کارش تموم می شه آپاراتت دوم رو روشن کنه شما میتونین دو تا نقطه رو در پایان یه حلقه روی پرده ببینین این یه هشداره
تایلر داردن: توی صنعت سینما بهش میگن جای سوختگی سیگار
راوی: این علامت تعویض حلقه هاست
راوی: اون آپارات رو روشن می کنه و فیلم ادامه پیدا میکنه
راوی: بدون اینکه هیچکدام از تماشاچیها چیزی بفهمن
تایلر داردن: چرا یه نفر باید این شغل آشغال رو دوست داشته باشه؟
راوی: خب شاید چون فرصتهای جالب دیگهای در اختیار اون میذاره خب مثل چسبوندن تصاویر پورنو لا به لای تصاویر یه فیلم خانوادگی
راوی: پس وقتی گربه از خود راضی و سگ شجاع با صداهای مشهور برای اولین بار به هم می رسن اون وقته که شما یک آن سهم تایلر از فیلم رو میفهمید
راوی: هیچکس نمیدونه که اونها این رو دیدن ولی اونها دیدن
تایلر داردن: خروس گنده قشنگ
راوی: حتی یه مرغ مگس خوار هم نمیتونه تو کار از تایلر جلو بزنه
راوی: تایلر بعضی وقتها به عنوان یه پیش خدمت توی هتل پرزرق و برق پرسمن کار میکنه
راوی: اون در مورد در زمینه صنعت و خدمات غذایی یه تروریست واقعی بود
تایلر داردن: نگاه نکن. وقتی نگاه میکنی نمی تونم کار کنم
راوی: صرف نظر از چاشنی کباب اون روی کیک گوزید
راوی: به علاوه سرشر و سوپ قارچ
تایلر داردن: آره. بازم بهشون بگو
راوی: دیگه بقیشو خودتون حدس بزنید
(پایان گذشته نمایی)
راوی: ازم میخوای که بزنمت؟
تایلر داردن: زود این لطف رو به من بکن
راوی: چرا؟
تایلر داردن: نمیدونم. من هیچوقت دعوا نکردم. تو تا حالا دعوا کردی؟
راوی: نه. خیلی خوبه که دعوا نکردی
تایلر داردن: وقتی دعوا نکنی هیچ وقت نمیتونی راجع به خودت چیزی بفهمی
تایلر داردن: نمیخوام بدون زخم بمیرم
تایلر داردن: خب زود باش. قبل از اینکه از کوره در برم منو بزن
راوی: خدای من. این دیوونگیه
تایلر داردن: پس دیوونه شو. بزن
راوی: من بلد نیستم
تایلر داردن: من هم همینطور
تایلر داردن: ولی کی اهمیت میده؟ کسی که نگاهمون نمیکنه
راوی: خیلی احمقانست. تو از من میخوای که بزنمت؟
تایلر داردن: درسته
راوی: کجا؟ بزنم توی صورتت؟
تایلر داردن: غافلگیرم کن
راوی: خیلی احمقانست
تایلر داردن: کثافت
تایلر داردن: زدی تو گوشم
راوی: خدای من. متاسفم
تایلر داردن: یا مسیح
تایلر داردن: چرا زدی تو گوشم
راوی: گند زدم
تایلر داردن: نه. عالی بود
راوی: نه. چیزی نیست
راوی: وقعا درد داشت
تایلر داردن: آره
تایلر داردن: دوباره بزن
راوی: نه. تو منو بزن. یالا
تایلر داردن: بازم باید این کارو بکنیم
راوی: ماشینت کو؟
تایلر داردن: کدوم ماشین.
خانه جدید
[ویرایش]راوی: نمیدونم تایلر این خونه رو از کجا پیدا کرده بود. اما میگفت یه سالی هست که اونجاست؛ ولی خونه داشت خراب میشد. بیشتر پنجرهها رو با پرده پوشونده بودن. از وقتی که پلیس یا هر کس دیگهای به زور وارد شده هیچ قفلی روی در جلویی نبوده. پلهها داشتن میریختن. نمی دونم اونجا مال خودش بود یا غصب کرده بود اونجا هیچ چی تعجب تعجب آور نبود
تایلر داردن: اونجا مال تو
تایلر داردن: اونجا هم مال من. اینم توالت. خوبه؟
راوی: آره. ممنون
راوی: عجب خوکدونی ای. هی چی درست کار نمیکرد. اگه یه چراغ رو روشن میکردی یه چراغ دیگه خاموش میشد. اونجا هیچ همسایهای وجود نداشت. فقط چند تا انبار و یه کارخونه کاغذ سازی بود. بوی گند بخار چوب آدم رو خفه میکرد.
