ضیا عثمان سابا
ظاهر
ضیا عثمان سابا (به ترکی استانبولی: Ziya Osman Saba) (زادهٔ ۳۰ مارس ۱۹۱۰ استانبول -درگذشت ۲۹ ژانویه ۱۹۵۷ استانبول) شاعر و نویسنده ترکیهای بود.
گفتاوردها
[ویرایش]عکاسخانهٔ آدمهای خوشبخت
[ویرایش]- «چقدر هم در این خیابان عکاسی جمع شده. تا حالا جلوی چند تا از آنها محو تماشای عکسهاشان شدهام. تمام این آدمهای خوشبخت برای تثبیت خوشبختیشان باید این جاها دویده باشند. لبخندهایشان توی این عکسها قرار است بیشتر از عمرشان دوام بیاورد. این عروس، همان خانم متأهلی نیست که همین الان دیدماش؟ این دختر کوچولوی سرخرویی که موهایش را از دو طرف بافته، همان دختر جوانی نیست که همین یک دقیقه پیش از کنارم جست و رفت؟ معلوم است، معلوم است! توی این عکاس خانهها هیچ عکس مردهها نیست. اصلاً نزدیکترین قبرستان هم کیلومترها از اینجا دور است. در این خیابان برای خوشبختشدن آدم کافی است. من هم باید به زنده بودنم، به خوشبختیام فکر کنم. اینطورها هم نیست که داخل اینهمه مغازه، چیزی نفروشند که مرا خوشبخت یا حداقل راضی کند! اینجا میتوانم کفشایم را واکس بزنم. خیلی خب، میتوانم این کراوات را بخرم. این کتاب شعرِ جدیدی که آمده، میتواند ساعتهای خوشی را برایم رقم بزند. خیلیخب من هم میتوانم بروم داخل یکی از این عکاسخانهها که عکس آدمهای خوشبخت را گرفتهاند، و بگویم من هم خوشبختام، عکس مرا هم میتوانید بگیرید. عکاس هم نمیتواند اعتراضی بکند، نمیتواند بگوید شما که کسی را ندارید؛ عکس میخواهید چهکار؟ اگر بپرسد، میگویم حتماً من هم میتوانم روزی عزیزی داشته باشم تا عکسی را که شما میگیرید، گوشهٔ مخفیای از کیفش که با عطرهای دلنشین معطرش کرده، نگه دارد! بعدش هم اگر کسی پیدا نشود که دوستم داشته باشد، مگر خبر ندارید کتاب جدید شعرم چاپ شده. این کتاب باعث میشود من شاعر بهحساب بیایم. کسی چه میداند؟ شاید یک زمانی یک کارشناس تاریخ ادبیات دنبال عکسم در دورانی که این کتاب منتشر شده بگردد. میتوانم با تمام جوانیام بین صفحات نفیس کتاب یک کارشناس تاریخ ادبیات لبخند بزنم. بله، بله، هیچ نباشد مگر جوان نیستم؟ به موهای سفیدشده و قیافهٔ کمی از دنیا سیرم نگاه نکنید. شناسنامهام همراهم است. بفرمایید.»[۱]
منابع
[ویرایش]- ↑ عکاسخانهٔ آدمهای خوشبخت (داستانهای کوتاه برگزیده از نویسندگان ترکیه)، گزینش و ترجمه سیدمهدی مدیرواقفی، انتشارات افراز، ۱۳۹۲.