برتراند راسل
ظاهر
برتراند آرتور ویلیام راسل، سومین ارل راسل (۱۸ مه ۱۸۷۲ - ۲ فوریه ۱۹۷۰) فیلسوف، منطقدان، ریاضیدان، تاریخدان، نویسنده، فعال سیاسی و منتقد اجتماعی بریتانیایی که در ۱۹۵۰ سال جایزه نوبل ادبیات را دریافت کرد.
گفتاوردها
[ویرایش]- یکی از مظاهر غلو درتعصب عبارت از این است که احساس مطبوع کار دسته جمعی را بوجود آورد. گروهی که نسبت به مسئله خاصی تعصب داشته باشند احساس آرامش میکنند و یک نوع برادری و هم پشتی آنها را در مسئله مورد بحث، تحریص و تشویق میکند. همه افراد گروه نسبت به اهداف و خواستهای مشترک تحریک و بسیج میشوند. شما میتوانید در کلیه احزاب سیاسی یک گروه متعصب را پیدا کنید که افراد آن نسبت بهم معاونت داشته و در آرامش خاطر بسر میبرند، ولی وقتی که این گرایش توسعه پیدا میکند و با کینه گروهی دیگر درهم میآمیزد آنوقت است که تعصب شکوفا شده و مظاهر آن آشکار میشود. تعصب میتوانید نیروی محرکه اعمال بطور کلی باشد؛ ولی در تاریخ نمیتوانم نمونهای پیدا کنم که در آن تعصب محرک اعمال خوبی بوده باشد. تعصب، همیشه امور را به سیاه کاری میکشاند و علت آنهم این است که تعصب بطور اجتناب ناپذیری با کینهتوزی و دشمنی همراه است، اشخاصی که از تعصب همگانی پیروی نکنند مورد نفرت و انزجار واقع میشوند. این مسئله از وقایع حتمی و غیرقابل اجتناب میباشد.
- از کتاب «جهانی که من میشناسم»
- انسانها بیش از هر چیز دیگر، از اندیشیدن وحشت دارند، بیش از فقر، حتی بیش از مرگ. «اندیشه» انقلاب میکند، از تخت به زیر میکشد و نابود میسازد. امتیازات دروغین، سنن و عرف جوامع، و عادات راحت طلبانهٔ انسانها را، بدون ذرهای رحم، از دم تیغ میگذراند. هیچ قانونی را به رسمیت نمیشناسد؛ آنارشیست است. مراجع قانونی را به پشیزی نمیانگارد و بر خرد کهن نیز وقعی نمینهد. اندیشه به سادگی در گودال جهنم مینگرد و هراسی او را فرا نمیگیرد. بشر، لکه کوچکی مغروق در ژرفای بی پایانی از سکوت است؛ اندیشه این را میبیند و با این حال، غرورمندانه خود را به نمایش میگذارد، گویی ارباب کائنات است. «اندیشه» چالاک، آزاد و عظیم است، یگانه روشنایی این جهان و بزرگترین مایه فخر بشر.[۱]
- «اگر من مدعی میشدم که در منظومه شمسی میان زمین و مریخ یک قوری چینی دور خورشید میگردد، هیچکس قادر نبود مدّعای مرا رد کند، مشروط به آنکه حواسم میبود که در ادامه بگویم این قوری آنقدر کوچک است که حتی با قویترین تلسکوپها هم قابل رویت نیست. اما اگر تا آنجا پیش میرفتم که میگفتم چون مدعای من ابطال ناپذیراست جایز نیست عقل بشر به آن شک کند، به حق به یاوه گویی متهم میشدم. با این حال، اگر وجود این قوری در کتب قدما تأیید شده بود و آن را حقیقتی قدسی شمرده و هر یکشنبه در کلیسا دربارهٔ آن به وعظ میپرداختند و در مدارس آن را به ذهن کودکان فرومیکردند، تردید در وجود آن نشانهٔ نامتعارف بودن تلقی میشد و شخص شکاک را در عصر روشنگری به نزد روانپزشک و در دوره پیش از آن به دادگاه تفتیش عقاید میفرستادند.»