عابر: خب اینجا چی داریم؟
عابر: سلام بچهها
تایلر داردن: سلام
راوی: هر وقت بارون می اومد مجبور میشدیم برق رو قطع کنیم. بعد از گذشت اولین ماه دیگه دلم واسه تلویزیون دیدن تنگ نمیشد یه یخچال فریزر گرم و کهنه برام اهمیتی نداشت
قوانین باشگاه مشت زنی
[ویرایش]تایلر داردن: آقایون
تایلر داردن: آقایون. به باشگاه مشت زنی خوش اومدین
تایلر داردن: اولین قانون باشگاه مشت زنی اینه که در مورد باشگاه مشت زنی با کسی حرفی نمیزنید
تایلر داردن: دومین قانون باشگاه مشت زنی اینه که در مورد باشگاه مشت زنی با کسی حرفی نمیزنید
تایلر داردن: سومین قانون باشگاه اینه که اگه یه نفرد داد بزنه بسه یا از حال بره یا با دست به زمین بزنه دعوا تمومه.
تایلر داردن: چهارمین قانون اینه که توی هر دعوا فقط دو نفر میتونن باشن
تایلر داردن: قانون پنجم، هر نوبت فقط یه دعوا
تایلر داردن: قانون ششم، پوشیدن پیراهن و کفش ممنوعه
تایلر داردن: قانون هفتم. یه مبارزه تا جایی ادامه پیدا میکنه که ادامه پیدا می کنه
تایلر داردن: و قانون هشتم و آخر اینه که اگه شب اولیه که به باشگاه مشت زنی میآیید باید مبارزه کنید
دعوا با مشاهیر
[ویرایش]راوی: اگه می تونستی با مشاهیر بجنگی کیو انتخاب میکردی؟
تایلر داردن: از بین زندهها یا مردهها
راوی: فرقی نمیکنه هر کی
تایلر داردن: همینگوی. تو چی؟
راوی: شاتنر. با ویلیام شاتنر دعوا میکردم
راوی: باشگاه مشت زنی باعث میشد که موهات رو کوتاه کنی یا ناخن هات رو بگیری
تایلر داردن: از شخصیتهای تاریخی چی؟
راوی: با گاندی دعوا میکردم
تایلر داردن : انتخاب خوبیه
راوی: توی چی؟
تایلر داردن: لینکلن
راوی: لینکلن؟
تایلر داردن: آره، یه آدم بزرگ و پولدار اون قدر میجنگه تا کباب بشه
راوی: لعنتی
تایلر داردن: دیگه مونالیز هم داره درب و داغون میشه
سوختگی شیمیایی
[ویرایش]تایلر داردن: میشه دستت رو ببینم
راوی: خب این یعنی چی؟
تایلر داردن: به این میگن سوختگی شیمیایی
تایلر داردن: دردش از هر سوختگی دیگری بیشتره و زخمش همیشه میمونه
راوی: اگه مدیتیشن برای سرطان مفید باشه حتماً برای این هم به درد میخوره
تایلر داردن: درد رو تحمل کن. داد نزن
تایلر داردن: به دستت نگاه کن. اولین صابون از خاکستر قهرمانها درست شده مثل اولین میمونی که به فضا پرتاب شد
تایلر داردن: بدون درد بدون قربانی ما هیچی نداشتیم
راوی: سعی کردم به کلمات «درد» یا «جسم سوخته» فکر نکنم
تایلر داردن: بس کن. این درد مال توئه. این دست توئه که داره میسوزه. درست همینجا
راوی: می رم توی غارم و حیوون قدرت بخشم رو پیدا میکنم
تایلر داردن: نه! تو هم مثل اونایی هستی که مردن. نباید باهاشون رو به رو بشی! زود باش
راوی: فهمیدم. باشه. خواهش میکنم
تایلر داردن: نه چیزی که تو حس میکنی یه جور روشنفکری شتاب زده است
