ابوالعلاء معری

ابوالعلاء معری (۳۶۳ — ۴۴۹ هجری) شاعر و فیلسوف نابینای عرب بود.
با منبع
[ویرایش]- همواره خواست همیشگی من پرهیز از خوردن گوشت و انواعِ آن بوده است و چه نیکو سعادتی است اگر با همین حال و موقعیت به محضرِ پروردگارِ خویش شرفیاب شوم. (مرگنامه ابوالعلاء معری، دکتر فرشاد عربی)
- هر آن کس که عرقِ دین دارد، مایل است تا از خوردنِ گوشت پرهیز کند؛ چراکه فراهم آمدنِ آن، جز با وارد آوردنِ درد و مشقت بر حیوان ممکن نیست و حیوان هم همواره از تحمل درد گریزان است. (مرگنامه ابوالعلاء معری، دکتر فرشاد عربی)
- «مگر نه این است که خداوند سبحان تمام انواع آفریدگان را در [عین] عدالت و (مساوات) آفریده است؟ پس چه چیزی مانع از آن شده که در حق حیوانات مذبوح رأفت و مهربانی لازم، مورد دریغ باشد؟» (مرگنامه، ابوالعلاء معری، دکتر فرشاد عربی ص ۸۱)
- از خدا بترسید و در حق زنبور جفا روا مدارید که آنچه در کندو فراهم می آورد، اندوخته و اسباب حیات اوست. (مرگنامه ابوالعلاء معری، دکتر فرشاد عربی)
- «مردم را در لذتهایشان رها کن! مارا خوردنِ [همین] قارچ و لوبیا کفایت میکند. اگر آبخوری خوشتراشِ چوبین نداریم پس با کفِ دستانمان آب می نوشیم.» (مرگنامه ابوالعلاء معری، دکتر فرشاد عربی)
- حقیقت آن است که این پیر ناتوان و لرزان، دیگر اشتیاقی به گستردگی خوان و تنوع در خوراکیها ندارد و دل بریدن از این ماکولاتِ [حیوانی]، خوی ثانویه او شده است چرا که به درازای ۴۵ سال است که پاره ای گوشتِ حیوان نخورده است. شاعری چه نیکو این حال مرا سروده است: «فرد سالمند دست از عادات خود بر نخواهد داشت مگر آن زمان که در خاک لحدش مدفون شود.» (مرگنامه، آخرین یادگار ابوالعلاء معری، دکتر فرشاد عربی)
- «فرزندانم را در نعمت عدم که بر نعمت دنیا برتری دارد، آسوده گذاشتم؛ چون اگر به دنیا میآمدند، به بدبختی و سختی گرفتار میشدند.»[۱]
بدون منبع
[ویرایش]- «از مردم دور باش و تنها زندگی کن، نه به کسی ظلم کن و نه بگذار کسی به تو ظلم کند.»
دربارهٔ او
[ویرایش]- «در آن شهر مردی بود که وی را ابوالعلاء معری میگفتند، نابینا بود و رئیس شهر او بود، نعمتی بسیار داشت و بندگان و کارگزاران فراوان و خود همه شهر او را چون بندگان بودند و خود طریق زهد پیش گرفته بود. گلیمی پوشیده و در خانه نشسته، نیم من نان جوین را بند گرده کرده، شبانه روز به گرده قناعت کند و جز آن هیچ نخورد. وی نعمت خویش از هیچکس دریغ ندارد و این مرد در شعر و ادب به درجهای است که افاضل شام و مغرب و عراق به فضل و علم وی مقرند.»[۲]
- «و نیز گفتهاند که روزی ابوالعلاء معری در مسجد خوابیده بود، دو نفر وارد شدند و شروع کردند با هم به صحبت. فردای آنروز ابوالعلاء چون ندیم سلطان بود به دیدار سلطان رفته بود. در این اثناء دید دو نفر وارد شدند و شروع به مخاصمه نمودند. معلوم شد که این دو نفر همان دو نفر دیروزند که در مسجد با هم بگو مگو میکردند. ابوالعلا ناگهان گفت اتفاقاً بنده این دو نفر را دیروز در مسجد دیدم که با هم صحبت میکنند ولی چون به زبان ترکی صحبت میکردند چیزی نفهمیدم ولی میتوانم سخنان آنان را بدون نقیصه و زیاده بگویم. شروع کرد به همان زبان گفتن مکالمات آندو را و مترجم وقتی ترجمه کرد معلوم شد که آنان در مسجد در حال تبانی بودهاند... و این نشان از حافظه عجیب این شخص دارد که در عین حال که زبان آنان را متوجه نمیشده اما سخنان آنانرا مانند ضبط نگهداری کرده است...»
- جاودان یاد و روانشاد معـــری حکیـــم - تیرهچشمی که نهانبین و خردآیین است -
گفت بر سنگ مزارش بنویسند چنین: آن گناهی که پدر کرد و نکردم این است (حسین خدیو جم)
«او سرشتی پاک و طینتی رئوف داشت که وی را وا میداشت تا بر هیچ موجودی از دد و دام و پرنده و چرنده ظلم روا ندارد چرا که قویا ظلم را شر القبائح» می دانست.»
(مرگنامه ابوالعلاء معری، دکتر فرشاد عربی، مقدمه مترجم ص ۱۳)
او آشکارا خود را نه اهل انتخاب زنان سیاهچشم میداند تا بساط ازدواج و عروسی با آنها را تدارک ببیند و نه میلی به گرفتن لقمه های آنچنانی از آرد سپید گندم دارد:
وما عرسي حوراء
ولا خُبْزِي حوارى »
(مرگنامه ابوالعلاء معری، دکتر فرشاد عربی)
ابوالعلاء چنانکه از نامش بر می آید پدرِ «علو و کمال» است و تنها از چنین کسی زیبنده است که حتی راضی به جفا در حق یک حشره نیز نباشد و به صراحت بگوید زنده گذاشتن و رها کردن یک سوسک - علیرغم توانایی بر کُشتنِ آن - برای تو بهتر از آن است که صدقه ای در کف یک محتاج بگذاری:
تَسريحُ كَفِيَّ بُرغوثاً ظَفِرتُ بِهِ
أَبُرُّ مِن دِرهَمٍ تُعطيهِ مُحتاجا
(مرگنامه ابوالعلاء معری، دکتر فرشاد عربی)
پیوند به بیرون
[ویرایش]![]() |