گوزنها
گوزنها (۱۳۵۲)، فیلمی به کارگردانی مسعود کیمیایی.
گفتگوها
[ویرایش]- سید: «وقتی رفتی نفهمیدم کی داره میره. حالا که اومدی فهمیدم کی اومده. هنوزم کم حرف میزنی. هنوزم ماتی. هنوز تو چشات عشقه، عین یک کفتر رو شونه من. عزیزم دوست دارم چون تو مثل گلی که واسم شادی میاره.»
- سید: «ببین قدرت اگه من زپرتی شدم حقم نبود. اگه این زن نبود تا حالا ۱۰ دفعه تو خماری خودمو راحت کرده بودم. خیال میکنی که چی،این زندگی رو دو دستی چسبیدم. خیال میکنی فکرم دیگه ازم بریده. نه به امام حسین. بالامو میدونم، پایینمم میدونم. غصه ورم داشته. غصه من که عین تو نیست. همهش شده التماس. گور پدر نئشگی بعد التماس.»
- سید: «وقتی گریهام میگیره میفهمم هنوز جون دارم.»
- سید: «دِ، اگه یه مجتهد هم دزدی کنه که باز دزدیه. باز میگن ما حالیمون نیست، مگه کسی اومد به ما یاد بده و ما یاد نگرفتیم.»
- سید: «زندگی من شده التماس، گور پدر نئشگی بعد التماس.»
- سید: «نمردیم و یه گوله هم خوردیم.»
- سید: «با گوله مُردن که از تو کوچه زیر پل مُردن بهتره.»
<<این متن تقریبا در تمام فیلم هاو نوارهای فیلم گوزنها حذف گردیده و نیست >>
- قسمتی که سید ماجرای عملی شدن خودش را برای قدرت تعریف میکند :
سید : از یه چاقو کشی جلو امام زاده شروع شد ،
- داستانش بلنده..........
- تو شلوغی دعوا ، با یه ضامن دار گردن کلفت ، گذاشتم تو کتف یه نامحرم....
- یه سال ، چتول واسم بریدند ....
- تو حبس به آژان بد نگفتم ، خوشرفتاری کردم ، ده ماهش کرس ( کسر ) شد .
- همونجا بود یه رفیق پیدا کردیم ، بهش گفتم چند ماه از حبست مونده ؟
گفت : ده سال....
گفتم : جرمت چیه ؟
گفت : دعوا ...
بهش گفتم : ده رضا جون ....اسمش رضا بود ...
نوکرتم ، باوفا ........، یه مرافه و اینهمه حبس ....
گفت : قاطی هم داره ...
گفتم : قاطیش چیه ؟
گفت : یه قتل جزمی (جزئی ).....
خلاصه که ترکش دادم ....بی دکتر و دوا ....
ای صلوات به قبر عمه اش ...یه نظافتچیه پیر داشتیم اون برامون میاورد ...
انباری میاورد ....میدونی که چیه ؟
میزارن تو پلاستیک ، میکنن اون تو .....
خوب دیگه کاسبیه .......
( ده اینم که فیتیل نداره .......)
[ سید در حال روشن کردن سماور برا ی درست کردن چا ئی بود و سماور فیتیله اش تمام شده بود]
از حبس که اومدیم بیرون ، دور و برمون خیلی میپلکیدن ....
برا ما که ، بابامون تو مدرسه بود ، میرفتیم و میومدیم ، برا اینا شده بود باغ زمزم .....
تو دوتا عرق خوری ، کلکم رو کندند ............
منه ، آس ...
منه ، بی پول .......
بهم گفتن هر یه مشتری که از مدرسه بیاری ، یه ماه خودت دوا مجانی داری.....
دیگه دوروبرم خیلی خالی شده بود ......
همه بچه ها ، یا افسرشده بودن ، یا کارمند .....
همون بچه درسخونا .....همونا که زیر کتل ما درس میخوندن ......./.
دست بر قضا ، افسر بند ما هم ،یکی از همین بچه های مدرسه بود...
لامصب یه بارم رو نشون نداد ،
حق هم داشت ........
انگار ما جن شده بودیم و آقا بسم الله.....
چقدر برا همون آقا ، تو مدرسه ، تو گذرگاه ، تو خیابون ،
با بچه های محله حاج امیر آقا .....مشرق و مغرب.... سر شاخ شدیم.....
زد و ننه ام مرد ...دیگه داشت پشمهام میریخت .....
تا اینکه یه شب ، تو لاله زار ...اولین کتکه رو خوردیم .......
حرفی نبود ها ......تک به تک بودیم ...یارو هم خیلی زپرتی بود .
مثل کرباس ، جررم داد.....................
اونجا بود که دیدم زرشک ........جلو خودمو ول کردم ...............
پیوند به بیرون
[ویرایش]
|