پرش به محتوا

آنماری سلینکو

از ویکی‌گفتاورد

آن‌ماری سلینکو (زادهٔ ۱ سپتامبر ۱۹۱۴ در وین-درگذشت ۲۸ ژوئیه ۱۹۸۶ در کپنهاگ، دانمارک) (به آلمانی: Annemarie Selinko) رمان‌نویس اتریشی بود.

گفتاوردها

[ویرایش]

من دختری زشت‌رو بودم

[ویرایش]
  • «هر زنی باید بیاموزد که صورت خود را آرایش کند، درست به همان شکلی که انسان می‌آموزد دندان‌های خود را به صورت روزانه مسواک بزند و یا به طور روزانه، حمام کند. این کار، حقیقتاً الزامی است. این که زنی، برای موقعیتی ویژه خود را زیبا و قشنگ کند، به هیچ وجه معنایی ندارد و امری بسیار مسخره و بی معنا است! در این صورت، آن زن هرگز نخواهد توانست زیبایی خود را به طور کامل درک کند و به آن باور بیاورد.»[۱]
  • «زیبایی صورت، زمانی برای یک زن بسیار حائز اهمیت و ضروری می‌شود که مرد بخصوصی، ناگهان برایش بسیار حائز اهمیت و ضروری می‌شود … این همان لحظه مخصوص در روح و جان یک زن است که ناگهان دارای بیش‌ترین میزان انرژی و توان می‌شود و سرشار از نشاط و طراوت می‌گردد! زیرا در آن لحظه است که بیش از هر زمانِ دیگری، مایل است زنی زیبا باشد؛ و لذا این خواسته را از صمیم دل، از عالم هستی درخواست می‌کند!»
  • «نخست آن که هر زنی باید دقیقاً بداند چه شکل و ظاهری دارد. دوم آن که باید بداند می‌خواهد دارای چه شکل و ظاهری باشد.»
  • «به عقیده من، زن‌ها همواره باید بکوشند که ارزششان را بالا ببرند و کاری کنند که ارزش معنوی و ظاهری شان، بیش تر در برابر دیگران جلوه کند. این که چگونه باید این کار را به انجام رسانند، مربوط به خودشان است. من هیچ کاری به این کارها ندارم. به عنوان یک مرد، من تنها مایلم نتیجه پایان یافته کارشان را شاهد و نظاره گر باشم. فریب کاری‌ها و هنرپردازی‌های پشت صحنه، هیچ ارتباطی به من ندارد! احتمال فراوان دارد که تمام زنان زیبا و قشنگ عالم، در این کار، بسیار توانمند و آگاه باشند. اما نکته مهم، این موضوع است که هیچ انسانی، متوجه این فریب کاری‌ها و هنرپردازی‌های ظریف نشود … لطفاً هیچ‌یک از این توضیحات زنانه را به من نده! ما مردها، به هیچ وجه تمایلی به دانستن این گونه نکات و جزئیات نداریم!»
  • «میل داشتم که به تو یاد بدهد تا چه مقدار، یک دوشیزه جوانِ نجیب و عفیف مجاز است سرخاب بر صورت خود بزند، آن هم در ساعات روز. در مورد ساعات شبانه، آن امر دیگری است و مقدار آن با مقدار صبح تفاوت دارد…»
  • «از او بخواه تا دقیقاً تو را راهنمایی کند و به تو بیاموزد چگونه صورتت را به عنوان یک دوشیزه جوان و آبرومند آرایش کنی. هم برای روز و هم برای شب. بله … به گونه‌ای «اصلاح» کردن طبیعت… به نظرم، این جمله، به مراتب زیباتر و لطیف تر از فعلِ «آرایش کردن» است. این طور فکر نمی‌کنی؟»
  • «زنان، درست به مانند سیگار، بر روی اعصابِ مردان تأثیر می‌گذارند. برخی مواقع، تأثیر آرامش بخش دارند و گاهی نیز حالتی مهیج ایجاد می‌کنند. شما نباید از دست کلودیو به خاطر برنامه امروز ناراحت باشید. در حال حاضر، او به دود کردن یک عالم سیگار نیاز دارد. او الان، درست شبیه سیگارکشی است که از سیگارِ معمولِ خود دور مانده است؛ و اینک به کشیدن هر سیگاری که به دستش می‌رسد می‌پردازد… او پیش از آن که انتخابش را انجام دهد و مارک سیگارِ خاصی را برای خود برگزیند، قصد دارد همه نوع سیگاری را آزمایش کند! حتی مزخرف‌ترین نوع سیگارها را … او فعلاً مشغول دود کردن هر سیگاری است که به او تعارف می‌کنند. منظور مرا می‌فهمید؟»
  • «این تجربه عالی به من یاد داد که مردان، به هیچ وجه از لباس‌هایی، هر چند زیبا و هر چند آخرین مد، خوششان نمی‌آید. آن‌ها از لباس‌هایی خوششان می‌آید که با خصوصیات اخلاقی آن خانم‌ها هماهنگی داشته باشد. در واقع، مردها دوست داشتند که زن‌ها، بر اساس خلق و خوی باطنی و حالت ظاهری شان، لباس‌هایی هماهنگ با شخصیت و موقعیت اجتماعی شان بر تن کنند. لازم است هر زنی، آن چه را که «برازنده» او بود، بر تن کند. نه آن چه را که مد روز بود.»
  • «انسان هرگز نباید در فصل بهار اندوهگین باشد! در ماه می، قلبِ انسان حساس تر از هر زمان دیگری است. شاید به این دلیل که در ماه می، انسان بیش از هر زمان دیگری به شادی و سعادت نیازمند است.»
  • «اردک کوچولوی من! داستانِ تو، مورد توجه همه دختران و زنان قرار خواهد گرفت. تمام زنانی که در ژرفنای وجودشان، همواره با رنج و درد غم‌انگیز «اردک سیاه و زشت و کوچولو» بودنِ خود آشنا بوده‌اند…»
  • «آن‌ها، در داستانِ زندگیِ تو، بخشی از ماجراهای شخصیِ خود را باز خواهند یافت؛ و هیچ زنی، در کل این عالم خاکی وجود ندارد که دست کم برای یک بار هم که شده، با چنین احساساتی مواجه نشده بوده باشد! حتی زیباترین زن عالم نیز دست کم در یک نوبت، احساساتی به مانند تو داشته است…»
  • «می دانی، این به آن خاطر است که «کمال» در چیزی به مانند زیباییِ صورت یا ترکیبِ هماهنگ خطوط صورت یا حتی اندامی موزون جای نگرفته است… زیرا «کمال» مطلقاً به این جهانِ خاکی تعلق ندارد… راستش را بخواهی، این می‌تواند کتاب خوب و ارزشمندی نیز برای مردان باشد. با مطالعه داستانِ زندگیِ تو، آن‌ها متوجه خواهند شد که به راستی، چه عادتِ بدی را در وجودِ خود پرورش داده‌اند؛ و این که اغلب، به اشتباه، بنا به اصولی که معلوم نیست از کجا نشات گرفته است، صرفاً به زنانی دل می‌بندند که به عنوان «زیبا» در نظر گرفته می‌شوند…»

منابع

[ویرایش]
ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ
  1. آنماری سلینکو، من دختری زشت‌رو بودم، ترجمهٔ فریده مهدوی دامغانی، انتشارات ذهن آویز، ۱۳۹۴.