علیاصغر غروی
ظاهر
- «پیام غدیر از سوی رسول آزادی و رهایی و عدل، معرفی ولی و امام مردم است تا قیام قیامت، نه تعیین و نصب حاکم سیاسی برای مدتی کوتاه. بارخدایا! در پرتو تعالیم کتابت از ظلمات، کژیها و تباهیها رهایمان ساز و به نور ایمان و آگاهی داخلمان گردان، تا وعده تو را محقق ساخته باشیم و بسان پیشوایمان علی، الگو برای همه مردم باشیم.»
- امام پیشوای سیاسی یا الگوی ایمانی؟[۱]
- «دین را مدافع آزادی و شخص دیندار را آزادیخواهترین انسان بشمار میآورد. امروز طالقانی به عنوان کسی که برای آزادی ملت و اجراء قانون و برقرای عدالت، یک عمر زجر کشیده و زندانهای سخت و شکنجههای کشنده را تحمل کرده، از این جهت مهم است که او از جایگاه یک رجل دین و یک روحانی، از آزادیهای فطری، مشروع و قانونی آحاد ملت دفاع کرد، و سپهر اندیشگی خود را بر این مدار به چرخش آورد که «دین ضد هرگونه خودکامگی، استبداد و استکبار است». طالقانی حتی آخرین نمازجمعهٔ خود را، در بهشت زهرا، به مناسبت سالگرد ۱۷شهریور، در واقع در اظهار نگرانی از سوگ آزادی اقامه نمود، و جان تازهای که در کالبد نیمه جان استبداد دمیده شده بود. وی بیمناکی خود را از ظهور یک استبداد جدید، و قطعاً خطرناکتر، تحت عنوان استبداد دینی، پنهان نساخت، و به صراحت و وضوح هرچه تمامتر، از علائم و نشانههایش پرده برداشت.»
- طالقانی آموزار بزرگ آزادی[۲]
- «در شب قدر قرآن خوانده میشود، شب قدر موقع نزول قرآن و در دسترس قرار دادن لوح محفوظ است. حالا این موقع چه وقت اتفاق میافتد؟ یک نفر ممکن است بیست سال، سی سال زحمت بکشد که به متن و به این قرائت دسترسی پیدا کند و به محضی که برای او این قرائت به اتمام برسد، یعنی به صحت این کتاب ایمان آورد، آن موقع شب قدر او است، حالا میخواهد سر ظهر باشد، میخواهد هر وقتی که میخواهد باشد. آن هنگام که این تاریکی شب تمام شد و تاریکی تبدیل به نور شد، ملائکه و روح در آن شب نازل میشوند، یعنی آنها هم در اختیار انسانند و هم روح انسان و هم روح عالم و هم نیروهای انسان و هم نیروهای عالم، تماماً در اختیار این انسان قرار میگیرند که او را به اینجا برسانند که این قرآن باید بر قلب او نازل بشود، وقتی که قرآن بر قلب انسان نازل شد، آن موقع شب قدر او است. انسان در هر مرحلهای از مراحل عمرش که آن خورشید تابان قرآن را در آن مطلع فجر به قلبش بتاباند که این قلب از آن تاریکی لیل بیرون بیاید و به روشنایی مطلع فجر برسد، به طوری که روح و ملائکه در اختیار او باشند، آن موقع شب قدرش است.»
- هزار ماه فاصله تا شب قدر[۳]
- «راه را انتخاب کرد، راه رضا و تسلیم به فرمان و هدایت الهی و رسیدن به مرتبه شهادت. انسان باید بکوشد به این مرتبه دست یابد! باید راهی را که قرآن تعیین فرموده بپیماید؛ و تا از مال دست نشوید، یعنی بود و نبود آن برایش مهم نباشد، نمیتواند! وصول به مقام رؤیت و شهود، نیاز به مجاهدت دارد. اول جهاد با مال و جان، دوم با عدم دلبستگی به فرزند، و زیباییهای دنیا. اگر انسانی به آن درجه رسید که نتایج و پایان هر عمل را ببیند، حتماً ثبات قدم پیدا میکند، و در هیچ شرایطی بازنمیگردد! حتی اگر ببیند که شمشیرها در کربلا بر سینه او فرومیرود! چون شاهد حقیقت است، و آن حقیقت آنقدر زیباست که دیگر از دستش نمیدهد! اما کژی از آنجا پدیدار گشته که گفتهاند: ای شیعه هر خطایی که میخواهی بکن، اگر گناهانت به اندازهٔ ریگهای بیابان و قطرات باران و برگهای درختان و ستارگان آسمانها باشد، با یک قطرهٔ اشک بر حسین پاک میشود. درحالیکه او در کربلا فریاد میزند: «برای احیاء دین جدم و امر به معروف و نهی از منکر قیام کردم»! و در این راه جان میدهد، تا یک آیه از قرآن مطرود نماند! حال وقتی که قرآن را زیر پا گزاشته و هر منکری که میخواهیم میکنیم، از او میخواهیم که شفاعتمان کند! آیا استهزائی بالاتر از این نسبت به مقام شامخ حسین وجود دارد؟! آیا حسین را شفیع گناهان خود میکنیم؟! در حالی که قرآن آمدهاست که ما را شهید کند و به مقام شهادت و شهود برساند.»