تایلر داردن: این بزرگترین لحظه زندگیته و تو جای دیگری به سر میبری
راوی: اینطوری نیست
تایلر داردن: خفه شو
تایلر داردن: باباهای ما برامون مدلی بودند از خدا اگه پدرهامون ضامن میشدند تو در مورد خدا چی میگفتی؟
تایلر داردن: گوش کن. تو باید این احتمال رو در نظر بگیری که خدا دوستت نداشته باشه
تایلر داردن: هرگز نخواستت
تایلر داردن: احتمالاً ازت متنفره
تایلر داردن: این بدترین چیزی نیست که ممکنه اتفاق بیفته
تایلر داردن: ما به خدا نیازی نداریم
راوی: موافقم
راوی: گور پدر لعنت شدگی. . گور پدر رستگاری
تایلر داردن: ما بچههای ناخواسته خدا هستیم؟
راوی: خب باشیم
راوی: باید روش آب بریزم
تایلر داردن: میتونی روش آب بریزی و بدترش کنی یا اینکه، یا اینکه از سرکه استفاده کنی تا سوختن قطع بشه
راوی: خواهش میکنم بس کن
تایلر داردن: اول باید تسلیم بشی
تایلر داردن: اول باید بدونی نه اینکه بترسی
تایلر داردن: بدونی که یه روزی میمیری
تایلر داردن: تو نمیدونی چه دردی داره وقتی همه چی رو از دست میدیم اون وقته که آزادیم تا هر کاری بکنیم
راوی: باشه
تایلر داردن: تبریک میگم به آخر خط یه قدم نزدیک تر شدی
دیدار مجدد باب و راوی
[ویرایش]باب: کورنیلوس؟
باب: کورنیلوس
باب: من هستم. باب
راوی: سلام باب
باب: ما فکر کردیم تو مردی
راوی: نه.نه. هنوز زندهام حالت چطوره باب؟
باب: هیچوقت تو زندگیم بهتر از این نبودم
راوی: واقعاً؟ هنوز توی اون گروهها هستی؟
باب: نه نه
باب: نه یه چیز خیلی بهتر پیدا کردم
راوی: واقعاً؟ چی هست؟
باب: خب اولین قانونش اینه که نباید در موردش حرفی بزنم قانون دومشم اینه که نباید در موردش حرف بزنم. قانون سومش اینه که …
راوی: باب. باب منم خودم عضوم، صورتم رو نگاه کن باب
باب: عالیه… عالیه
باب: هیچ وقت اونجا ندیدمت
راوی: من سه شنبهها و پنج شنبهها می رم
باب: من شنبهها می رم
باب: تبریک میگم
راوی: آره. تبریک برای هر دوتامون. درسته؟
باب: راجع به اونی که اونجا رو راه انداخته چیزی شنیدی؟
راوی: آره
باب: من همه جور چیزی شنیدم
باب: مثل اینکه توی آسایشگاه روانیها متولد شده و شبها فقط یک ساعت میخوابه
باب: اون مرد بزرگیه
باب: در مورد تایلر داردن چیزی شنیدی؟
باب: بهت آسیب که نرسوندم؟
راوی: اگه راستشو بخوای چرا
باب: به خاطر باشگاه ازت ممنونم
باب: ممنونم. ممنونم. ممنونم
راوی: باشگاه مشت زنی، اینجا هدیه من و تایلر بود، هدیه ما به دنیا
تایلر و لو
[ویرایش]تایلر داردن: این دور و بر چهرههای تازه زیاد میبینم
تایلر داردن: خفه شین.
تایلر داردن: معنیش اینه که خیلی هاتون دو قانون اول باشگاه رو زیر پا گذاشتین.
تایلر داردن: من توی باشگاه مشت زنی قویترین و باهوشترین مردهایی رو میبینم که تا حالا شناختم.
تایلر داردن: من این نیروی درونی رو احساس میکنم. من میتونم ضایعات رو حس کنم.