- قوری راسل
- «آنچه از فنِّ تبلیغات میآموزیم این است که هر موضوعی را میتوان به اکثریت مردم قبولاند بهشرطی که چندین بار به نحوی تکرارش کنیم که در حافظهٔ آنان حک شود. ما غالب چیزها را باور داریم فقط به این علّت که چندین بار با لحن تأییدآمیزی دربارة آنها شنیدهایم: حتّی به خاطر نمیآوریم که کجا و چرا موردِ تأیید واقع شدهاند، از این روست که نمیتوانیم به نقدِ آنها بپردازیم، حتّی وقتی که هیچ پشتوانة منطقی مؤید آنها نبوده و تأییدشان از طرف اشخاص ذینفع ابراز شده باشد.»
- در «جهانبینی علمی»، فصل ۵، «علم ودین»
- «فنِّ تبلیغات روزبهروز در راهی تکامل مییابد که جنبهٔ استدلالی خود را از دست داده و قدرت انگیزش بیشری کسب کند و وقتی که اثر مورد نظر ایجاد شده باشد، نتیجة مطلوب حاصل شدهاست… اثر تبلیغات جمعی است نه انفرادی … وقتی بخواهیم به جای افراد، جامعه را مطالعه کنیم، تبلیغات ارزش فوقالعادهای دارد، ولی متأسفانه هدف تبلیغات، علمی نیست و صرفاً جنبة عملی دارد.»
- در «جهانبینی علمی»، فصل ۵، «علم ودین»
- «آدمی نیازمند ایمانی واقعی و قوی است نه باوری بزدلانه و آمیخته به تردید. علم در اصل چیزی جز پویش منظّم در طریق معرفت نیست… اگر ایمان خود را نسبت به علم از دست بدهیم، در این صورت ایمانِ ما نسبت به ارزندهترین استعدادهای آدمی با مرگ روبروست.»
- در «جهانبینی علمی»، فصل ۵، «علم ودین»
دهه ۱۹۱۰
[ویرایش]- «گزارهٔ بالا گاهی اوقات مفید است».
- بعد از اثبات ۱+۱=۲، مبادی ریاضیات، جلد دوم، ویرایش اول (۱۹۱۲).
عرفان و منطق (۱۹۱۸)
[ویرایش]- «جزمیترین و تعصب آمیزترین اعتقادات ما آن اعتقاداتی هستند که کمترین شواهد برای درستیشان در دسترس داریم.»
- «ریاضیات، در جایگاه واقعی خود نه تنها حقیقت را حکایت میکند بلکه در منتها الیه زیبایی است - یک زیبایی سرد و تلخ مانند آنچه که در یک تندیس میبینیم بدون هیچگونه نشانهای از طبیعت ضعیف تر ما، بدون زیباییهای فریبندهٔ نقاشی و موسیقی و همچنان در انتهای خلوص و توانایی در نمایش کمال، چیزی که تنها بالاترین هنر قادر به نمایش آن است. ذات حقیقی سرخوشی و غرور. احساس شکستن محدودیتهای یک انسان معمولی و بالاتر رفتن، و این چیزی است که نشانهٔ اوج برتری است و تنها در ریاضی و شعر میتوان آن را جستجو کرد.»
- «ریاضیات را میتوان دانشی تعریف کرد که در آن، ما نه میدانیم از چه سخن میگوئیم و نه میدانیم آیا آنچه میگوئیم درست است یا نه.»
دهه ۱۹۲۰
[ویرایش]چرا مسیحی نیستم (۱۹۲۷)
[ویرایش]- «مذهب، بیش از هرچیز متکی به ترس بوده و بر مبنای ترس استوار است.»
- «من دین را به دیده یک بیماری و منشأ رنجهای بیشمار مینگرم.»
