پرش به محتوا

بز

از ویکی‌گفتاورد
شیر بز مال بزغاله است

بز، بزغاله از بزسانان و ذوج‌سمان اهلی است.

  • «و خداوند موسی را خطاب کرده گفت: به بنی‌اسراییل بگو که برای من هدایا بیاورند از هرکه به میل دل بیاورد هدایای مرا، بگیرید. و این است هدایا که از ایشان می‌گیرید، طلا و نقره و برنج و لاجورد و ارغوان و قرمز و کتان نازک و پشم بز.»
  • «برادری بجا، بزغاله یکی هفتصد دینار.»
  • «بز به میش می‌گوید: دیدم، دیدم!»
  • «بزخری کردن.»
  • «بز دل»
  • «بز را به پای خودش آویزان می‌کنند.»
  • «بز را به پای خودش می‌آویزند، میش به پای خود.»
  • «بزغاله که اجلش برسد، نان چوپان را می‌خورد.»
  • «بز گر از سرچشمه آب می‌خورد.»
  • «بزی که صاحبش بر سرش نباشد، نر زاید.»
  • «سر بز آهنگر را ببرید تا چشم خرس بترسد.»
  • «شیر بز مال بزغاله است.»
  • «علف به دهن بزی شیرین است.»
  • «یک بز گر گله را گـَرگین کند.»

بز در شعر فارسی

[ویرایش]
  • «چون که گله باز گردد از ورود// پس فتد آن بز که پیش‌آهنگ بود»
  • «روز بی‌آبی آسیا از شاش موشی گردد// در گاه تنگی، شبان از بز نر نیز دوشد»
  • «کار هر بز نیست خرمن کوفتن// گاو نر می‌خواهد و مرد کهن»

پیوند به بیرون

[ویرایش]
ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ
بز
دارد.