تایلر داردن: همه آدمهای مربوط به یه نسل بنزین پر میکنن میز تمیز میکنن و یا قربانیهایی با یقههای سفید هستند اگهیهای مربوط به ماشین و لباس جذابیت خاص خودشون رو دارند. ما کارهایی رو میکنیم که ازشون متنفریم چون میخوایم با پولش چیزهایی رو بخریم که بهشون احتیاجی نداریم. ما بچههای نسل وسط تاریخ هستیم هیچ هدف و مقصدی نداریم هیچ جنگ بزرگی نداریم رکود شدید نداریم. جنگ بزرگ ما یه جنگ روحیه رکود شدید در زندگی خود ماست. همه ما بزرگ شده تلویزیونیم؛ و میخوایم باور کنیم؛ که یه روز میلیونر ستاره سینما یا موسیقی راک می شیم ولی نمی شیم. آروم آروم داریم متوجه واقعیت می شیم؛ و خیلی خیلی هم کفری هستیم.
اعضای باشگاه: آره
تایلر داردن: اولین قانون باشگاه مشت زنی اینه که از اینجا با هیچکس حرف…
تایلر داردن: تو کی هستی؟
لو: من کی هستم؟
تایلر داردن: آره
لو: اون بالا یه تابلو هست که روش نوشته شده کافه لو
لو: من لو هستم. تو کی هستی؟
تایلر داردن: تایلر داردن
لو: کی به شما گفته می تونین بیاین اینجا؟
تایلر داردن: ما با ایروین معامله کردیم.
لو: ایروین؟ اون که استخون ترقوه ش شکسته و تو خونست.
لو: اون صاحب اینجا نیست. اینجا مال منه.
لو: از اینجا چه قدر پول در میاری؟
تایلر داردن: پولی گیرم نمی آد.
تایلر داردن: برای همه مجانیه.
لو: واقعاً؟
تایلر داردن: واقعاً هست.
لو: ببین احمق عوضی.
لو: میخوام همین الان همه تون برین بیرون.
تایلر داردن: هی
تایلر داردن: تو هم باید عضو باشگاه بشی
لو: شنیدی چی گفتم؟
تایلر داردن: تو و اون دوستت
لو: حالا میفهمی چی میگم؟
تایلر داردن: نه درست نفهمیدم لو
تایلر داردن: بازم نفهمیدم
تایلر داردن: باشه باشه فهمیدم
تایلر داردن: فهمیدم. فهمیدم. لعنتی نفهمیدم
دوست لو: همتون برید عقب، همه عقب
تایلر داردن: لو
تایلر داردن: ول کن مرد، ما هممون خیلی اینجا رو دوست داریم
تایلر داردن: درسته لو برو بیرون
لو: خفه شو
تایلر داردن: آره
لو: فکر میکنی خنده داره؟
لو: یارو دیوونست. دارم بهتون میگم. باورنکردنیه
تایلر داردن: تو نمی دونی من کجا بودم لو
لو: وای خدای من
تایلر داردن: تو نمی دونی من کجا بودم
تایلر داردن: لو بیا بیا بازم ادامه بدیم. لو خواهش میکنم
لو: بابا زیرزمین برای تو. یا مسیح
تایلر داردن: لو باید قول بدی! قول بدی
لو: قسم میخورم
تایلر داردن: ممنونم لو. هفته دیگه می بینمت
تایلر داردن: تو هم همینطور گنده هه
تایلر داردن: شخصیت تو به شغلت نیست به پولی که توی بانک داری نیست. به اون ماشینی نیست که می رونی. به محتویات داخل کیف پولت نیست. به اون لباس ارتشیت نیست. تو یه آشغال پر از ادا و اصولی.
اولین میمون فضایی
[ویرایش]تایلر داردن: خب ویکی. حالا درست مثل یه میمون آمادهای که به فضا فرستاده بشی میمون فضایی آمادست که خودش رو قربانی پروژه خراب کاری بکنه
ویکی خطاب به داوطلبان پروژه خرابکاری
[ویرایش]ویکی: چاقالو (باب). تو خیلی پیری
ویکی: و تو… کثافت تو بلوند هستی.