- «فکر نمیکنم دلیل واقعی اینکه مردم دین را میپذیرند هیچ ربطی به استدلال داشته باشد. آنها دین را به دلایل احساسی میپذیرند. بسیار گفته میشود که خیلی اشتباه است که به دین حمله کنیم، زیرا دین افراد را بافضیلت میسازد. به من نیز گفته شدهاست؛ اما چنین چیزی ندیدهام.»
اخلاق و زناشویی (۱۹۲۹)
[ویرایش]- «به باور من ازدواج بهترین و مهمترین رابطهای است که ممکن است میان دو انسان وجود داشته باشد.»
- «ازدواج برای زنان رایجترین شیوهٔ امرار معاش است، و مقدار کل سکس ناخواستهٔ تحمیلشده بر زنان در ازدواج، احتمالاً از تنفروشی بیشتر است.»
- «آنهایی که هرگز صمیمیت ژرف و همدلی شدید موجود در عشقِ دو طرفهٔ موفق را تجربه نکردهاند، بهترین چیزی را که زندگی میتواند بدهد از دست دادهاند.»
- «من این را مناسب نمیدانم که زن یا مردی وارد امر خطیر ازدواجی شوند که قرار است به زایش فرزندانی منجر گردد، بدون اینکه پیش از آن تجربهٔ جنسی داشته باشند.»
دهه ۱۹۳۰
[ویرایش]شاهراه خوشبختی (۱۹۳۰)
[ویرایش]- «از تمام انواعِ احتیاطها، برای خوشبختی واقعی احتیاط در عشق به احتمال کشندهترین است».
- «متأسفانه بسیاری از مردم پس از اینکه به دامان شوربختی درافتادند، به سعادت از دسترفته خویش پی میبرند.»
قدرت: یک تحلیل اجتماعی جدید (۱۹۳۸)
[ویرایش]- «آموزش و پرورش باید چنان باشد که خوشباوری و دیرباوری طبیعی انسان آموزش ندیده را اصلاح کند. عادت باور کردن یک سخن مؤکد بیدلیل، و نیز عادت باور نکردن سخن غیر مؤکد، هرچند که با بهترین دلایل همراه باشد، باید اصلاح شود.»
دهه ۱۹۴۰
[ویرایش]- «من باید بگویم که جهان فقط اینجا و همهاش همین است.»
- رادیو بیبیسی، مناظره برتراند راسل و فردریک کاپلستون (۱۹۴۸).
تاریخ فلسفه غرب (۱۹۴۵)
[ویرایش]- «آنچه در آئین مسیحیت رایج است به همان اندازه نیز در بودائیسم اعتبار دارد. [...] جامعه راهبان بودایی - به عنوان مثال در تبت - به شدت مخالف آموزش، ضدبشر و ستمپیشهاست.»
- «عشق چیزی بسیار فراتر از میل به آمیزش جنسی است. عشق ابزار اصلی فرار از تنهاییای است که بر سرتاسر بخش عمده زندگی مردان و زنان مستولی است.»
- «دین مسیح و تبلور آن در تشکیلات کلیسایی، دشمن اصلی و بازدارنده رشد اخلاقی بوده و میباشد.»
- «دنیای خوب نیازمند به علم، مهربانی و شجاعت بوده و نیازی به حسرت گذشته ندارد؛ و همچنین نیازی به زنجیر کشیدن هوش و استعداد مردم که با تبلیغات جمعی نادان در گذشته دور انجام میشده ندارد. دنیا محتاج به امید به آینده است.»
- «ناپسندترین مبحث در مسیحیت، موضع بیمارگونه و غیرطبیعی آن در برابر روابط جنسی است.»
- «روسو دیوانه ولی تأثیرگذار بود؛ هیوم عاقل بود ولی پیروانی نداشت.»
- «هرچه منطق نادرستتر باشد نتایجی که از آن برمیخیزد دلکشتر است.»
