پرش به محتوا
منوی اصلی
منوی اصلی
انتقال به نوار کناری
نهفتن
ناوبری
صفحهٔ اصلی
ورودی کاربران
قهوهخانه
تغییرات اخیر
صفحهٔ تصادفی
راهنما
تماس با ویکیگفتاورد
پیوندهای ویکیگفتاورد
افراد
آثار ادبی
ضربالمثلها
فیلمها
نمایشهای تلویزیونی
موضوعها
ردهها
جستجو
جستجو
ظاهر
اهدا
ایجاد حساب
ورود
ابزارهای شخصی
اهدا
ایجاد حساب
ورود
صفحههایی برای ویرایشگرانی که از سامانه خارج شدند
بیشتر بدانید
مشارکتها
بحث
فهرست
انتقال به نوار کناری
نهفتن
بخش آغازین
۱
گفتاوردها
۲
پیوند به بیرون
تغییر وضعیت فهرست محتویات
آخرین نسل برتر
افزودن زبانها
افزودن پیوند
گفتار
بحث
فارسی
خواندن
ویرایش
نمایش تاریخچه
ابزارها
ابزارها
انتقال به نوار کناری
نهفتن
عملها
خواندن
ویرایش
نمایش تاریخچه
عمومی
پیوندها به این صفحه
تغییرات مرتبط
بارگذاری پرونده
صفحههای ویژه
پیوند پایدار
اطلاعات صفحه
یادکرد این صفحه
دریافت نشانی کوتاهشده
بارگیری کد QR
چاپ/برونبری
ایجاد کتاب
بارگیری بهصورت PDF
نسخهٔ قابل چاپ
در پروژههای دیگر
ظاهر
انتقال به نوار کناری
نهفتن
از ویکیگفتاورد
آخرین نسل برتر
از
عباس معروفی
گفتاوردها
[
ویرایش
]
مامان
من یک
آرزو
تو زندگیش داشته. فقط یه آرزو. هیشکی اینو نمیدونه. حتی
بابا
هم نمیدونسته. مامان از بچگی آرزو داشته كه وقتی
شوهر
کرد، شوهرش براش گل بیاره. اما بابام هیچ وقت اینو نفهمیده.
پیوند به بیرون
[
ویرایش
]
ویکیپدیا
مقالهای دربارهٔ
آخرین نسل برتر
دارد.
رده
:
آثار ادبی