ویکی: بلوند
ویکی: هر دوتون گم شین
سخنرانی تایلر
[ویرایش]تایلر داردن: گوش کنین کرمها. شماها استثنایی نیستین. شماها یه دونه برف قشنگ و استثنایی نیستین. شما هم مثل همه چیزهای دیگه فاسد می شین و می پوسین.
راوی: تایلر برای خودش یه ارتش درست کرده بود.
تایلر داردن: همه ما بخشی از یه توده کامپوست هستیم. آشغالهایی پرادا و اصول.
راوی: من وازدگی ملتهب جک هستم
خداحافظی تایلر داردن
[ویرایش]تایلر داردن خطاب به راوی: تو دنیایی که من میبینم. تو یه گوزن خرامان هستی که توی جنگل ته دره دور و بر خرابههای مرکز راک فلر راه می ری. تو لباسهای چرمی میپوشی که تا آخر عمرت پاره نمی شن. تو از تاکهایی که دور برج سیرز پیچیدن بالا میری؛ و وقتی به پایین نگاه میکنی آدم کوتولههایی رو میبینی که دارن ذرت میسابند؛ و تکههای گوشت یه آهور رو توی آهن قراضههای چند تا از اتوبوسهای متروکه می ذارن. بهتر شدی قهرمان.
راوی: و بعد
راوی: تایلر؟
راوی: تایلر رفته بود
راوی: خواب بودم؟
راوی: خوابیده بودم؟
اعضای باشگاه: تو یه دونه برف قشنگ و استثنایی نیستی
راوی: خونه شده بود محل زندگی اونها
راوی: خونه از عرق و نفس اونها خیس شده بود
راوی: با حرکت اونا خونه تحرک داشت
راوی: سیاره تایلر، بین این همه میمونهای فضایی گیر کرده بودم
مرگ رابرت پالسون
[ویرایش]راوی: این آدمه و اسم داره. اسمش رابرت پالسونه فهمیدی؟
راوی: رابرت پالسون
راوی: اون یه آدمه
راوی: و حالا به خاطر ما کشته شده. می فهمین؟
اعضای باشگاه: میفهمم
راوی: اعضای پروژه خراب کاری بعد از مرگ اسم دارن
اعضای باشگاه: اسم اون
اعضای باشگاه: اسم اون رابرت پالسونه
اعضای باشگاه: اسم اون رابرت پالسونه
اعضای باشگاه: اسم اون… رابرت پالسونه
اعضای باشگاه: اسم اون رابرت پالسونه
راوی: بسه دیگه بچهها. دست بردارین
اعضای باشگاه: اسم اون رابرت پالسونه
راوی: خفه شین. همه چی تموم شد
راوی: برین بیرون
در جستجوی تایلر داردن
[ویرایش]اعضای باشگاه: اسم اون رابرت پالسونه
اعضای باشگاه: اسم اون پالسونه
عضو باشگاه: خوش برگشتین آقا چطور بود؟
راوی: تو منو میشناسی؟
عضو باشگاه: این یه امتحانه قربان؟
راوی: نه امتحان نیست
عضو باشگاه: شما پنج شنبه قبل اینجا بودین
راوی: پنج شنبه؟
عضو باشگاه: درست همونجایی بودید که الان وایستادین. شما راجع به خوب بودن امنیت ما سؤال می کردین، بله امنیت ما حرف نداره قربان
راوی: تو فکر میکنی من کی هستم؟
عضو باشگاه: مطمئن هستین که این یه امتحان نیست؟
راوی: نه امتحان نیست
عضو باشگاه: شما آقای تایلر داردن هستین
عضو باشگاه: شما بودین که این کارو برای من کردین
راوی: لطفاً صندلی هاتون رو به حالت عمودی دربیارین