- شهید و شهادت گواه و رؤیت[۴]
- «شیعیان به جای بزرگداشت این قیام و پرداختن به علل، نتایج، دستاوردها و نقش تاریخ ساز آن، بیشتر به حواشی ماجرا میپردازند، و در این میان، سخنرانان نیز بیتقصیر نیستند، قصهگویانی که از قرآن و نهج البلاغه اطلاع کمی دارند، یا اصلاً اطلاعی ندارند، و کمتر از آنها نقل میکنند، و این فرصت مغتنم را برای معرفی حقیقت دین به مردم از دست میدهند. بیش از نیمی از زمان هر مراسم، صرف عزاداری میشود! داستانهای بسیاری در مورد گلوی بریدة حسین، دستان بریده و فرق شکافتة ابوالفضل، گلوی شکافتة علی اصغر و جوانی علی اکبر تعریف میشود، اما افسوس و صد افسوس که هیچکس نمیگوید اینها همه برای چه بود! نمیگویند چون یزید ظالم بود و حسین بن علی میخواست احقاق حق کند، آن اتفاقات روی داد! چطور ممکن است جامعهای ادعاء حب حسین داشته باشد ولی از اخلاق حسین و نوع دینداری او بیخبر باشد؟! اگر قبول داریم حسین بر حق بوده، پس مشکل در عدم شناخت صحیح حق و ناحق است! آن هم حق و ناحق امروز، نه ۱۴۰۰ سال پیش، که معما چو حل گشت آسان شود میپنداریم که در مصیبت حسین گریه میکنیم، ولی در اصل به حال خودمان میگرییم و این داستان تکراری عزاداریهای ما در طول تاریخ بودهاست! چون اساساً اکثر ما حق و باطل را نمیشناسیم یا اگر شناختیم منافعمان ما را وادار به سکوت میکند.»
- عزاداریهای مرسوم بدعت یا سنت[۵]
- «عیسی علیه السلام، پیامبری که با نفخهٔ مسیحایی خود مردگان را زنده میکرد، و به اذن خداوند به جامعة مرده زندگی میبخشید. زنده کردن مردگان یکی از معجزات عیسی است، که به اذن الهی، برای اثبات حقانیت راه خود، به مردم ارائه میداد. اما آیا میتوان انسان مرده را صرفاً کسی تصور کرد که قلب و تنفس او از کار افتادهاست؟ آیا در ادبیات خودمان بارها از «مردن» برای نشان دادن ترس، بیانگیزگی، فضاء بستة اجتماعی و سیاسی و مفاهیم مشابه استفاده نشدهاست؟ چه بسیار در طول تاریخ که فضاء جامعه را بیانگیزگی و ناامیدی فراگرفته، و امید اصلاح به یأس مبدل گشته، و زندگی و شادابی، جای خود را به مردگی و خمودی داده، اما یک سخن صادقانه و اصلاحگرانه بر سخنان نابخردانه غلبهکرده، و بر قلب و جان مردم نشسته، و زندهشان کردهاست! آیا غلبة سخن حق بر باطل، و رسوایی آنان که گمان میبرند میتوانند با کلام ساحرانه خود ذهن مردم را مفتون خود سازند، و باطلشان را حق جلوه دهند، و همچنان از مرگ انگیزهها و امیدهای مردم ارتزاق کنند، و قدرتشان را تقویت نمایند، مصداق بارز اذن الهی برای نصرت مردم جهت حرکت در مسیر اصلاح خود و جامعهشان نیست؟ آیا میدان این مبارزه، عرصة مقابلة موسی با ساحران فرعون و بلعیده شدن اژدهای باطل توسط عصای حق به اذن و ارادة خداوند را تداعی نمیکند؟ آیا دمیده شدن امید زندگی در جامعهای که انگیزه زیستن را از دست دادهاست، و زنده گشتن مردمی که در اثر ظلم و بیعدالتی، ناامیدانه چون مردگان، عقب ماندگی خود و اجتماع خویش را به نظاره نشستهاند، مصداق اذن الهی برای دمیدن امید زندگی در کالبد مردگان و اصلاح امور جامعه نمیباشد؟ آیا چنین اعتقادی، در طول تاریخ، امید و انگیزة اصلی مصلحان برای حرکت در مسیر دشوار و پرهزینة هدایت و اصلاح نبودهاست؟ آری! اینگونه است که میتوان آیات قرآن را، در همة اعصار و قرون، جاری و ساری دانست، و اذن الهی برای هدایت بشر و اصلاح امور انسان را در همه احوال مشاهده نمود»
- مسیح در گل خود دمید و به آسمان پرواز کرد[۶]
- ««ید» در قرآن، اغلب به معنای «قدرت» آمدهاست و «قطع» به معنای «ایجاد فاصله بین عامل و معمول». پس مراد این است که دست دزد از قدرتی بریده شود که امکان دزدی به وی دادهاست. بر این اساس واژه «قطع» و «ید» در این آیه نه در معنای عرفی، بلکه در معنای متشابه آن، بکار رفتهاست»
- کدامین دست را باید برید؟[۷]