پستچی سه بار در نمیزند
ظاهر
پستچی سه بار در نمیزند (۱۳۸۷)، فیلمی به کارگردانی حسن فتحی.
گفتاوردها
[ویرایش]- حبیب: دیر اومدی زود هم میخوای بری!؟
- حبیب: تریپ خفنت پیش منه نانجیب، زورکش آوردمش همون بیغولهای که مثل بقیه کثافتکاریهات پنهونش کردی. چشمت روشن که ببینی خودش بند رو آب داد. میدونی اگه پای قانون وسط بیاد دست خودت هم بابت کلی خلاف میره زیر ساطور. زیاد معطل کنی، شناسنامهی جیرجیرکت رو باطل میکنم.
- سارا: برای چی من رو آوردی اینجا، زاپاتا زپرتی؟
- حبیب: خونه غریبه نیست، بچه مثبت آبگوشت به بالای مامانم اینا.
- حبیب: فقط موندم این هیولایی که از آب کره و کرّهش رو با هم میگیره، چرا این خرابشده رو نکوبیده.
- حبیب: خیلی خوش میگذره، نه؟ نکنه همهی اون لقمه حرومیها رو که اون نامرد ریخته تو شکمت رو میخوای یه جا پس بدی؟ چرا لالمونی گرفتی لال سگ؟
- حبیب: آخرین باری باشه که رو مخم پاتیناژ میری. فهمیدی؟
- سارا: از احوال مورچه ملخیت پیداست، شیرین، دو درهت کرده.
- سارا: چیه؟ صنمت رو بر زده یا تو شراکت و اسکن پیچونددت؟
- مهوشی: ایول بابا به این هیبت. عینهو اتول مشممدلی که تو گردنهی امامزاده داوود، سیم ترمز بریده باشه.
- ابرامی: کپ کن چموش.
- ابرامی: بازی داریم، طعنه ترتری نداریم که. غیر تو بود، ابرام غیرت طعنهدونش رو قلوهکن میبرد، مینداخت جلوی سگهای مسگرآباد، جون ابرامی.
- مهوشی: تو مردش باش از این لونهی موش پا بذاری بیرون، دل و قلوهی مهوشی در جا پیشکشت.
- مهوشی: اما چه کنم که شهر لملمه میزنه از آجان جلخونیهایی که پی ردتن. البته میتونی بزنی بیرون ها. اما باهاس سبیل بتراشی، ابرو برداری، چارقد سر کنی. وای که چه لعبتی میشی اون وقت. ناز قلمی، چادر زری، گیس گلابتون، دندون مراوری.
- ابرامی: کجا غیبت زد کرشمه؟ ما رو از آجانها میترسونی؟ ما خودمونیم و یه شهر. اون وقت تو این چاردیواری لاعلاج، شدیم عنتر یه منتر پیتی گوری.
- قدم باجی: علنی بشه جنبندهای اینجا بیتوته کرده، دودمانمون دود میشه.
- قدم باجی: اون جور کج و کنجل هم بهم نگاه نکن.
- انیس خاتون: این چرخ چرخی که میزنید، تمرین رزم است یا رقص بزم، شازده؟ اما این کجا و رقص زانو و کرشمه و چلچراغ حوریوشان حوضخانهی جد بزرگ کجا.
- شازده صولتالدوله: باید همیشه قبراق بود و حاضر یراق. چه توفیر به وقت هجمه یا در حین فرار. هر چند برمیگردیم، خیلی زود.
- انیس خاتون: این که همیشه رعیت جانفشانی میکند و سر آخر یک ابنالوقتی سوار خر مراد میشود. حالا هم که این آقا.
- شازده صولتالدوله: لفظ آقا را حرام این مردک قطاعالطریق نکن. رعیت هم چشمش کور، در فتنهی مشروطه اگر بساط حریتخواهی علم نمیکرد، نه طایفهی قجر گرفتار واویلا میشد، نه قاطبهی نفوس مبتلای مذلت خواری. دنیا به دست ناکسان راضی شد، گوساله بمرد و کره خر قاضی شد.
- انیس خاتون: بخت یار بود که از سیاههی ماترک اجدادی، اقلش این عمارت حاشیهی شهر از چشم مفتش باجیهای رضا قلدر پنهان ماند. علاوهی اون صندوقچهی جواهرات.
- شازده صولتالدوله: پدرسوختهی کور مرجان.
- ابرامی: داش داش، داش داش داشم من، قمه کشم من، عاشق مهوشم من، عاشق مهوشم من.