راوی: بله؟
راوی: مارلا منم
راوی: آیا ما تا حالا اون کارو کردیم؟
مارلا: کدوم کارو؟
راوی: تا حالا سکس کردیم؟
مارلا: این دیگه چه سؤال احمقانه آیه؟
راوی: احمقانست به خاطر این که جوابش یا آرست یا نه؟
مارلا: داری شوخی میکنی؟
راوی: نه. من باید بدونم
مارلا: می خوای بدونی که آیا من فکر میکنم که با هم سکس داشتیم یا اینکه عشق بازی کردیم؟
راوی: عشق بازی کردیم؟
مارلا: تو این اسم رو روش میذاری؟
راوی: فقط جواب سوالم رو بده
راوی: این کار رو کردیم یا نه؟
مارلا: تو منو میکنی… سرزنشم میکنی. تو من دوست داری… ازم متنفری. تو با احساس هستی. بعد تبدیل می شی به یه احمق. متوجه نوع ارتباط ما شدی تایلر؟
راوی: چی گفتی؟
مارلا: مشکلت چیه؟
راوی: اسم منو بگو
مارلا: تایلر داردن، تو دمدمی کثافت. موضوع چیه؟
راوی: من الان میام اونجا
مارلا: من اونجا نیستم
تایلر داردن: تو زدی زیر قولت
تایلر داردن: لعنتی. تو راجع به من با اون حرف زدی
راوی: چه اتفاقی داره میفته؟
تایلر داردن: من ازت یه چیز خواستم. یه چیز خیلی ساده
راوی: چرا مردم فکر می کنن که من تو هستم؟
راوی: جوابم رو بده
تایلر داردن: بشین
راوی: جوابم رو بده. چرا مردم فکر می کنن که من تو هستم؟
تایلر داردن: فکر میکنم خودت می دونی
راوی: نه نمی دونم
تایلر داردن: چرا میدونی
راوی: چطور ممکنه یه نفر منو با تو اشتباه بگیره؟
تایلر داردن: من… من نمیدونم
تایلر داردن: متوجه شدی؟
تایلر داردن: سر به سر ما نذار
تایلر داردن: بگو
راوی: چون که
تایلر داردن: بگو
راوی: چون ما یکی هستیم
تایلر داردن: درسته
راوی: ما یه آشغال پر از ادا و اصولیم
راوی: من سر در نمی آرم
تایلر داردن: تو دنبال یه راهی بودی تا زندگیت رو عوض کنی، ولی تنهایی نمی تونستی همچین کاری بکنی، من شبیه اونی هستم که تو میخواستی باشی
تایلر داردن: من اینم
تایلر داردن: من اونجوری که تو دوست داری نگاه میکنم
تایلر داردن: من اونجوری که تو دوست داری میکنم
تایلر داردن: من باهوشم من قدرتمندم و مهم تر از همه اینکه
تایلر داردن: من در انتخاب راههای که تو نمی تونی بری آزادم
راوی: اوه. نه
راوی: تایلر اینجا نیست. تایلر رفته
مارلا: چی؟
راوی: ولی این غیر ممکنه. این احمقانست
تایلر داردن: مردم هر روز دارن همین کارو می کنن
تایلر داردن: اونا با خودشون حرف می زنن
تایلر داردن: خودشون رو اون طوری که دلشون می خواد می بنین اونا به اندازه تو شجاع نیستن که با خود دلخواهشون زندگی کنن. تو هنوز با خود دلخواهت دعوا میکنی بنابراین. بعضی وقتها خود واقعیت هستی. بازم باید از این کارها بکنیم. گه گاه تو تصور میکردی که داری منو نگاه میکنی.
