پرش به محتوا

الجزیره

از ویکی‌گفتاورد

الجزیره پایتخت و بزرگترین شهر الجزایر.

گفتاوردها

[ویرایش]
  • «عشق به شهرها غالباً عشقی نهانی است. شهرهایی چون پاریس، پراگ و حتّی فلورانس به روی خود فروبسته می‌شوند، و بدین ترتیب محدود به دنیای ویژه خویش‌اند. امّا الجزیره، و همراهِ آن پاره از مجلس‌های ممتازش، چون شهرهای ساحلی به سوی آسمان گشوده می‌شود، همانند دهانی یا زخمی. آنچه در الجزیره می‌توان دوست داشت، همان است که گذرانِ زندگی همه کس از آن است. یعنی دریا در خمِ هر کوچه‌ای و مایه‌ای از خورشید و زیبایی نژاد؛ و مانندِ همیشه، در گسترهٔ این عرصهٔ بی‌آزرم، و بر سر این خوان سرور، رایحهٔ مرموز دیگری هم هست. در پاریس، ممکن است انسان از نبودِ فضا و کمبود صدای بال مرغان آسمانی دل‌تنگ گردد. در اینجا دستِ کم آدمی غرق در چنین نعمتی است؛ و چون هر آروزیی برآورده می‌شود، انسان می‌تواند بسنجد که تا چه پایه توانگر است...»
    • آلبر کامو از کتابِ «دلهرهٔ هستی» نشر نگاه، ۱۳۹۱، ۱۳۷ و ۱۳۸، از باد در جمیلا
  • ادامهٔ سخنِ بالا: «در الجزیره، برای هر کس جوان است و اهلِ زندگی، هر چیزی پناه و بهانهٔ پیروزی است: لنگرگاه، آفتاب، بازی سرخ و سفیدِ مهتابی میکده‌های کنارهٔ دریا، گل و ورزشگاه و دخترانِ سیمین ساق نو رسیده. ...»
    • آلبر کامو از کتابِ «دلهرهٔ هستی» نشر نگاه، ۱۳۹۱، ۱۳۹، از باد در جمیلا