سیمین دانشور
ظاهر
سیمین دانشور (۸ اردیبهشت ۱۳۰۰ در شیراز – ۱۸ اسفند ۱۳۹۰ در تهران) نویسنده و مترجم ایرانی بود. دانشور همسر جلال آل احمد بود.
گفتاوردها
[ویرایش]- «... در ضمن من از پایان غمانگیز بدم میآید. ما به حد کافی غم داریم. رمان یا داستان باید شاد، محرک و شوقانگیز باشد و من از رمانهای سیاه و پر از قتل و مصیبت بدم میآید. رمان باید شکوه و زیبایی را به یاد مردم بیاورد.»
- مصاحبه با روزنامه شرق[۱]
- «بنابراین وظیفه من به عنوان نویسنده ایرانی جذب توده مردم است و وقتی این مردم درک مناسبی پیدا کردند، میتوانند به سراغ کارهای انتزاعی هم بروند.»
- مصاحبه با روزنامه شرق[۱]
- «لذت یعنی همین که در متن کاری باشی که آن را دوست داری.»
- غروب جلال
سووشون
[ویرایش]نوشتار اصلی: سووشون
- «دوست داشتن که عیب نیست بابا جان. دوست داشتن دل آدم را روشن میکند. اما کینه و نفرت دل آدم را سیاه میکند. اگر از حالا دلت به محبت انس گرفت، بزرگ هم که شدی آماده دوست داشتن چیزهای خوب و زیبای دنیا هستی. دل آدم عین یک باغچه پر از غنچه است، اگر با محبت غنچهها را آب دادی باز میشوند، اگر نفرت ورزیدی غنچهها پلاسیده میشوند …»
- «اینها که گفتید بهخوی ما نمیخواند. ما آزاد زندگی کردهایم، طبیعت همیشه دم دستمان بوده. در کوه و کمرش که اسب راندهایم، در دشتش که اتراق کردهایم، زیر آسمانش که چادر زدهایم. نمیشود ما را در خانه زندانی کرد.»
به کی سلام کنم
[ویرایش]- «خانم مدیر خدابیامرز میگفت: نمیگذاری آب تو دل این بچه تکان بخورد. میگذاری به درس و مشقش برسد، سعی داری ربابه را از طبقه خودش در بیاوری، دیگر نمیدانی که زن معناً از طبقه زحمتکش است. نور به قبرت ببارد زن، عجب دانا بودی!»[۲]
- «خراب بشوی تهران، … به قول خانم مدیر مثل یک لکه جوهر روی کاغذ آب خشککن پهن شده، همه جا دویده، مثل خرچنگ به اطراف دست انداخته»[۲]
- «دخترش که میترسد چیزی از او بستاند. پس برای کی بدوزد؟ اصلاً برای کی و به خاطر چی زنده است؟ به کی سلام بکند؟ کی مانده که آدم بهش سلام بکند؟»[۲]
ساربان سرگردان
[ویرایش]- «بلبل با آوازش صبح را شکافت. گنجشکها شروع کردند به قصه گویی. هستی از زیر پشه بند روی پشت بام، درآمد و به آسمان نگاه کرد. فاخته ای او را صدا کرد. حیف. شب چنان خواب در ربوده بودش که زمستان عسلک را ندید. اما میتوانست حدس بزند. ابر میبارید و جلای گلها را میبرد. صدای باد، شگون نداشت. باد با برگهای بید جلو جریان چشمه را میگرفت. از حسد، تا به برکه نریزد.»[۳]
دربارهٔ سیمین دانشور
[ویرایش]- «شهرزاد برای اینکه زنده بماند اتاق خوابش را تبدیل به اتاق کارش کرد و سالیان سال بعد سیمین دانشور به ضرورت زمانه اتاق کارش را از اتاق خوابش جدا کرد. تا آن زمان اتاق کار برای زن قصهگو معنایی نداشت. آرایشگران، خیاطان هر کدام برای خود اتاق کاری داشتند و زن قصهگو آنقدر به حساب نمیآمد و قصهگویی حرفهای نبود که محلی برای آن درنظر گرفته شود. سیمین دانشور قصهگویی را در قد و قواره یک حرفه به جامعه ما نشان داد.»
- «سیمین دانشور همیشه میگوید خداوند شناخت واژه و آشنایی با کلمه را رایگان به کسی نمیدهد و در ازای آن بهای بسیار بزرگی میگیرد که این بها رنج شناختن مفاهیم این کلمات است.»
- «نگاه به دانشور برای همهٔ ما نه با قصههای او که همه شاهکارند؛ بلکه باید به شخصیت خود او باشد که موضوع ادبیات را با همه چیز، حتی عشق از دست رفتهاش در چهل و شش سالگی در نظر گرفت. وقار، پایبندی اخلاقی، ایمان صفایافتهٔ خداوندی، ایمان به ارزش زندگی و نیکوکاری رفتار شایسته یک نویسنده است که همه در سیمین دانشور میگنجد.»
- میهن بهرامی ۲۱ اکتبر ۲۰۰۳/ ۲۹ مهر ۱۳۸۲؛ «مراسم اهدای جوایز مهرگان در حوزهٔ رمان، ادبیات کودک و نوجوان،» [۵]
جستارهای وابسته
[ویرایش]منابع
[ویرایش]- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ مصاحبه با روزنامه شرق
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ از داستان «به کی سلام کنم»، مجموعه به کی سلام کنم، در آستانه فصلی سرد. سوزان گویری، تورج رهنما. چاپ دوم، انتشارات روشنگران و مطالعات زنان، ۱۳۸۲، ISBN 964-5512-73-5.
- ↑ سیمین دانشور، ساربان سرگردان، انتشارات خوارزمی.
- ↑ [۱]
- ↑ «وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در مراسم جایزه مهرگان: سیمین دانشور، راوی صادق تاریخ معاصر ما در قالب ادبیات است». ایسنا. ۳۰ مهر ۱۳۸۲.