راوی: اگه اولین باره که به باشگاه مشت زنی اومدین پس باید دعوا کنین
تایلر داردن: کمکم خودت اجازه دادی که تبدیل به تایلر داردن بشی
راوی: شخصیت تو به شغلت نیست. به پولی که توی بانک داری نیست
راوی: اما تو یه خونه داری به اسم تو اجاره شده
تایلر داردن: تو شغل داری. تو یه زندگی کامل داری
تایلر داردن: تو شبها کار میکنی چون که خوابت نمی بره
تایلر داردن: یا اینکه بیدار می مونی و صابون درست میکنی
راوی: تو با مارلا سکس داشتی تایلر
تایلر داردن: در واقع تو داشتی ولی برای اون فرقی نمی کنه
راوی: اوه. خدای من
تایلر داردن: حالا متوجه وضع دشوار ما هستی، مارلا زیادی می دونه، شاید این موضوع بتونه ما رو از رسیدن به هدف هامون، دور کنه. پس باید دربارش حرف بزنم
راوی: چی داری میگی؟ مزخرف میگی. مزخرف می گی من دیگه گوش نمیکنم
راوی: تو دیوونهای
تایلر داردن: نه. تو دیوونهای ما برای این چرندیات وقت نداریم به این می گن یه تغییر و تحول
راوی: فیلم ادامه داره و تماشاچیها هیچ نظری ندارن
پروژه خرابکاری در ده ساختمان تجاری
[ویرایش]تایلر داردن: تو داری چه غلطی میکنی؟
تایلر داردن: با لباسها زیرت می دویی
تایلر داردن: پسر شبیه دیوونهها شدی
راوی: دیگه مچت رو گرفتم. می دونم قراره اینجا چه خبر بشه
تایلر داردن: خب باشه. زود باش. من برای تماشا یه جای عالی پیدا کردم
راوی: یا مسیح
تایلر داردن: حالا چی کار داری میکنی؟
راوی: دارم متوقفش میکنم
تایلر داردن: چرا؟
تایلر داردن: چرا؟ این بزرگترین کاریه که تا حالا کردی
راوی: نه نمی ذارم این اتفاق بیفته
تایلر داردن: می دونی که ده تا بمب دیگه توی ده تا ساختمون دیگه هم هست
راوی: از کی تا حالا پروژه خرابکاری کارش کشتن آدما بوده؟
تایلر داردن: هیچکس توی اون ساختمونها نیست
تایلر داردن: ما هیچکس رو نمیکشیم
تایلر داردن: ما اونارو آزاد میکنیم
راوی: باب مرده. اونا با تیر زدن توی سرش
تایلر داردن: خب اگه بخوای املت درست کنی باید چند تا تخم مرغ بشکونی
راوی: نه. من به حرفت گوش نمی دم، تو حتی اونجا هم نیستی، تو این کارو نمیکنی مگه اینکه من بدونم هر سیم مال چیه اگه تو بدونی حتماً من هم میدونم شاید هم من میدونستم که تو خواهی دونست
تایلر داردن: پس تمام روز رو صرف فکر کردن به سیمهای غلط کردم
تایلر داردن: داری فکر میکنی؟
تایلر داردن: اوه خدایا. نه. سیم سبزرو نه
تایلر داردن: هر کدوم رو میخوای قطع کن ولی سبزه رو نه گفتم این کارو نکن
تایلر داردن: لعنتی
راوی: تایلر از کنار اون ماشین برو کنار
راوی: تایلر. شوخی ندارم
راوی: از کنار اون ماشین برو کنار
تایلر داردن: لعنتی
تایلر داردن: باشه
تایلر داردن: خوبه. حالا دیگه به دوست خیالیت که نزدیک چهارصد گالون نیترو گلیسیرین و اتاده شلیک میکنی
راوی: آروم باش تایلر
راوی: یالا
تایلر داردن: نرو
راوی: چی؟
تایلر داردن: سه دقیقه
تایلر داردن: خب دیگه آغاز به آخر خط رسیدیم فکر میکنم نزدیک همونجاییه که شروع کردیم دوست داری بگی چرا؟
ببخشید؟ هنوز نمی تونم به چیزی فکر کنم خیال بازگشت به گذشته داره هیجان انگیز میشه
تایلر داردن: دو و نیم
تایلر داردن: به کارهایی فکر کن که با هم انجام دادیم
تایلر داردن: ما از این پنجرهها می تونیم شاهد انهدام تاریخچه مسائل مالی باشیم
تایلر داردن: ما یک قدم به تعادل اقتصادی نزدیک تر می شیم
راوی: اون چرا اینجاست؟
تایلر داردن: برای تکمیل پروژه