- «بسیاری از روحانیان لذتهای جسمی را بر خود حرام میسازند، اما دربرابر لذتهای دیگر خود را بیحفاظ میگذارند؛ در نتیجه قدرت پرستی بر آنها مستولی میشود و آنها را به قساوتها و ستمکاریهای وحشتناکی میکشاند که به نام دین مرتکب میشوند.»
دهه ۱۹۵۰
[ویرایش]- «تغییر یک چیز است، پیشرفت یک چیز دیگر. تغییر علمی است، پیشرفت اخلاقی، تغییر بدیهی است، درحالیکه پیشرفت موضوعی مورد مناقشه است».
- «علم آن چیزی است که ما میدانیم و فلسفه آن چیزی است که ما نمیدانیم».
اخلاق و سیاست در جامعه (۱۹۵۴)
[ویرایش]- «علم و تکنیک جدید قدرت حکومتها را افزایش داده و این امکان را که قبلاً وجود نداشت بهوجود آوردهاست که حکومتها بتوانند افکار عمومی را هر طور که مایل باشند کنترل کنند و بهاختیار خود درآورند و بدینوسیله یکی از حقوق اساسی افراد پایمال میگردد.»
- «میتوان گفت نفرت، نفرت میآورد و جهانی که در آن بر نفرت دامن زنند چنان آکنده از زد و خورد و مجادله خواهد شد که هیچکس نمیتواند از لذت یک زندگی خوب بهرهمند گردد.»
- «بهطور خلاصه پاداش و مجازات باید با در نظر گرفتن اثرات مطلوب اجتماعیشان مقرر شوند؛ و در این مورد نباید تنها معیارهای مطلق فرضی استحقاق یا عدم آن را در نظر گرفت.»
- «دفاع از هیچ دینی طبق موازین عقلانی مقدور نیست. بلکه باید از راه تبلیغ و در صورت لزوم با توسل به جنگ از آن حمایت نمود.»
بیانیه راسل-انیشتن (۱۹۵۵)
[ویرایش]- «تنها انسانیت را در نظر داشته باشیم و باقی چیزها را فراموش کنیم. اگر بتوانیم از عهده این کار برآییم، آینده انسان، بهشتی خواهد بود لبریز از شادی و دانش و آگاهی، ولی اگر موفق نشویم، یک نابودی عظیم و جهانی را پیش رو خواهیم داشت.»
- «انسان آزاد نمیتواند خود را با امیدهای کودکانه و خدایان آدمیشکل گول بزند؛ او با آنکه به مرگ خویش و فنای عالم معتقد است، شجاعت خود را از دست نمیدهد.»
- برتراند راسل، از کتاب تاریخ فلسفه، ویل دورانت، ترجمهٔ عباس زریاب خوئی، انتشارات علمی فرهنگی، چاپ بیستوششم۱۳۹۶، ص۴۲۰
- «در چنین جهان متناقض خدایی نمیتوان پیدا کرد؛ بلکه شیطانی متلونالمزاج با یک هیئت ابلیسی میتواند چنین جهانی را بیافریند.»
- برتراند راسل، از کتاب تاریخ فلسفه، ویل دورانت، ترجمهٔ عباس زریاب خوئی، انتشارات علمی فرهنگی، چاپ بیستوششم۱۳۹۶، ص۴۲۰
- «بهتر است دنیا از میان برود تا من یا کس دیگر به دروغ معتقد باشیم. مذهب و آیین فکر حکم میکند که تفالههای جهان در آتشی سوزان بسوزند و از میان بروند.»
