پاتریک مککیب
ظاهر
پاتریک مککیب (به انگلیسی: Patrick McCabe) (زادهٔ ۲۷ مارس ۱۹۵۵) رماننویس ایرلندی است.
گفتاوردها
[ویرایش]شاگرد قصاب
[ویرایش]- «تو خواب همه شونو دیدم؛ فرنسی و بابای الکلی ش، مامانش که هنوز معلوم نیست کجا رفته و حتی توی کله ش جاهایی که نمی شه فهمید چی می گه…»[۱]
- «دراز کشیدم و چشمم را بستم ولی خیلی چیزها بود که نگذارد بخوابم. انگار توی سرم آتیش بازی تمام حرفهایی بود که میزدند.»
- «چشمم را بستم و نفس عمیق کشیدم، انگار داشتم تمام شهر تازه و سرد و ترد را با یک نفس تو میدادم. از ته کوچهٔ پشت خانهها صدای همیشگی هواکش مرغدانی را میشنیدم. یک روز جو بمن گفت صدای این هواکش بهترین صدای روی زمینه. گفتم چرا؟ گفت برای اینکه میدونی همیشه اونجاست.»
- «یک غم زیر پوستی، یک غم عمیق و یک غم که میچرخد درون رگهایت و تو دوست نداری تمام شود…
- «هیچ وقت فکر نمیکردم جو این را بپرسد، هیچ وقت فکر نمیکردم مجبور شود این را بپرسد، ولی پرسید مگر نپرسید؟ و وقتی شنیدم که این را گفت احساس کردم دارم بخار میشوم، هر چی بیشتر در برابرش مقاومت میکردم بدتر میشد، انگار شده بودم یک کاغذ سیگار که میرفت بالا تا برسد به سقف، تو رو خدا با من بیا جو، این تنها چیزی بود که میخواستم بگویم، آدمهای لال ته شکم شان سوراخ دارند و من همین حس را داشتم، لالترین آدم روی زمین که هیچ کلمهای نداشت.»
- «گفت دیگه باید تمام این چیزها رو فراموش کنی. هفتهٔ دیگه تنهاییت تموم میشه، از انفرادی می آی بیرون، نظرت چیه؟ دوست داشتم توی صورتش بخندم: چطور تنهایی آدم تمام میشود؟ خنده دار تر از این نشنیده بودم؛ ولی چیزی نگفتم، فقط گفتم چه قدر عالی.»
منابع
[ویرایش]- ↑ پاتریک مککیب، شاگرد قصاب ترجمهٔ پیمان خاکسار، نشر چشمه، ۱۳۹۳.