استیون کینگ
ظاهر
استیون کینگ (۱۹۴۷) نویسندهٔ آمریکایی است.
گفتاوردها
[ویرایش]بِلیز
[ویرایش]نوشتار اصلی: بلیز
- «درست زمانی که فکر میکرد هوشمندانه عمل کردهاست، احمقانهترین کار را کرده بود. باز هم احمقانه عمل کرده بود. احمقانه کار کردن، زندانی است که هیچگاه نمیتوان از آن فرار کرد؛ و شخص احمق، کسی است که در چنین زندانی به حبس ابد محکوم گردیدهاست.»[۲]
از نوشتن
[ویرایش]- «اگر شما میخواهید یک نویسنده شوید، باید دو کار را در اولویت قرار دهید، خواندن زیاد، نوشتن زیاد.»
- «تو میتوانی و تو باید موفق شوی، و اگر آنقدر شجاع باشی که شروع کنی، خواهی شد.»
- «کتابها بهترین سرگرمی هستند، مابین آنها تبلیغات پخش نمیشود، نیاز به باطری ندارند، و در قبال هر دلار پرداخت شده ساعتها سرگرمی برای مخاطبان ایجاد میکنند. چیزی که من رو متعجب میکنه اینه که چرا آدمها یه کتاب برای پر کردن وقتهای مردهای که در زندگی روزمره غیرقابل اجتناب هستن برنمیدارن.»
- «کتابها در واقع جادوهای قابل حمل هستند.»
- «اگر زمانی برای خواندن نداشته باشید، در آن صورت زمان یا ابزار نوشتن را نیز در اختیار نخواهید داشت، به همین سادگی.»
- «هیولاها واقعی هستند، ارواح نیز واقعیاند، آنها درون ما زندگی میکنند، و گاهی بر ما غلبه میکنند.»
- «کتابهای خوب معمولاً تمامی اسرار خود را در بار اول فاش نمیکنند.»
- «داستان، یک حقیقت است که در دل یک دروغ پنها شدهاست.»
- «همیشه مهمترین چیزها، سختترینهایی هستند که میتوان به زبان آورد. شما از بیان آنها خجالت میکشید، چرا که کلمات آنها را کماهمیت جلوه میدهند. کلمات اندازه مفاهیمی که در ذهن ما بیحدومرز به نظر میرسند را تبدیل به مقادیر معمولی میکنند. اما مسئله واقعی چیز دیگری است، مگرنه؟ مهمترین چیزها در زندگی نزدیک به جایی قرار دارند که شما آن را قلب مینامید. مانند نقطهای که گنج در آن دفن شده، و شاید دشمنانتان میخواهند آن را از شما بدزدند؛ و پیش میآید که وقتی شما اسرار خود را با دیگران در میان میگذارید، نتیجهای جز مورد تمسخر قرار گفتن نمییابید، زیرا که مخاطب شما را درک نمیکند یا متوجه نمیشود که چرا موضوع مطرح شده برای شما اهمیت داشتهاست. به نظر من این بدترین حادثه است. اینکه رازی در درون سینه گوینده مخفی بماند که دلیلش عدم درک شنوانده (با وجود اشتیاق گوینده با فاش شدن راز) باشد.»
- «همیشه وحشتناکترین بخش یک کار دقیقاً لحظات قبل از شروع آن است.»
یک داستان از فصول مختلف
[ویرایش]- «بعضی از پرندگان را نمیتوان زندانی کرد، همین و بس. پرهایشان بسیار مرغوب است و آواز دلنشین و گیرایی دارند. پس شما رهایشان میکنید تا بروند، یا هنگامی که در قفس را برای غذا دادن باز میکنید میپرند و فرار میکنند؛ و قسمتی از شما که میداند زندانی کردن آن کار اشتباهی بوده خوشحال میشود، اما در عین حال جای آنها همیشه خالی میماند.»
شیفت شب
[ویرایش]- «چیزی که زیر تخت من هست و منتظره تا پای منو بگیره حقیقی نیست. من اینو میدونم، و من اینو هم میدونم که اگر مراقب باشم و توی تخت پام رو به خوبی زیر پتو مخفی کنم، اون نمیتونه پام رو بگیره.»
- «به یاد داشته باش که امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز باشه، و چیزهای خوب هیچگاه نمیمیرند.»
قلبهای آتلانتیس
[ویرایش]- «قلبها میتوانند بشکنند، بله گاهی اوقات قلبها میشکنند، و من آرزو داشتم که ای کاش وقتی قلبم شکست میمردم، اما اینگونه نشد.»
یک مرگ
[ویرایش]- «وقتی میمیرند، اینطوری شلوارشان را خراب میکنند؛ حتی مردهایی که با سر بالاگرفته و سینه جلوداده میروند پای چوبه دار. کاریش نمیشود کرد. بعد از مرگ عضله شل میشود.»
جستارهای وابسته
[ویرایش]منابع
[ویرایش]- ↑ http://www.brainyquote.com/quotes/quotes/s/stephenkin378303.html
- ↑ استیون کینگ، بِلیز، ترجمهٔ سید جواد یوسف بیک، انتشارات افراز، ۱۳۸۹.