راوی: منو بذار زمین کچل احمق
راوی: ازت خواهش میکنم. لطفاً این کار رو نکن
تایلر داردن: من این کارو نمیکنم. ما داریم این کارو میکنیم. این همون چیزیه که ما میخوایم
راوی: نه
راوی: من نمی خوام
راوی: باشه. مگه این که تو بخوای هدفی نداشته باشی
تایلر داردن: ما باید تو رو فراموش کنیم
راوی: تو یه صدایی توی ذهن منی
تایلر داردن: نه. تو یه صدایی توی ذهن من
راوی: چرا نمی تونم از شر تو خلاص بشم؟
تایلر داردن: تو به من نیاز داری
راوی: نه ندارم. دیگه ندارم
تایلر داردن: تو منو خلق کردی. من یه همزاد ضعیف نمی خوام
تایلر داردن: بیا و یه کم مسئولیت پذیر باش
راوی: من مسئول تمام این جریانات هستم قبول دارم
راوی: پس ازت خواهش میکنم که دیگه تمومش کنی
تایلر داردن: تا حالا شده که من مایوسمون کنم؟
تایلر داردن: تو به خاطر من تا کجاها رفتی؟ من از این جریان هم نجاتمون میدم
تایلر داردن: مثل همیشه من تو رو با کتک کاری میبرم
تایلر داردن: آخرش هم ازم تشکر میکنی
راوی: تایلر. تایلر
راوی: من به خاطر همه کارهایی که برام کردی ازت ممنونم ولی تو داری خیلی تند میری. من اینو نمیخوام
تایلر داردن: تو چی میخوای؟ می خوای برگردی سر همون شغل آشغالت؟ میخوای برگردی به اون زندگی کثافتت توی آپارتمان تا کمدیهای تلویزیونی تماشا کنی؟
راوی: لعنتی. من این کارو نمیکنم
راوی: امکان نداره این اتفاق بیفته
تایلر داردن: این اتفاق همین الانشم افتاده. پس خفه شو
تایلر داردن: شصت ثانیه. می تونی خوب تماشا کنی
راوی: نه
راوی: من میتونم حلش کنم. این حتی واقعی هم نیست. تو واقعی نیستی. اون اسلحه. اون اسلحه هم توی دستت نیست
راوی: اسلحه تو دست منه
تایلر داردن: خوش به حالت ولی این چیزی رو عوض نمی کنه
تایلر داردن: چرا میخوای اسلحه رو روی سر خودت بذاری؟
راوی: روی سر خودم نه تایلر، روی سر هر دومون
تایلر داردن: جالبه با این کار به کجا میرسی؟
تایلر داردن: این من و تو هستیم با هم دوستیم؟
راوی: تایلر
تایلر داردن: ازت میخوام که واقعاً به من گوش کنی
راوی: باشه
تایلر داردن: چشمهای من بازن
تایلر داردن: این بوی چیه؟
راوی: بقیه کجان؟
راوی: چه اتفاقی داره میفته
عضو باشگاه: آقای داردن
عضو باشگاه: وای خدای من
عضو باشگاه: حال شما خوبه قربان؟
راوی: آره خوبم
عضو باشگاه: ولی انگار خوب نیستین آقا. چی شده؟
راوی: هیچی. مشکلی نیست
عضو باشگاه: نه. نه آقا.. این زخم خیلی جدیه
عضو باشگاه: حالتون بد به نظر می رسه. باید برید دکتر
راوی: حال من خوبه، ببین من خوبم. همه چی رو به راهه
راوی: بس کنید
راوی: ولش کنین
مارلا: خدای بزرگ
مارلا: تو؟
راوی: سلام مارلا
راوی: ما رو تنها بذارین. اون پایین می بینمتون
عضو باشگاه: مطمعنین؟
راوی: آره مطمعنم
مارلا: تو ای عوضی. این دفعه دیگه میخوای چه بازی ای سرم در بیاری؟
مارلا: خدای من! صورتت
راوی: آره می دونم
مارلا: چه اتفاقی افتاده؟
راوی: نپرس
مارلا: تیر خوردی؟
راوی: آره تیر خوردم
مارلا: وای خدای من
عضو باشگاه: باورم نمیشه. داره مقاومت می کنه
عضو باشگاه: عوضی سگ جون
مارلا: کی این کارو کرده؟
راوی: در واقع خودم
راوی: یه کمی گاز پانسمان پیدا کن
مارلا: تو به خودت شلیک کردی؟
راوی: آره ولی مشکلی نیست. به من نگاه کن مارلا
راوی: واقعاً حالم خوبه
راوی: به من اعتماد کن. همه چیز درست میشه
راوی: تو توی یکی از عجیبترین لحظههای زندگیم با من آشنا شدی
پیوند به بیرون
[ویرایش]
|