نصرتالله کاسمی
ظاهر
نصرتالله کاسمی (۱۹۱۱، تهران - ۴ فوریه ۱۹۹۶، تهران) پزشک، دندانپزشک، استاد دانشگاه، شاعر، مؤلف، دانشنامهنویس، مترجم و سیاستمدار ایرانی بود.[۱]

گفتاوردها
[ویرایش]
| زن کیست؟ شاهکاری دلبند | از شاهکارهای خداوند | |
| در کارگاه صنع بسی بست | این چیرهدست، چهرهٔ دلبند | |
| روزی که نقش زن بدر آمد | بر کارگاه خود نظر افکند | |
| دید اندر آن میان نتوان یافت | با زن، یکی به جلوه همانند | |
| شد در شگفت کاین همه خوبی | بر تاد و پودش، از چه پراکند؟ | |
| وین آفریده را به چه علت | این گونه خوب کرد و خوشایند؟ | |
| گلگونه رخ، چو غنچه، باردی | پاکیزهتن چو برف به اسفند | |
| با گیسویی چو سنبل پیچان | با قامتی، چو سرو برومند | |
| از چشم او عیان، هوس و عشق | در لعل او نهان، شکر و قند | |
| الهامبخش خاطر شاعر | نقشآفرین دست هنرمند | |
| نیرو فزای جان، به تکلّم | روشن کن جهان به شکرخند | |
| از تازگی، چو صبح نشابور | وز خرّمی، چو دامن الوند | |
| والا گهر چو کان زمرّد | سنگینبها چون معدن یاکند | |
| آتشفکن، به بتکدهٔ چین | رونقشکن، ز سغد سمرقند | |
| یکجا نشاط خاطر عارف | یک سو، بلای جان خردمند | |
| چون نیک بنگریست به زن، دید | خلقت ز نقش اوست کرامند | |
| او را پسند کرد و بدو بست | دل را و مهر از دگران کند | |
| ای زن تو چون پسند خدایی | خود را به دام شیطانن مپسند | |
| سرمایه ساز صدق و صفا را | یک سو گذار جادو و ترفند | |
| تو آبروی خلفت اویی | مگذار کآبروت بریزند | |
| در دست مرد ملعبه بودن | بالله که از توست نیست خوشایند | |
| هشیار باش و خویش نگهدار | از مکر و ریو مردم پرفند | |
| چون قدر خویشتن بدانی | خواهی چرا که قدر تو داند؟ | |
| تو مقصدی ز خلقت و مقصود | از خلفت تو هست به پیوند | |
| جفتی گزین که طاقی و شهوت | باشد بسان آتش و اسپند | |
| بیگانه را بران ز حریمت | چو زاغ از کمین جگر بند | |
| خانه اگر چو دل نبود پاک؟ | غرقابهایست از لجن و گند | |
| ور پاک شد، مکان خدای است | دور از خدات ماندن تا چند؟ | |
| در خانه، شور عشق برانگیز | چون موبدان به نغمهٔ پازند | |
| از ره مرو به لحن مخالفت | بُرَند اگرچه بند تو از بند | |
| ارزش تو را به جامه نباشد | سوگند میخورم به تو سوگند | |
| زینت ترا به عشق و به تقواست | خوش آنکه دل از این دو بیاکند | |
| پرهیز را به عشق بپیوند | چونان زره فراز کژآغند | |
| خرّم زنی که هست به گیتی | تنها به شوی خود خوش و خرسند | |
| زیباترین نگار جهان چیست | زن در کنار شوهر و فرزند | |
| دارم امید آنکه بگیری | از گفتهٔ درست یکی پند | |
| زین شعر، کز بنلدی و پاکی | باشد چو برف تیغِ دماوند | |
| در وصف تو، به لفظ و معنی | به زین کسی نگفت و نگویند | |
| ور یک دو شایگان شد و تکرار | از لفظ، دل به معنی در بند[۱] |
منابع
[ویرایش]- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ برقعی، محمدباقر. سخنوران نامی معاصر ایران. ج. چهارم. نشر خرم، چاپ ۱۳۷۳. ص۲۹۱۵. شابک ۹۷۸۹۶۴۹۹۷۲۴۰۴.