هیولا (مانگا)
هیولا (مانگا) یک مجموعه مانگای ژاپنی به نویسندگی نائوکی اوراساوا میباشد که از تاریخ دسامبر ۱۹۹۴ تا دسامبر ۲۰۰۱ منتشر شد. داستان این مانگا دربارهٔ کِنزو تِنما، یک جراح ژاپنی میباشد که با نجات یک قاتل زنجیرهای روانآزار، زندگیاش دچار آشفتگی میشود. استودیو مدهاوس از روی این مانگا، یک انیمهٔ ۷۴ قسمتی تولید کرد که از آوریل ۲۰۰۴ تا سپتامبر ۲۰۰۵ از نیپون تلویژن پخش شد.
دیالوگها
[ویرایش]ولفگانگ گریمر: «آدما بدون کفش هم میتونن به زندگیشون رو ادامه بدن، بالاخره همهی ما پا برهنه به دنیا اومدیم. ولی اونایی که آدمارو اذیت میکنن و کفشاشون رو میدزدن... نباید بذاری چنین موجودات پستی تو رو به گریه بندازن.»
ولفگانگ گریمر: «پیکنیک رفتن واقعاً خیلی حال میده. اینکه یه غذای خوشمزه بخوری، اینکه چنین منظرهی زیبایی ببینی، اینجور موقع هاست که خدارو بابت سلامتی و زنده بودنت شکر میکنی.»
ولفگانگ گریمر: «در جامعهی سوسیالیسم، آزادی هیچ معنا و مفهومی نداره.»
ولفگانگ گریمر: «تنها کسی که میتونی بهش اعتماد کنی، فقط خودتی. آخرین کسی که همیشه میتونی باورش کنی، خودت هستی و خودت.»
دیتر: «اگه خاطرهی خوبی تو ذهنت نداری، پس یکی بساز. دست به کار شو و خاطرهی خوب ایجاد کن. اینو تنما میگفت.»
کنزو تنما: «کینه در انتها به انتقام ختم میشه.»
بازرس هاینریش لونگه: چطور یه انسان واقعی میتونه تبدیل بهشخصیتی خیالی و ساختگی بشه؟ وقتی تمام آدمایی که اون رو میشناختند... تمام کسانی که از گذشتهاش با خبر بودند، همگی به نوعی نابود و محو بشن.»
بازرس هاینریش لونگه: «حالا به خودم میگم، مگه آدمها تو این دنیای فانی چندبار فرصت دارن باهم حرف بزنن و درددل کنن؟»
روانشناس رایشوان: «گذشته ها گذشته و از آینده هم خبری نداری، باید همینطور ادامه بدی و از حال لذّت ببری. این چیزیه که بهش خوشنودی میگن.»
روانشناس رایشوان: «بالاخره کلی خاطرات بد از اونجا داری که هیپوقت نمیتونی ازش فرار کنی. این حقیقته. پس بهتره باهاش رو در رو بشی و همیشه رو به جلو حرکت کنی.»
روانشاس رایشوان: «...البته اینم بگم که همه در دوران تحصیلشون دچار شخصیت متزلزل و بیثباتی میشن. برای اینکه ترس از آینده، کار و زندگی و رویا پردازیها دائماً درون مغزشون وجود داره. تو خیلی وقتها اصلاً فراموش میکنی کی هستی. میشه گفت انقدر درگیر زندگی و مشکلات میشیم که یادمون میره واقعاً کی هستیم و هدفمون چیه. هرکس باید برای آیندهش برنامهریزی درستی داشته باشه تا بتونه به جواب سوالات درون ذهنش برسه.»
فرانتز بناپارتا: «وقتی پای خشم، غم و اندوهِ زیاد به میان میومد... وقتی استرس و عصبانیت به حد خودش میرسید... شخصیتهای متفاوتی درون بچهها شکب میگرفت و اونارو تغییر میداد.»
فرانتز بناپارتا: «انسانها... غیر ممکنه بتونن احساسات خودشون رو فراموش کنند.»
اوا هاینمن: «آدما خیلی عجیب و غریبان. غمها و دلتنگی هاشون خیلی زود محو میشن و تنها چیزی که براشون باقی میمونه خاطراتِ خودش اوناست... انگار بیخیالی بخش جدانشدنی از وجودمونه. واسه همینه که باید به زندگی امیدوارانه نگاه کنیم.»
- «بزرگترین گناهی که انسان میتونه مرتکب بشه، اینه که "اسم" شخصیتی رو ازش بگیره.»
- «هرچی بیشتر تو تاریکی بمونی، فقط خودتو به اعماقش نزدیکتر کردی.»
- «حقیقت همیشه اون چیزی نیست که جلوی چشمان ماست.»
- «اتفاقات بد تا ابد دووم نمیارن»
- «پوچگرایی، انگیزههای ویرانگر، اینها چیزایی هستن که کنترل انسانها رو در دست میگیرن.»
پیوند به بیرون
[ویرایش]این یک نوشتار ناتمام است. با گسترش آن به ویکیگفتاورد کمک کنید. |