- برتراند راسل، از کتاب تاریخ فلسفه، ویل دورانت، ترجمهٔ عباس زریاب خوئی، انتشارات علمی فرهنگی، چاپ بیستوششم۱۳۹۶، ص۴۱۷
- «از نظر تاریخی، ماتریالیسم عقیدهای است که برای مبارزه با نصوص و معتقدات دینی پیدا شدهاست؛ و به همین جهت همین که عقاید دینی کهن از میان میرود، ماتریالیسم جای خود را به شکآوران میدهد. در روزگار ما، علمداران بزرگ ماتریالیسم، بعضی از علمای آمریکا و رجال سیاست روسیه هستند. زیرا در این دو مملکت الاهیات کهن هنوز قوی است.»
- برتراند راسل، از کتاب لذات فلسفه، ویل دورانت، ترجمهٔ عباس زریاب خوئی، انتشارات علمی فرهنگی۱۳۹۵، ص۴۸
منسوب
[ویرایش]- «جامعه گوسفندی لایق حکومت گرگان است.»
- «وقتی که از تلفکردن آن لذت میبری، وقت تلفشده نیست.»
- «باید از خدا پرسید چرا دلایل وجودش را اینقدر ضعیف آفریدهاست؟»
- «خلاصه، او باید خودش را مانند خدای ظالمی که به او اعتقاد دارد آماده بیرحمی بکند.»
- «قدرت مطلقهای که برای ابد حاکم بر اراده جهان است قطعاً میتوانستهاست چیز بهتری خلق کند.»
- «ترس پدر و خشونت مادر دین است. بیجهت نیست که این دو در طول تاریخ دست در دست هم پیش رفتهاند.»
- «اگر خدا وجود میداشت، من فکر میکنم که بعید است او آنقدر لوس و بیهوده باشد که از اینکه افرادی در وجود داشتن او شک کنند آزرده شود.»
- «گیتی ممکن است هدفی داشته باشد اما دانستههای ما بههیچ وجه به این مسئله اشاره نمیکند که اگر هدفی هم وجود داشته باشد، این هدف و مقصود لزوماً شباهتی به اهداف ما انسانها ندارد.»
- «با تمام زنان میتوان خوابید اما با تعداد محدودی از آنها میتوان بیدار ماند.»
- «وقتی این همه اشتباهات جدید وجود دارد که میتوان مرتکب شد، چرا باید همان قدیمیها را تکرار کرد.»
- «هرگز حاضر نیستم به خاطر عقایدم بمیرم، چون ممکن است عقایدم اشتباه باشند.»
- «مسیحیان فعلی تعصب کمتری دارند و این کمی تعصب مربوط به خود آنها نیست، بلکه بایستی از نسلها آزاد فکرانی سپاسگزار باشند که از زمان رنسانس تا به امروز تلاش کردهاند و مسیحیان را از بسیاری از عقاید خود شرمنده کردهاند.»
- «مسیحیان فعلی میگویند مسیحیت چه دین بانزاکت و عقلانی است؛ و منکر این میشوند که این ملایمت و منطقی بودن منوط به تعلیمات انسانهایی است که خود مورد زجر و شکنجه مسیحیان بودهاند.»
- «اکثریت مطلق مردمان فرهیخته به دین مسیحیت بی اعتقاد هستند، اما این بیاعتقادی را در ملاء عام مخفی میکنند، چرا که نگراناند که شغل و درآمدشان را از دست ندهند.»
- «چنانچه اکنون کلیسا به بدی حکومت شوروی نیست، این امر مدیون کسانی است که به کلیسا حمله کردهاند.»
دربارهٔ او
[ویرایش]- «روحهای بزرگ همیشه با مخالفت خشن اذهان متوسط روبهرو شدهاند. ذهن متوسط قادر نیست مردی را بفهمد که نمیپذیرد کورکورانه در مقابل پیشداوریهای مرسوم تعظیم کند و در عوض نظراتش را دلیرانه و صادقانه بیان میدارد.»
جستارهای وابسته
[ویرایش]پیوند به بیرون
[ویرایش]این یک نوشتار ناتمام است. با گسترش آن به ویکیگفتاورد کمک کنید. |
- ↑ چرا بشر میجنگد اثر برتراند راسل