میخائیل باکونین
ظاهر
میخائیل باکونین (۱۸۱۴–۱۸۷۶) آنارشیست انقلابی روسی و از بنیانگذاران آنارشیسم جمعی بود. او یکی از بانفوذترین چهرههای آنارشیسم و یکی از بنیانگذاران سنت آنارشیسم اجتماعی بهشمار میرود.
گفتاوردها
[ویرایش]- «طبقهای از مردم هستند که، اگر هم باور نداشته باشند، باید لااَقل به باور تظاهر کنند. این طبقه همهٔ شکنجهگران، همهٔ ستمگران، و همهٔ سؤِاِستفادهکنندهگانِ از انسانیت را شامل میشود، روحانیون و شهریاران را، و نیز دولتمردان، سربازان، سرمایهگذارانِ دولتی و خصوصی، صاحبمنصبان از همهٔ گروهها، پلیسها، ژاندارمها، زندانبانان، دژخیمان، انحصارگرایان، سرمایهداران، مالیاتبگیران، مقاطعهکاران و زمینداران، وکیلها، اقتصاددانان، سیاستمدارانِ همهٔ تیرهها، تا کوچکترین فروشندهیِ شیرینی را، همهٔ اینان در تکرارِ کلماتِ ولتر همآوایند که: اگر خدا وجود نداشت، ضروری بود که او را اختراع کنیم. برایِ آنکه، متوجه میشوید، مردم باید دینی داشته باشند، این سوپاپِ اطمینان اَست.»
- کتاب «خدا و دولت»[۱]
- انسان با تلاش برای انجام غیرممکنها همواره به آنچه ممکن است دست یافتهاست. کسانی که با احتیاط بیش از آنچه ممکن است انجام ندادهاند، هرگز حتی یک قدم هم به جلو برنداشته اند.[۲]
- من از کمونیسم متنفرم چون نفی آزادی است و انسانیت بدون آزادی برای من غیرقابل تصور است. من کمونیست نیستم، زیرا کمونیسم تمام نیروهای جامعه را به نفع دولت در خود متمرکز میکند و میبلعد، زیرا ناگزیر به تمرکز دارایی در دست دولت میشود، در حالی که من خواهان لغو دولت هستم. ریشه کنی نهایی اصل اقتدار و حمایت خاص دولت که تاکنون به بهانه اخلاقی کردن و متمدن کردن انسانها فقط آنها را به بردگی، آزار و اذیت، استثمار و فساد کردهاست. من میخواهم جامعه و مالکیت جمعی یا اجتماعی را از پایین به بالا، از طریق انجمن آزاد، نه از بالا به پایین، با هر نوع اقتدار سازماندهی شده ببینم.[۳]
- من واقعاً تنها زمانی آزاد هستم که همه انسانها، اعم از زن و مرد، به یک اندازه آزاد باشند. آزادی دیگران، به دور از نفی یا محدود کردن آزادی من، برعکس، مقدمه و تأیید ضروری آن است.
- ما باید تمایز بسیار دقیقی بین امتیازات رسمی و در نتیجه دیکتاتوری جامعه سازمان یافته به عنوان یک دولت و تأثیر و کنش طبیعی اعضای یک جامعه غیررسمی و غیر مصنوعی قائل شویم.
- ما … بشریت را به تعداد نامحدودی از دولتهای خارجی تقسیم کردهایم که همگی متخاصم و مورد تهدید یکدیگر هستند. هیچ حق مشترک و هیچ نوع قرارداد اجتماعی بین آنها وجود ندارد. در غیر این صورت آنها دیگر کشورهای مستقل نیستند و به اعضای فدرال یک دولت بزرگ تبدیل میشوند. اما تا زمانی که این دولت بزرگ تمام بشریت را در بر نگیرد، با دولتهای بزرگ دیگری روبرو میشود که هر کدام در درون خود فدرال شدهاند و هرکدام همان حالت خصومت اجتنابناپذیر را حفظ میکنند. جنگ همچنان قانون برتر، شرط اجتناب ناپذیر بقای بشر باقی خواهد ماند.
- ما کاملاً متقاعد شدهایم که ناقصترین جمهوری هزار بار بهتر از روشنفکرترین نظام سلطنتی است.
- انسان زمانی قوی است که بر حقیقت خود بایستد، زمانی که از عمیق ترین اعتقادات خود صحبت و عمل کند. سپس، در هر موقعیتی که باشد، همیشه می داند که باید چه بگوید و چه کاری انجام دهد. او ممکن است زمین بخورد، اما نمی تواند خود یا دلیلش را شرمنده کند. اگر با دروغ به دنبال رهایی مردم باشیم، حتماً گیج میشویم، به بیراهه میرویم و هدف خود را از دست میدهیم، و اگر بر مردم تأثیری داشته باشیم، آنها را نیز گمراه خواهیم کرد. به عبارت دیگر، ما با روحیه ارتجاعی و به نفع آن عمل خواهیم کرد.
منابع
[ویرایش]- ↑ میخائیل باکونین، خدا و دولت، ترجمهٔ امید میلانی، نشر دیجیتال در سایت کتابناک.
- ↑ As quoted in The Explorers (1996) by Paolo Novaresio ISBN 1-55670-495-X
- ↑ As quoted in Michael Bakunin (1937) by E.H. Carr, p. 356
این یک نوشتار ناتمام است. با گسترش آن به ویکیگفتاورد کمک کنید. |