کنیز

از ویکی‌گفتاورد

کنیز یا جاریه در گذشته به خدمتکارِ زن در دربار یا ندیمه‌های زنانِ دربار گفته می‌شد.

درباره[ویرایش]

  • «کسی که خواهد از برای خوش‌وقتی کنیزی برگیرد، بربری گزیند؛ و اگر برای زادآوری خواهد، پارسی برگیرد، و اگر برای خدمتگزاری می‌خواهد، رومی بگیرد».
  • «زاهدی را یک زنی بُد بس غیور/هم بد او را یک کنیزک هم‌چو حور//زان ز غیرت پاس شوهر داشتی/با کنیزک خلوتش نگذاشتی...خواجه در خانه‌ست و خلوت این زمان/پس دوان شد سوی خانه شادمان//عشق شش ساله کنیزک را بد این/که بیابد خواجه را خلوت چنین...»
  • «تاجری مالی و ملکی چند داشت/یک کنیزک با لبی چون قند داشت//ناگهش بفروخت تا آواره شد/بس پشیمان گشت و بس بیچاره شد.»

منابع[ویرایش]