گلهای هریسون
گلهای هریسون (به انگلیسی: Harrison's Flowers) محصول سال ۲۰۰۰ ساخته الی شوراکی کارگردان فرانسوی و با موضوع جنگ داخلی یوگسلاوی (۱۹۹۵–۱۹۹۱) میباشد.
دیالوگها
[ویرایش](فیلم با این دیالوگ آغاز میشود)
یاگر پولاک: اگه نتونی بدوئی میمیری… میمیری!!!
پس میدوئی، گلولهها از هرطرف شلیک میشن و تو زیر رگبار و ترکشها جا خالی میدی با خودت فکر میکنی پس خدا کجاس؟ فرشتههایی که اینقد حرفشون و میزنن کجان، به مادرت فکر میکنی به آدرس خونه ات فکر میکنی به کشیدن یه سیگار به کارهای بیهوده…
کار ما در رابطه با زشتی هاست، حماقت و ماهیت انسان… دربارهٔ نفرت
پس وقتی در موقعیت مرگ قرار گرفتی این باعث میشه که درمورد چیزای زیبای زندگی فکر کنی…
در دنیا مردم دو گروه هستن… گروهی که به جنگ رفتن و از نزدیک اونو دیدن… و گروهی که ندیدن… اینا موجودات یکسانی نیستن
کایلی: من مردی رو میشناسم که مرده
دیروز…
دوستم لیروی در یوگسلاوی کشته شد
ولی… این برای هیچکس مهم نبود
چون لیروی عکاسی کوچک در کشوری کوچک بود و عکسای کوچکی از جنگهای کوچک میگرفت
اما تو! … اون بالاهایی
شماها خاص هستین
لایف، تایم، نیوزویک…(خنده)
شما با بلیط درجه یک سفر میکنید با بیست و پنج تا دوربین، هتلهای مجلل؛ بعدم بهمدیگه جایزه میدین (خنده)
به من دست نزن لعنتی، دست نزن!
لیروی ۲۵ سالش بود هریسون اون ورشکست بود میدونی یعنی چی؟
هریسون: آره میدونم
کایلی: میدونی؟!
بهش مأموریت نداده بودن با پول خودش کار میکرد… آره
همه چیزشو گذاشت تا برای خودش کاری بکنه ولی هیچکس از عکساش استفاده نکرد… اون با دستای خودش خودشو به کشتن داد
هریسون: متاسفم کایلی
کایلی: متأسفی؟!
هریسون: آره، این اتفاق میافته
خوب حالا آروم باش
کایلی: برو گمشو بابا
استیونسون: برای اولین بار در طول زندگیم خودمو باخته بودم
من… جنگهای زیادی رو گزارش کردم و به کارم علاقه دارم ولی اونجا واقعاً بد بود
تک تیراندازهایی رو دیدم که بچه هارو هدف میگرفتن و با کشتن هرکدوم روی دیوار علامت میذاشتن
سارا: من میرم به وکووار نه زاگرب
کایلی: (فریاد) مگه تو خواب همچین چیزی ببینی
سارا نمی تونی تو این کشور بمونی
اینجا یه کشوره…
اینجا هیچکس نمیدونه چه خبره، باید از اینجا بزنی بچاک… خیلی زود
سارا: از کسی کمک نخواستم کارت خبرنگاری دارم فقط باید…
کایلی: برای کارتت تره هم خورد نمی کنن، همینطورم برای پرچم سفید حتی برای مادرشون بنابراین…
گوش بده! صرب، کاتولیک، کروات، ارتدکس نه خوب دارن نه بد
اول با تیر مزننت بعد دربارش فکر میکنن
اینجا جای تو نیست، اینجا جای زندهها نیست
(فریاد) اونا همشون دیوونن
کتی: خونسرد باش کایلی
کایلی: … تو بهش بگو
کتی: تو نمیتونی بری وکووار
صربها جاده هارو کنترل میکنن، همه چیزو بمباران می کنن
اگه بخوایم هم نمیتونیم بریم اونجا
اوه سارا! هریسون مرده
سارا: هریسون اونجاس، من پیداش میکنم اون بهم زنگ زد بعداز اینکه مرگش و اعلام کردن
اگه فقط بگین اوسیک کجاس… وونکاسی، نوستار، وکووار
من به بیمارستان وکووار میرم و بعد…
استیونسون: معذرت میخوام کری؟ یا گوش نمیدی؟
غیرممکنه
چی فکر کردی؟ که از فرودگاه تاکسی میگیری میگی منو برسون وکووار؟
ما در جنگ هستیم
جنگ واقعی با خون واقعی، مرگ واقعی، بمبهای واقعی… مینها، گلولهها… با جلادهایی که شکم سفره میکنن
جنگه!
شوهرت بهت نگفته؟
پولاک: جنگ نبود
نابودگری بود
بعدها اونو پاکسازی قومی خواهند خوند
و ما شاهدش بودیم
قمه ها! چاقوها! و قداره ها!
اونا گلوی بچه هارو پاره کرده بودن و همه جا پر از جسد بود
زنی بود با پلاک دور گردنش که نوشته بود: من بچه یک صرب رو در شکم دارم
از خودم پرسیدم ما اینجا چه میکنیم؟