عیسی: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
جز ابرابزار |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''[[w:عیسی|عیسی]]''' شخصیت مرکزی [[مسیحیت]]. در باور مسیحیان عیسی تجسّم خدا در جسم انسانی و آغازگر جریان مسیحیت است. او در شهر بیتلحم از شهرهای ایالت ناصره منطقه یهودیه به دنیا آمد. مسلمانان به عیسی به عنوان یک پیامبر باور دارند و برخی از دیگر مذاهب نیز او را شخصیت مهمی در نظر میگیرند. |
|||
[[پرونده:StJohnsAshfield StainedGlass GoodShepherd Portrait.jpg|220px|بندانگشتی|چپ|]] |
[[پرونده:StJohnsAshfield StainedGlass GoodShepherd Portrait.jpg|220px|بندانگشتی|چپ|]] |
||
'''[[w:عیسی|عیسی]]''' یکی از پیامبران الهی است. |
|||
== گفتاوردها == |
== گفتاوردها == |
نسخهٔ ۱۶ اوت ۲۰۱۵، ساعت ۱۲:۰۹
عیسی یکی از پیامبران الهی است.
گفتاوردها
درباره
دربارهٔ او
- «خواهی از عیسی بن مریم ؑ گویم، که سنگ را بالین میکرد، و جامه درشت به تن داشت، و خوراک ناگوار میخورد؛ و نانخورش او گرسنگی بود، و چراغش در شب ماه، و در زمستان مشرق و مغرب زمین او را سایبان بود و جای پناه، و میوه و ریحان او آنچه زمین برای چهار پایان رویاند از گیاه. زنی نداشت تا او را فریفته خود سازد، فرزندی نداشت تا غم وی را خورد، و نه مالی که او را مشغول کند، و نه طمعی که او را به خواری در اندازد. مرکب او دو پایش بود و خدمتگزار وی دستهایش.»
- علی بن ابیطالب نهج البلاغه، خطبه، ۱۶۰
- «عیسی علیه السلام، پیامبری که با نفخهٔ مسیحایی خود مردگان را زنده میکرد، و به اذن خداوند به جامعة مرده زندگی میبخشید. زنده کردن مردگان یکی از معجزات عیسی است، که به اذن الهی، برای اثبات حقانیت راه خود، به مردم ارائه میداد. اما آیا میتوان انسان مرده را صرفاً کسی تصور کرد که قلب و تنفس او از کار افتاده است؟ آیا در ادبیات خودمان بارها از «مردن» برای نشان دادن ترس، بیانگیزگی، فضاء بستة اجتماعی و سیاسی و مفاهیم مشابه استفاده نشده است؟ چه بسیار در طول تاریخ که فضاء جامعه را بیانگیزگی و ناامیدی فراگرفته، و امید اصلاح به یأس مبدل گشته، و زندگی و شادابی، جای خود را به مردگی و خمودی داده، اما یک سخن صادقانه و اصلاحگرانه بر سخنان نابخردانه غلبهکرده، و بر قلب و جان مردم نشسته، و زندهشان کرده است! آیا غلبة سخن حق بر باطل، و رسوایی آنان که گمان میبرند میتوانند با کلام ساحرانه خود ذهن مردم را مفتون خود سازند، و باطلشان را حق جلوه دهند، و همچنان از مرگ انگیزهها و امیدهای مردم ارتزاق کنند، و قدرتشان را تقویت نمایند، مصداق بارز اذن الهی برای نصرت مردم جهت حرکت در مسیر اصلاح خود و جامعهشان نیست؟ آیا میدان این مبارزه، عرصة مقابلة موسی با ساحران فرعون و بلعیده شدن اژدهای باطل توسط عصای حق به اذن و ارادة خداوند را تداعی نمیکند؟ آیا دمیده شدن امید زندگی در جامعهای که انگیزه زیستن را از دست داده است، و زنده گشتن مردمی که در اثر ظلم و بیعدالتی، ناامیدانه چون مردگان، عقب ماندگی خود و اجتماع خویش را به نظاره نشستهاند، مصداق اذن الهی برای دمیدن امید زندگی در کالبد مردگان و اصلاح امور جامعه نمیباشد؟ آیا چنین اعتقادی، در طول تاریخ، امید و انگیزة اصلی مصلحان برای حرکت در مسیر دشوار و پرهزینة هدایت و اصلاح نبوده است؟ آری! اینگونه است که میتوان آیات قرآن را، در همة اعصار و قرون، جاری و ساری دانست، و اذن الهی برای هدایت بشر و اصلاح امور انسان را در همه احوال مشاهده نمود.
- سید علیاصغر غروی[۱]