مارتین بوبر
ظاهر
مارتین بوبر (به عبری: מרטין בובר) (زاده ۱۸۷۸– درگذشته ۱۹۶۵) فیلسوف و استاد دانشگاه یهودی تبار اتریشی بود.
گفتاوردها
[ویرایش]من و تو
[ویرایش]- «"حضور" چیزی گذرا و موقتی نیست بلکه با ما مواجه است انتظار میکشد و برجای میماند و شیء فاقد بار زمانی است و متمکن است، ساکن است، گسسته است، میمیرد، سرکش ست و تهی از رابطه است تهی از حضور است. آنچه اساسی است در حال زیسته میشود اشیاء در گذشته زیستهاند.»[۱]
- «جهان رابطهها در سه فضا واقعیت میابد. اول، در فضای زندگی با طبیعت. در اینجا رابطه در تاریکی است و در ماقبل زبان گفتگو قرار دارد. موجودات طبیعی از مقابل ما عبور میکنند، ولی نمیتوانند رو به سوی ما قدم بردارند. تویی که آنها را خطاب میکنیم در آستانه زبان گفتگو متوقف مانده است. دوم، در فضای زندگی با انسانها. در اینجا رابطه روشن است و به زبان گفتگو هم وارد میشود. ما میتوانیم، هم انسانی را تو خطاب کنیم و هم از طرف انسانی، تو خطاب شویم. سوم، در فضای زندگی با موجودات روحی و معنوی. در اینجا رابطه، نوری است در پس تاریکی. زبان گفتگو ندارد، ولی زبان لازم را خلق میکند. ما تویی را در کلام نمیشنویم، ولی احساس میکنیم که مخاطب واقع شدهایم. جواب ما هم نه در کلام ما، بلکه در تمام وجود ما، در افکار و کردار و خلاقیتهای ما به صدا میآید.»
- «وقتی فضای زندگی با طبیعت را، به جنبههای فیزیکی و با ثبات آن، محدود کنیم. وقتی فضای زندگی با انسانها را، به جنبههای احساسی و تأثیرپذیری آنهامحدود کنیم. وقتی فضای زندگی با واقعیتهای روحی و معنوی را؛ به احقاق حقوق خویش محدود کنیم: آنوقت شفافیت آن فضاها یعنی قدرت واسطگی آنها میان ما و توی جاویدان را، نابود ساختهایم. در چنان فضاهایی تجربه و بهرهبرداریهای انسانها امکان مییابد، ولی آنها تاریک و بی معنا باقی میمانند.»
- «نامهای جدیدی هم که برای این فضاها، تعیین کردهایم: جهان هستی، جهان عشق، جهان عقل هرچند خیلی خوشایندند ولی هیچ اثر مثبتی ندارند. جهان هستی فقط وقتی برای انسان واقعیت مییابد که تمام جهان را خانه خود بداند و بتواند دادهای هم به خالق آن خانه، هدیه دهد. جهان عشق هم، فقط وقتی برای انسان واقعیت مییابد که تک تک توهای رودر رو را، نموداری از توی جاویدان بداند و رابطه با هر یک از آنها را، سرچشمه وحی به شمار آورد. جهان عقل هم، فقط وقتی برای انسان واقعیت مییابد که بتواند اسرار ناشناخته جهان را روبرو قرار داده، با روح و جان، در خدمت آن قرار گیرد.»
- «تا زمانی که عشق کور است؛ یعنی کل یگانه انسان رو در رو را نمیبیند؛ هیچ نوع رابطهای راهم برقرارنمی کند.»
- «کینه و نفرت همیشه کورند؛ چون همیشه فقط جزیی از یک انسان را میتوان مورد کینه و نفرت قرار داد.»
- «کسانی که در مقام مخاطب و روبرویی با کل یک انسان؛ باز هم مجبور میشوند او را نفی کنند؛ کینه و نفرت نمیورزند؛ از توگوییهای واقعی ناتوانند.»
- «انسانی که نمیتواند انسان رودر روی خود را تو خطاب کند؛ یعنی نمیتواند او را تأیید کند و بپذیرد. در این شرایط او مجبور میشود که یا خود را نفی کند و یا مخاطب خود را.»
- «کسانی که کینهتوزی میکنند و نفرت میورزند؛ به رابطه سازی نزدیکترند تا کسانی که نه کینهتوزی میکنند و نه عشق میورزند.»
- «تو آن است که همزمان؛ هم بر من اثر میگذارد و هم ازمن تأثیر میپذیرد. البته توی رابطه در مکان هم واقع میشود؛ ولی فقط در موضع روبروییهای منحصر به فرد؛ وقتی که جهان اطراف مبانی وجود تو را متشکل میسازد و نه حدو ومرزهای تو را. والبته تو در زمان هم واقع میشود؛ ولی فقط طی زمان رابطه؛ زمانی که با تو شروع میشود و با تو خاتمه مییابد و نه زمانی که لحظاتش در درازا و ردیف زمان؛ واقع میشود.»
- «آزادی و سرنوشت؛ در یک ازدواج ابدی؛ یگانگی یافتهاند؛ و فقط او که آزادیهای خویش را واقعیت دهد؛ با سرنوشت خویش یگانه میشود.»
- «آزاد انسانی است که با تمام وجود به سوی سرنوشت حرکت میکند. سرنوشت طبق تصمیم او واقع نمیشود؛ ولی آنچه که میخواهد واقع شود؛ فقط وقتی واقع میشود که او تمام آنچه را که میتواند اراده کند؛ به عمل برساند.»
- «در لحظهای که با یک انسان روبرو میشوم و او را توی خویش میخوانم؛ او تغییر میکند. درآن لحظه او جزیی از اجزاء یا مجموعهای از اجزا نخواهد بود. او یک اویی میان اوها و مرزبندی شده میان اوها نخواهد بود. او نقطهای در تقاطع شبکههای زمانی و مکانی جهان نخواهد بود. او واقعیتی در طبیعت؛ قابل تجربه و قابل توصیف نخواهد بود. او مجموعهای از کیفیتهای نامگذاری شده نخواهد بود. او تویی میشود بی همسایه و بی مرز؛ تویی که تمام جهان را پر میکند. نه اینکه تمام واقعیتهای دیگر نابود میشوند. خیر؛ تمام واقعیتهای دیگر؛ در نور او و وابسته به نور او دیده میشوند. من میتوانم؛ رنگ مو و صدای کلام و منش بخصوص انسانی را تفکیک کنم و البته به ضرورت این جهان مکرراً بایستی این کار را هم بکنم؛ ولی هر بار دوباره او را تغییر داده و از مقام یگانه تو تنزل دادهام.»
منابع
[ویرایش]- ↑ مارتین بوبر، من و تو، ترجمهٔ ابوتراب سهراب و الهام عطاردی، انتشارات فرزان روز، ۱۳۹۵.
این یک نوشتار ناتمام است. با گسترش آن به ویکیگفتاورد کمک کنید. |