«امروز [۱۳۳۱ش] چهارده سال است که در تهران هستم. زن و فرزندی ندارم و با همه کس و کاری که دور و برم هستند، تنها میباشم و از این تنهایی آن قدر لذت میبرم که به هیچ قیمتی نمیتوانید آن را از من بخرید.»
«از میان شاعران و نویسندگانی که خوش میخورند و خوش میپوشند و خوش میگذرانند ولی در آثارشان دم از درد و رنج میزنند، نفرت دارم؛ زیرا اعتقادم بر این است که هنرمندی تا درد را در استخوان حسن نکرده باشد، نمیتواند درد دیگر برانگیزد.»