پرش به محتوا

گوساله

از ویکی‌گفتاورد
تا گوساله گاو شود دل مادرش آب شود.

گوساله به بچهٔ گاو یا گاوی که هنوز بالغ نشده‌است، گویند.

  • «...و گوساله پرواری را آورده ذبح کنید تا بخوریم و شادی نماییم.»
  • «گوساله بسته را میزنند.»
  • «گوساله به روزگار، گاوی گردد.»
  • «گوساله به زور میخ میجهد» (یعنی حکم عرض دارد که قائم به غیر است).
  • «گوساله به نردبان و اشتر به قفس.»
  • «گوساله گو نمی‌شود» (این مثل در ملایر معمول است).
  • «گوساله مادر حسن» (تعبیر مثلی به معنی ابله)
  • «گوساله من پیر شد و گاو نشد.»


پیوند به بیرون

[ویرایش]
ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ
گوساله
دارد.